برگردان آزاد از : تقي عظيمان، دانشجوي کارشناسي ارشد روانشناسي عمومي دانشگاه تهران
azimantaqi@yahoo.com
ویرایشگر: غلام رضا چلبیانلو، کاندیدای دکتری تخصصی علوم اعصاب شناختی دانشگاه تبریز
توضيح از خبرنامه: ترجمه کامل مقاله توسط آقاي عظيمان در اختيار خبرنامه قرار گرفت. با توجه به ارزشمند بودن مقاله جاست، براي درج در خبرنامه انتخاب و با توجه به محدوديت حجمي خبرنامه، صرفاً بخشي از مقاله (الگوهاي عاملي شخصيت) در زیر ارایه میشود. بخشهايي از مقاله که به دليل محدوديت حذف شدهاند عبارتند از :مطالعات ژنتيک رفتاري انجام شده درباره GFP، GFP و عامل g اسپيرمن، انتقادات از GFP،GFP و عزت نفس، و پایههای عصب زيست شناختي GFP.
الگوهاي عاملي، به ويژه رويکرد پنج عاملي (گشودگي، وظيفه شناسي، خوشايندي، برون گرايي و روان نژندي/ ثبات هيجاني) در مقايسه با ساير رويکردها، در سالهای اخير بیش تر مورد توجه قرار گرفته اند. ساير الگوهاي مطرح در حوزه رويکردهای عاملی به شخصيت عبارتند از الگوي شانزده عاملي شخصيت کتل و الگوي دو عاملي درونگرایی – برونگرايي / ثبات - بي ثباتي هيجاني آيزنک که بعدها بعد روان پريشي – خود گرداني نيز به آن اضافه شد (پاسر و ديگران،2008 ). در حالي که اولين مدافعان از رويکرد پنج عاملي بزرگ، ابعاد آن را به صورت عمودی (مستقل) در نظر میگرفتند، ديگمن (1997) اين مسئله را مورد ترديد قرار داد و يک فراتحليل از همبستگی های ميان ابعاد رويکرد پنج عامل بزرگ، در 9 مطالعه مربوط به بزرگسالان و 5 مطالعه مربوط به نوجوانان و کودکان انجام داد. نتايج پژوهش وي نشان داد که دو عامل شخصيتي وجود دارند که در سلسله مراتب عوامل، در سطوح بالا تری قرار میگیرند که وي آنها را به عنوان عوامل آلفا و بتا نام گذاري نمود. دلپذير بودن يا خوشايندي، وظيفه شناسي و ثبات هيجاني زير مجموعه عامل آلفا و گشودگي و برونگرايي بر روي عامل بتا قرار گرفتند.
ديگمن ارتباط مقبوليت اجتماعي (خوشايندی) را در قرار گرفتن در زير مجموعه عامل آلفا مورد بحث قرار داد. وي دو نقش را براي مقبوليت اجتماعي فرض نمود: يکي به عنوان نوعي سوگيري پاسخ نظام دار (برای مثال به نظر وی همبستگي ميان دلپذيربودن، وظيفه شناسي و ثبات هيجاني، از پاسخهایی با سوگيري مثبت يا همان وانمود خصوصيات خوب شرکت کنندگان در مقیاسهای خودسنجي ناشي شده است) و دومين نقش مقبوليت، مربوط به صفاتي میشود که واقعاً نشان دهنده مقبوليت اجتماعي فرد میباشند. در رابطه با عامل بتا نيز، ديگمن دريافت که اين بعد شخصيت بیشتر معرف رشد شخصي است؛ لذا عامل بتا، اين امکان را فراهم میکند تا نظریههای انسان گرايانه (مانند ديدگاه مزلو درباره خودشکوفايي) با رويکرد صفات با همديگر تلفيق شده و يکپارچه شوند.
دي يانگ، پترسون و هيگينز (2002)، به دو دليل عوامل آلفا و بتا را به ترتيب به عنوان عامل «باثباتی» و عامل «انعطاف پذيري» تغيير نام دادند: اول، براي اين که شواهد پژوهشي نشان دادهاند که صفات مربوط به رويکرد پنج عامل بزرگ زير بنايي ارثي دارند (ريمن، آنجليتنر و استرلا،1997)، دوم اين که جنبههای مربوط به دو ساختار عمده ديگمن، در دوره کودکي اوليه پديدار می شوند. دي يانگ و همکاران، يک ديدگاه زيستي نسبت به موضوع شخصيت اتخاذ نمودند: آنها فرض کردند که عامل آلفاي شخصيت که شامل دلپذيربودن، وظيفه شناسي و ثبات هيجاني است، نشان دهنده مسيري است که از طريق آن، انسانها میتوانند ثبات عملکردي دستگاه سروتونرژيک صعودي واقع در بخش دمي مغز را، حفظ نمايند. به اعتقاد آنها عامل بتا نيز که شامل گشودگي و برون گرايي است، نشان دهنده تمايل به تعامل با محرکهای جديد (مانند انعطاف پذيري رفتار و تفکر) از طريق دستگاه دوپامينرژيک واقع در بخشهای مرکزي مغز است. نقش ساير گذرگاهها و مدارهاي دستگاه عصبي توسط اين محققان بررسي نشده است، در مقابل به نظر آنها، گذرگاهها و مدارهاي سروتونرژيک و دوپامينرژيک در شخصيت نقش بسيار مؤثرتري بر عهده دارند. اين محققان معتقدند که دو عامل باثباتی و انعطاف پذيري نبايستي متضاد هم در نظر گرفته شوند، چرا که اين دو عامل بيشتر به عنوان مکمل يکديگر عمل میکنند: شخص براي دست يابي به ثبات در موقعیتهای جديد، بايد داراي انعطاف پذيري باشد. همان گونه که روابط و هيجانات پايدار اين امکان را فراهم میکنند تا شخص در مواجهه با موقعیتهای جديد، آسيبي نديده و احساس ايمني داشته باشد. وجود چنين روابطي نشان دهنده اين احتمال است که عوامل باثباتی و انعطاف پذيري، عوامل سطح بالاي شخصيت نيستند : بلکه يک بعد شخصيتي به نام انعطاف پذيری و با ثباتی، در بالاترين نقطه سلسه مراتب صفات شخصيت وجود دارد.
دي يانگ (2006) از يک طرح چند روشي – چند صفتي براي فراهم ساختن حمایتهای پژوهشي بیش تر از ساختار مرتبه بالاتر صفات پنج عامل بزرگ شخصيت استفاده کرد. وقتي که وي از چهار منبع اطلاعاتي استفاده کرد، پنج عامل بزرگ شخصيت، به دو عامل باثباتی و انعطاف پذيري تقليل پيدا کردند که نشان دهنده اين حقيقت است که همبستگي دروني ميان پنج عامل بزرگ شخصيت، به علت سوگيري هاي ارزيابان نمیباشد. بحث های صورت گرفته توسط وي نشان دهنده اهميت ارزيابي پايايي بين ارزيابان، در مطالعه همبستگي بين صفات پنج عامل بزرگ شخصيتي است.
Just, Caroline. (2011). A review of literature on the general factor of personality. Personality and Individual Differences 50, 765–771