دیدگاه انجمن روانشناسی ایران در مباحث مربوط به جابجایی روانشناسی بالینی
مشکلی به گستره سلامت روان یک کشور و راه حلهای «تسکینی» و «تجویزی» آن
وضعیت موجود چگونه است؟
سیمای مشکلات روانی جامعه ما طبق آخرین یافتههای پژوهشی حاکی از ابتلا بیش از بیست درصد جمعیت کشور به اختلالات روانی است. علاوه بر این، اطرافیان این افراد اعم از خانواده، همسایگان و همکاران نیز از این جریان متأثر میشوند، بار بیماری برای چنین اختلالاتی به دلیل میل به ازمان، همراه با هزینههای درمان و افت عملکرد شغلی به درستی و دقت قابل محاسبه نیست.
سلامت روان در کنار بعد بالینی، ابعاد غیربالینی نیز دارد که همانا دو مقوله پیشگیری و ارتقای سلامت روان هستند. علاوه براین، علوم سلامت روان به ناچار باید به آسیبهای روانی/اجتماعی نظیر بدسرپرستی، مشکلات همسران، مشکلات خانواده، خیانت، اعتیاد، خشونت خانگی، فرار از منزل، کمتوانیهای ذهنی، عوارض معلولیتهای جسمی، و خودکشی نیز بپردازد. مخاطبان سلامت روان در گسترهای که ذکر شد، برحسب جنسیت، سن (کودک، نوجوان، جوان، میانسال، سالمند)، نیازمند خدمات متنوع و متفاوتی هستند. در همه این مشکلات ردپای مسایل فرهنگی، اجتماعی و بومی بهشدت وجود دارد و درمان آنها صرفاً از روی کتاب و تنها با مراجعه به مقالههای روزآمد و اهنماهای بالینی بینالمللی میسر نیست. بنابراین مقوله سلامت روان بسیار پیچیده و گسترده است.
ابعاد موضوع آنچنان گسترده است که در بسیاری از کشورهای جهان برای پرداختن به خدمات و پژوهشهای روانشناختی نهادهای مستقلی با بودجه اختصاصی تأسیس شدهاند که NIMH یکی از نامهای آشنا در سطح دنیا است. ابعاد مشکل در ایران نیز همانند بسیاری ازکشورهای دیگر به گونهای بوده است که وزارتخانهها، مؤسسات و نهادهای متعددی درگیر آن شدهاند. از آن میان میتوان وزارت ورزش و جوانان، امور زنان ریاست جمهوری، بهزیستی، مراکز مشاوره دانشجویی، آموزش و پرورش و وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشکی را نام برد که بهطور مستقیم در تکاپوی تأمین سلامت روان آحاد جامعه هستند. بعد خدمتی ذکر شده ما را به سمت آموزش مناسب میخواند.
ارائه خدمات به این طیف گسترده و تقریباً فراگیر اعضای اجتماع، آن هم به شکل علمی و تخصصی مستلزم تربیت نیروی متخصص کارآمد و دارای صلاحیت است. این صلاحیت علاوه بر ابعاد علمی استاندار جهانی، با توجه به ابعاد فرهنگی و بومی سلامت روان نیز تعریف میشود. منظور از نیروی متخصص کسی است که در تمامی صلاحیتهای اصلی شش گانه روانشناسی به سطح قابل قبول برای ارائه خدمات بالینی، آموزشی و پژوهشی رسیده باشد. بهمنظور پاسخگویی به این نیاز آموزشی نیز نهادهای متعددی دست بهکار شدهاند. از آن میان وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشکی، علوم، تحقیقات و فناوری، و دانشگاههای نیمه وابسته به وزارتین و یا کاملاً مستقل از وزارتین از جمله پیام نور، آزاد، شاهد، علمی کاربردی، وبسیاری دیگر را میتوان نام برد. بسیاری از این نهادها سعی کردهاند در افزایش «کمیت» فارغالتحصیلان گوی سبقت را از یکدیگر بربایند و در این راه اگر گاهی سرانه خدمات آموزشی اساتید، گروهها ودانشگاهها به ازای تعداد دانشجویان بهصورتی باشد که نظام آموزشی از پس پاسخگویی برنیاید، هموطنان مستقر در میدان انقلاب به مدد آمده و اسباب اخذ مدرک را فراهم آوردهاند!
مشکل کجاست؟
ظاهراً همه چیز سرجای خودش است اما حلقههای مفقوده کجا هستند؟ این مدل ابتدایی را ببینید[1]:
مدل توصیفی فرایند تامین خدمات حوزه سلامت روان
اگر این مدل ابتدایی را بپذیریم، و آنچه که در حال حاضر در نظام آموزش و ارائه خدمات سلامت روان میگذرد را در این مدل جایگذاری کنیم، آنگاه دو سؤال مطرح میشود. یکی این که نقاط شکست و آسیبپذیری یا ضعف این سیستم کجاست؟ و دوم اینکه راه حلهای تسکینی که تا کنون برای ترمیم این آسیبها اتخاذ شدهاند چه هستند؟
در جدول زیر تلاش شده نقاط حساس مدل فوق و راهحلهای «تسکینی» جاری برای هریک ذکر شوند.
آسیبها
راه حل تسکینی کنونی
فقدان ملاک صلاحیت بالینی مختص ایران
تعریف سلیقهای صلاحیت. برای مثال تکیه بر نظر خبرگان برای تعیین صلاحیت بدون داشتن ملاک کاربردی و کارآمد برای تعریف صلاحیت
فقر منابع آموزش تخصصی نظیر آزمایشگاه، فیلم، نرمافزار، ایستگاههای مهارت بالینی، درمانگاه آموزشی، استاد خبره، سوپروایزر تعلیم دیده
جایگزین کردن موارد مذکور با موارد مشابه کم کیفیت نظیر قناعت به تدریس فرد فارغالتحصیل بهجای استخدام معلم متخصص آموزش دیده و خبره
عدم وجود برنامه نیازسنجی جامع ملی در عرصه بهداشت روان
اکتفا به معدود گزارشهای پژوهشی داخل کشور نظیر اندک مقالات موجود غربالگری اختلالات روانپزشکی و یا استناد به نظر پیشکسوتها یا صاحبان مقام برای مثال تصمیمگیرندگان ارشد در نظام روانشناسی، بورد، وزارتخانه یا دانشگاههای مادر
نبود فضاهای آموزشی تخصصی برای روانشناسی بالینی مثل درمانگاههایی با سیمای ارجاعی مشابه آنچه که روانشناس بعداً در جامعه با آن روبروخواهد شد.
جایگزین کردن این کمبود با فضاهای نزدیک به جریان واقعی فعالیت روانشناسان بالینی نظیر استفاده آموزشی از بیمارستانهای تخصصی روانپزشکی و یا مراکز مشاوره بخش خصوصی برای آموزش
نبود نظارت بیرونی برفرایند آموزش
واگذار کردن نظارت بر کیفیت آموزش و صدور مدرک به خود نهاد آموزش دهنده. صرف نظر از فرایندهای اعتبار بخشی درونی و بیرونی مؤسسات آموزشی(Accreditation)
نبود نظارت برفرایند ارائه خدمات
تکیه بر نظامهای نظارتی درون هر سازمان نظیر بهزیستی، نظام روانشناسی و مشاوره و نظایر آن که البته هریک ملاکهای نظارتی خاص خود را دارند و به وحدت نظری نرسیدهاند.
نبود نظام بازخورد مدون در درون سیستم سلامت روان کشور
اکتفا به دردل در فضای مجازی و ایجاد کمپین برای حمله به یکدیگر، و ناارزندهسازی «دیگران»!
محدودیت جدی منابع مالی
تشویق برنامههای مستلزم پرداخت شهریه مثل کارگاههای بخش خصوصی و نیمهخصوصی و پرداخت هزینههای فردی برای شرکت در امتحانات یا اخذ مدارک یا گواهینامههای خاص!
نبود نظامی برای پایش فرایند کاهش بار اختلالات روانی و یا یا افزایش بهزیستی
در این مورد خاص حتی راه حل تسکینی هم وجود ندارد!!!
چه باید کرد؟
بهنظر میرسد با توجه به این که همه دستاندرکاران مقوله سلامت روان جامعه آشکارا و پنهانی اذعان دارند که راهحلهای تسکینی کار نکردهاند، هماکنون همگان ضرورت ارائه راهحل واقعی را احساس میکنند. در این میان پرچمدار ارائه راه حل وزارتین محترم بهداشت درمان و آموزش پزشکی و علوم تحقیقات و فناوری بودهاند که یک راه حل «تجویزی» را فراروی روانشناسان قرار دادهاند که همانا واگذاری قیومیت یا سرپرستی روانشناسی بالینی به وزارت بهداشت است، بدان امید که مشکلات فوقالذکر با این اقدام حل میشوند.
صرفاً جهت یادآوری ذکر میشود که درحال حاضر جایگاه سلامت روان در وزارت بهداشت طبق ساختار تشکیلاتی این وزارتخانه تنها شامل یک اداره کل است. اگرچه کارنامه این اداره در برهههای دورانساز (نظیر زلزله بم) بسیار درخشان بوده است، ولی بضاعت تشکیلاتی آن محدود است و با رویکرد روانپزشکی اداره میشود. همچنین معاونت آموزشی وزارت بهداشت هماکنون در معدود دانشگاههایی دورههای کارشناسی ارشد و در تعداد کمتری دانشگاه دکترای روانشناسی بالینی تربیت میکند که اگرچه شاخص فارغالتحصیلی از این مراکز کسب شش توانمندی اصلی روانشناس بالینی نیست، ولی خوشبختانه گذراندن دوره انترنی، شرکت در امتحان جامع و نگارش یک پایاننامه قوی را بهعنوان حداقل استاندارد حفظ کرده و فرصت حضور در محیط هایی اندکی نزدیک به فضای کاری آینده روانشناسان نظیر بیمارستان روانپزشکی و درمانگاه روانپزشکی را فراهم میکند. تأکید میشود اندکی نزدیک، چرا که روانشناسان زمانی که در فضای کار واقعی در جامعه قرار میگیرند با تجربهای بس متفاوت با درمانگاه روانپزشکی دانشگاهی روبرو میشوند و مشاهده مینمایند که سیمای مراجعه به کلینیک روانشناسی و مراکز مشاوره خصوصی شباهت زیادی با تجارب دوران کارآموزی ندارد!
جمعبندی
1) نظام آموزش، ارائه خدمات و نظارت بر این دو فرایند در حوزه سلامت روانی در وضعیت بحرانی قرار دارد.
2) راهحلهای «تسکینی» جواب ندادهاند.
3) تنها راهحل «تجویزی» برنامه عملیاتی خود را ارائه نداده است.
به جواب این سوالات نقادانه فکر کنیم:
– ذینفعان این راه حل تازه چه کسانی هستند و چرا از آن دفاع میکنند؟
– ذینفعان حفظ وضع موجود چه کسانی هستند و چرا از آن دفاع میکنند؟
– آیا برای این بحران، راه حل کارشناسی شده، واقع بینانه و مبتنی برنیازسنجی علمی و دارای برنامه عملیاتی وجود دارد؟