تعامل روانشناسی و روان پزشکی یا تقابل آنها: کدامیک به منزلت و اعتبار این دو علم در جامعه ایران کمک می کند؟
دکتر علی صاحبی
روان شناس بالینی
مربی ارشد موسسه واقعیت درمانی ویلیام گلسر
کاشکی هستی زبانی داشتی
تا زمستان پرده برمیداشتی
چندی پیش در یکی از شبکه های اجتماعی مجازی (تلگرام) به گروهی موسوم به «جنبش ضد روانپزشکی» برخوردم که گروهی از روانشناسان و دانشجویان رشته های مختلف روان شناسی تشکیل داده بودند. قبل از آن هم شاهد موضعگیریهای بعضاً تند برخی از افراد در هر دو گروه روان شناسان و روانپزشکان بوده ایم که در خصوص انحصار حق روان درمانی به صنف خودو عدم شایستگی دیگری اظهار نظرات تند و افراطی می نمودند.
در هر حال بحث روان درمانی به عنوان یکی از چالشهای کنونی دو حرفه روانشناسی و روان پزشکی در ایران امروز مطرح است. اما پرسش این است که موضع کارآمد وموثر کدام است؟ و آیا طرح چنین مباحثی و دامن زدن به آن اعتبار و منزلت این دو حرفه را افزایش می دهد یا به آن لطمه می زند؟
بنظر اینجانب ندانستن تاریخ و بویژه تاریخچه هر علم و دانشی می تواند بسیار گمراه کننده باشد و به نتیجه گیری های شتابزده ای منجر شود.
اگر نگاهی اجمالی به تاریخچه رواندرمانی بیاندازیم، بروشنی خواهیم دید که روان درمانی مدرن و سیستماتیک قابل آموزش، نه آنچه برای صدها سال، بلکه برای هزاران سال توسط فیلسوفان و حکما و عارفان انجام می گرفته است، زاییده روانپزشکی است.
مولودی بنام روان درمانی مدرن توسط روانپزشکان و از دل روش های درمان سنتی آنها و بدلیل محدودیت و ناتوانی روشهای مرسوم پزشکی متولد شد، ولی پرورش دهندگان این طفل، که اکنون دوران بلوغش را می گذراند، هم روان پزشکان و هم روانشناسان بعدی بودند.
امروز روان شناسی علمی و روشمند در قلمرو بهبود بخشی به رویکردهای رواندرمانی موجود و حتی ابداع شیوه های جدید روان درمانی به چنان جایگاهی دستیافته که دیگر روانپزشکی نمی تواند نقش روان شناسان در پیشبرد روشهای رواندرمانی را انکار کند.
از طرفی باید توجه داشته باشیم که اولین گروهی که روشهای سنتی پزشکی، عصب شناسی و روانپزشکی زیستی را برای درمان اختلالات روانی ناکافی و غیر موثر خواندند و روش های رواندرمانی را بجای آن یا به عنوان مکمل دارو درمانی ارائه دادند، روانپزشکان بودند.
امروز اگر به گروه روانشناسان تعلق داریم، از طرف داران رفتارگرایی کلاسیک گرفته تا روشهای موج دوم و سوم و یا اگر از پیروان روان تحلیل گری تا دیگر مدلهای درمانی که تئوری منسجم خاصی را دنبال نمی کنند، مانند درمانهای هیجان- محور، حل محور، یا مدلهایی مانند تحلیل رفتار متقابل، گشتالت درمانی، یا رویکردهایی با تئوریهای منسجم مانند واقعیت درمانی، روایت درمانی، رفتار درمانی عقلانی عاطفی و هیپنوتراپی و انواع گروه درمانی ها باشیم، نمی توانیم نقش و مشارکت ژرفی که روانپزشکانی مانند فروید، ادلر، لازاروس، ژوزف ولپه، اریک برن، سالیوان، میلتون اریکسون، اتو رانک، کارن هورنای، اروین یالوم، آرون بک، گلسر و لاکان داشته اند را انکار کنیم.
و اگر به عنوان یک روانپزشک مدعی کار در این حوزه علمی باشیم، نمی توانیم نقش و مشارکت مهم روانشناسان نظریه پردازی چون اسکینر، اریک فرم، اریک اریکسون، ویگوستکی، پیاژه، رولو می، آبراهام مزلو، آلبرت الیس، جفری یانگ، ، مایکل وایت، دیوید بارلو و استیون هیز را نادیده بگیریم.
و در داخل ایران نیز اگر به تاریخچه آموزش و ترویج انواع رواندرمانی ها و آموزش و گسترش آنها بنگریم نمی توانیم نام و اثر بخشی روانپزشکان پیشگامی چون دکتر هاراطون داویدیان، دکتر حسین رضاعی، دکتر میرسپاسی، دکتر هادی سلیمی اشکوری، دکتر احمد محیط، جناب آقای دکتر حسن عشایری (اگرچه خود را بیشتر عصب شناس میدانند)، دکتر ضرابی، دکتر مجد، دکتر صنعتی، دکتر پورافکاری و دکتر مهدی بینا را کم اهمیت جلوه دهیم.
در همین راستا به روان شناسانی چون دکتر سعید شاملو، دکتر حبیب الله قاسم زاده، دکتر محمود منصور، دکتر پریرخ دادستان، دکتر ولی الله اخوت، دکتر امیر هوشنگ مهریار، دکتر بهروز بیرشک، دکتر رضا شاپوریان، دکتر کیانوش هاشمیان و دکتر محمود دژکام که نام و اثر بخشی شان در ارتقاء حرفه روان درمانی و گستره درمانهای روان شناختی می درخشد و روانپزشکان زیادی از دانش و مهارت و آثار کم نظیرشان بهره برده و می برند.
از این چشم انداز که بنگریم، روان درمانی و پیشرفتهای آن در جهان و در ایران زمین هیچگاه تیول خاص و ویژه روانپزشکان یا روان شناسان نبوده است. این دو حرفه در تمام جهان به عنوان دو متحد فعال در جبهه ارتقاء سلامت روان جامعه و در جهت کاهش رنج بشر گام برداشته اند. در ایران نیز همواره در موسسات آموزش روان شناسی و روانپزشکی هر دو گروه در کنار هم به پرورش نسل های بعدی روان درمانگران پرداخته اند.
نمونه عینی آن تربیت روانپزشکان و روانشناسان بالینی در بیمارستان روزبه وابسته به دانشگاه تهران و انستیتوی روانپزشکی وابسته به دانشگاه علوم پزشکی ایران است که چندین دهه سابقه دارد.
اگر واقع نگر باشیم، هر دو می دانند که بدون دیگری در این قلمرو کار چندان موثری نمی توانند انجام دهند. بنابراین ساختن گروههای مجازی بنام «جنبش ضد روانپزشکی» و یا نوشتن و مصاحبه کردن و موضعگیری علیه روانشناسان و روانپزشکان در روزنامه های رسمی و تریبونهای دانشگاهی و غیر دانشگاهی، نه جایگاه علمی دارد و نه خاستگاه خردمندانه.
جامعه علمی ایران زمین و بویژه رشته روان شناسی امروز بیش از هر زمان دیگر نیازمند تعامل و دادو ستد با رشته های مجاور خود است. امروز نه روان پزشکی می تواند بدون برخورداری از پژوهش ها و مدلهای روانشناسان راه به جای موثری ببرد و نه روان شناسان بی نیاز از دستاوردهای روانپزشکی و همکاری های آنها هستند.
در ایران، به پاس اقدامات خردمندانه روان شناسان و روانپزشکان پیشگام، این دو حرفه تاکنون دائم در داد و ستد و تعامل سازنده با هم بوده اند و همواره توانسته اند راه یکدیگر را هموار کنند و با هم بسوی هدف مشترک ارتقاء سلامت روان در جامعه و کمک به کاهش درد هموطنان ایرانی گام بردارند.
از این پس نیز دایر نمودن دوره های تخصصی آموزش روان درمانی هم در گستره علم و حرفه روانپزشکی و هم در قلمرو علم و حرفه روان شناسی می تواند برای هر دو رشته و هر دو حرفه سازنده و سودمند باشد، بدون آنکه یکی جا را برای دیگری تنگ کرده باشد. روانپزشکان در برنامه های آموزش رواندرمانی خود می توانند از توان خوب روان شناسان بهره ببرند و هم روان شناسان می توانند در دوره های آموزش و تربیت روان درمانگر، از دانش و بینش روانپزشکان استفاده کنند.
ما می توانیم بجای جبهه گیری و قرار گرفتن در برابر هم، «مجموع نشینی» را پی بگیریم. مجموع نشینی به تعبیر استاد مصطفی ملکیان یعنی همچون گلبرگهای یک گل به دور هم جمع شده و لاله زیبایی را بیافرینیم. از پراکنده کاری و تفرق هیچکدام سودی نخواهیم برد. مسئولیت حرفه ای ما روان شناسان حکم می کند که در مسیر “مجموع نشینی” حرکت کنیم و از قرار گرفتن در مسیر تفرق و منازعه قدرت و افتادن در دام بازی «مال من بهتر است» یا «من مهمترم» پرهیز کنیم.
مطمئنا کار تیمی و همکاری های بین رشته ای دو حرفه روان شناسی و روانپزشکی در راستای کمک به ارتقاء سلامت روان اجتماع، به
اعتبار و شان و منزل هر دو حرفه کمک شایانی می کند و رو در رو قرار دادن این دو حرفه اعتبار و منزلت هر دو را مخدوش می سازد.
هر دو راه پیش روی ماست. من ترجیح می دهم که راه نخست را انتخاب کنیم و دست به دست هم دهیم به مهر.
من چهره ام گرفته
من قایقم نشسته به خشکی
مقصود من ز حرفم معلوم بر شماست؛
یک دست بی صداست
من، دست من کمک ز دست شما می کند طلب
فریاد من شکسته اگر در گلو و گر
فریاد من رسا
من از برای راه خلاص خود و شما
فریاد می زنم
فریاد می زنم