نگاهی تحولی به معنای زندگی؛نویسنده: دکترشیوا دولت آبادی

  • صفحه اصلی
  • نگاهی تحولی به معنای زندگی؛نویسنده: دکترشیوا دولت آبادی

نگاهی تحولی به معنای زندگی

دکترشیوا دولت آبادی

این روزها بیش از پیش از  واژه‌ی “زندگی” می‌شنویم. واژه‌ای که شاید در همه تاریخ  بودن بشر و به ویژه از بدو تأمل بشر راجع به خود بزرگترین دغدغه‌ی اندیشه‌های او بوده است. من کیستم، از کجا آمده‌ام ، آمدنم بهر چه بود؟..

   یافتن پاسخی پرشمول و روشن برای  این واژه دغدغه‌ی بسیاری از فلاسفه در طول تاریخ بوده است و می‌توان گفت که در این راستا  ناتوان بوده‌اند.

   کمی دیر تر در این گفتار خواهیم کوشید تا تحول و در نتیجه گریزان بودن رسیدن به تعاریفی مستحکم درباره این موضوع  را با نگاهی  تاریخمند دنبال کنیم، چرا که تغییر در مفهوم و معنای زندگی  بی‌شک در ارتباط تنگاتنگ  با تحول‌هایی است که بشر در راه پر پیچ و خم تاریخی خود پیموده  و می‌پیماید.

   از آنجا که در یک جستجوی اولیه در منابع به تعاریف کلاسیک و دایره‌المعارفی می‌رسیم بد نیست ما هم در آغاز راه به تعاریفی ساده و شاید حتی بدیهی از واژه‌ی خود “زندگی” نگاهی بیاندازیم. با برداشتن چنین قدمی است که خواهیم دید که خیلی زود با یک تعریف لغت نامه‌ای از زندگی مجاب نمی‌شویم و زندگی، به‌ویژه در مورد انسان، صرفا با پرسش از معنای آن است که تا حدی تکمیل می‌شود.

   پس در اولین قدم نگاهی به تعریفی ساده می‌اندازیم. برای نمونه دیکشنری اکسفورد می‌گوِید: ماهیت یا وضعیتی که تفکیک میان جانوران و گیاهان را از مواد غیر زنده مشخص می‌کند. تفکیکی که در درون خود از قابلیت رشد و تحول، تولید مثل و داشتن توانایی کنش و عملکرد نیز می‌گوید، یعنی ویژگی‌هایی که در مواردی جان وجود ندارند. ولی وقتی قدم فراتر از یک تعریف کما بیش مکانیکی اززندگی مانند تفاوت میان جاندار و بی‌جان بودن بر می‌داریم، آنجاست که زندگی با “معنایی” که با خود دارد پیوند می‌خورد. یعنی همان آمیختگی میان بودن و معنای آن که قرن‌ها فلاسفه و الاهیون را به خود مشغول کرده است. پرسش‌هایی مانند اهمیت زنده بودن در برابر مرگ یا این که چرا اینجا هستیم؟ هدف از زیستن چیست؟ و بسیاری از پرسش‌های ژرف این چنینی که می‌شود از دیدگاه فلاسفه، ادیان و مذاهب، ماورالطبیعه و علمی به آنها نگریست. برای نمونه می‌توان پرداختن به اصل وجود، یا به زبان مارتین هایدگر”در جهان بودن” را محور کاوش در معنای زندگی قرار داد.

   با تنوعی بسیار، اندیشمندانی دیگر زندگی و معنای آن را در تعبیر های گوناگونی چون دستیابی به ارزش‌ها، اخلاق، نیکی و بدی، اراده‌ی آزاد ، مفاهیم خدا و خدایان، زندگی پس از مرگ مطرح کرده‌اند. برای نمونه رویکرد عمدتا علمی به زندگی و معنای آن به توصیف تجربی کائنات، پارامترهای چگونگی به وجود آمدن انسان متفکر و به وجود آمدن تدریجی نیازهایی چون بهزیستی و اخلاق می‌پردازد. در میان مکاتبی که در تعامل تنگاتنگ میان فلسفه و روان‌شناسی شکل گرفته است جا دارد که در این مقدمه‌ی کوتاه اشاره‌ای هم به رویکرد انسان‌گرا و از این دیدگاه نگاهی به آن انسانی در این رویکرد بیاندازیم که از خود می‌پرسد که “معنای زندگی من چیست”و با این پرسش می‌توان به سهم ارزشمندی که اروین یالوم در به وجود آوردن درمان اگزیستانسیال داشته است اشاره کرد. یالوم  با الهام از تاریخ کهن این بحث از چهار دغدغه‌ی اصلی در زندگی بشر می‌گوید. مرگ، آزادی، انزوا و پوچی که انسان با مواجه شدن با هر یک از این چالش‌ها، تعارض‌ها و در نتیجه عوارض ویژه خاص خود را تجربه می‌کند. پس هر گاه با تجارب خاصی که معنای بودن را سخت زیر تأثیر قرار می‌دهند مواجه می‌شویم دست و پا می‌زنیم تا به تعادلی از دست رفته باز گردیم. تعادلی که در آن زندگی با معانی روزمره‌تر ما از زندگی ما را با روالی کمابیش متعادل به ادامه برمیگرداند. گذر از یک سوگ، گذر از رنج تنهایی، گذر از بیکاری و بازگشت و یافتن جایگزین‌ها و یا توجیه‌هایی برای بحران‌ها. 

تحول تاریخی مفهوم “معنای زندگی”:

 از دیدگاه تاریخی هرچه سبک زندگی بشر درشرایط ابتدایی‌تر و یا به عبارتی نزدیک‌تربه زندگی ساده‌ی سایر جانداران و انسان‌های اولیه  و دست‌نخورده بوده است معنا، اهداف، ارزش‌ها، شادی‌ها و غم‌های او هم بیشتر بر مبنای نیازهای اولیه بوده است. از این‌رو می‌توان معنای اولیه‌ی زندگی بشر غارنشین را در حد ارضای نیازهای اولیه‌ی او برای تنازع بقا دید. انسان غارنشین به دنبال غذا و سر پناه و تولید مثل بوده است. البته ناگفته پیداست که این نیازها و در نتیجه پایه‌های بنیادین حیات و بقا در هرم مزلو در قرن بیستم هم به روشنی همان پایه‌های اصلی بودن، یعنی همان معنای اولیه‌ی امکان تداوم جاندار بودن و تنازع بقا باقی می‌مانند، که اگر ارضا نشوند اصل زندگی و زنده بودن در خطر است. ولی با تبدیل و تکامل بشر از انسان اولیه به انسان اندیشمند و دست یازی‌های او در شرایط ابتدایی زندگی و فرا رفتن از صرف بقاء دغدغه‌های معنای زندگی او نیز تغییر می‌کنند. انسان پرسش‌گرترمی‌شود، انسانی می‌شود که به دنبال یافتن پاسخ به مشاهداتش از رویدادهای طبیعی و چرایی پدیده‌های پیچیده محیط زیست طبیعی خویش است. در اینجاست که برایش پرسش‌های ماورایی تازه‌ای شکل می‌گیرند که برای یافتن پاسخ به آن‌ها و فرار از ترس‌های مواجهه با نادانسته‌ها به خدایان و سایر تعبیرهای معنوی و معنایی روی می‌آورد. در چنین وهله‌هایی از تاریخ تحول بشر مناسک و مذاهب در معنا بخشی به حیات او نقش بزرگی بازی می‌کنند. اگر چه بشر این جایگاه مذهبی برای معنا بخشی به بودن را برای معنا دادن به زندگی خود هنوز هم دارد، ولی آنچه در تاریخ انسان پرسش‌گر به‌ویژه در نگاه تاریخی به رویدادهای دوران‌ساز در زندگی او مشاهده می‌شود بعد از دوره‌ی روشنگری در غرب چالش‌های ذهنی تازه‌ای ارزش و جایگاه این پدیده ماورایی در زندگی بشر را تغییر داد، به این معنا که معنای زندگی به تدریج دیگر صرفا به مناسک و آداب ماورایی خلاصه نمی‌شد، بلکه پرسش‌های انسان بییشتر در جهت شناخت تأثیرعوامل تجربی و ملموس حرکت کردند. پرسش‌هایی که هم موجب پیشرفت‌های تکنولوژیک و هم تحول در ارزش‌های ذهنی شدند.

   با به وجود آمدن تغییرات عمده درادامه‌ی دستکاری بشر در طبیعت و در نتیجه‌ی آن در شکل دنیای روزمره‌ی او و به‌ویژه با به وجود آمدن و گسترش انقلاب‌های صنعتی معانی تازه‌ای به ارزش‌ها و اهداف زندگی داده شد. معانیی چون خلاقیت، رشد دادن سرمایه، و یا معانی چون ضرورت آماده شدن برای اشتغال و حرفه،  دسترسی به علم و مهارت‌های آکادمیک افق دید انسان را به سوی معانی تازه‌ای دگرگون کرد. روشن است که معنای زندگی انسان غارنشین که صرفا تمرکز و تأمل بر تنازع بقا بوده است، دیگر نمی‌تواند در زمان و زمانه‌ای که دانش و حرفه به ارزش تبدیل می‌شوند یکی باشند. به تدریج با پیشرفت تفکر در علم، ادب، فرهنگ، هنر و ادبیات پدیده‌هایی چون نیاز به فرد گرایی، خاص بودن، فردیت و سرآمد شدن از راه دانستن شکل گرفتند. برای نمونه وقتی هنر و زیبایی‌شناسی جایی در ذهن بشر باز کردند بخشی از معنای زندگی او گرایش و ارضا چنین کیفیت‌هایی برای معنا بخشی به زیست او شدند. بدیهی است که هر یک از این تحول‌ها در جای خود معناهای ویژه‌ای به معنای ساده‌ی اولیه‌ی زندگی بشر افزودند.

   به قول فروید فلسفه‌ی زندگی فرد می‌تواند آشتی با بیوگرافی کاملاً شخصی خود باشد. یعنی تنوع در معنای زندگی با فرهنگ، روح زمان و ارزیابی کاملاً فردی از دستاوردها و انگیزه‌های فرد گره می‌خورند. پدیده‌ای که یکی از پیامدهای آن این است که انسان‌های پیچیده شده را از اجبار به یکسان‌شدگی بیزار می‌کند. اگر اجبار به بهای از دست دادن فردیّت ، به از خود بیگانگی بیشتر بیانجامد، این اجبار می‌تواند پایه‌های تعادل زیستی فرد را در مغایرت با معنا‌بخشی به زندگی فردی، که انسان اندیشمند حق خود می‌داند، برهم بریزد. وقتی مائو کنار رفت مردم چین بلافاصله، و حتی با محدودیت زیادی که برای داشتن لباسی به جز یونیفورم خاکستری یکسان داشتند، همه پوشاک خود را رنگین و متنوع کردند.  

   با روند ناگزیر اقتصاد جهانی و پدیده‌ی “جهانی شدن” انسان، نگاه بشر ابعاد تازه‌تری به خود می‌گیرد. این جهانی شدن هم چشم بشر  را به تنوع کالا و اطلاعات باز می‌کند و هم با خود معانی جدیدی از معنای زندگی می‌گشاید. شناخت گسترده‌تر از امکان‌ها و محدودیت‌ها تعاریف تازه‌ایی از معنای “در این جهان بودن” را القا می‌کنند. تلاش برای پیدا کردن جایگاهی در جهانی پر از تنوع از یک‌سو و نابرابری از سوی دیگر بشر امروز را برای یافتن معنایی روشن از زندگی خود سر در گم می‌کند. با دسترسی تسهیل‌شده به اطلاعات، انسان امروزی هم از ارزش خلاقیت و نوآوری در به وجود آمدن استیو جابزها و بیل‌گیتس‌ها آگاه شده است و هم از انباشت بی‌دلیل و غیر قابل توجیه پول‌های باد آورده. در میان چنین تضادهایی می‌خواهد معنای زندگی خودش را پیدا کند. در این میان از نقشی که انقلاب دسترسی به اطلاعات به وجود آورده است هم نباید غافل شد. دنیای جهانی شده و سپهر و”تارنماهای اطلاعاتی” دسترسی به اطلاعات و دغدغه‌ی مقایسه‌ها را باید به عوامل تغییر در معانی زندگی افزود. پس هم جهانی شدن و هم دسترسی تسهیل شده به هر گونه اطلاعات را باید به تغییر معنای زندگی بشر، هر کجا که هست افزود. دنیای رویایی افرادی که با دستاوردهای خلاّق، محبوب‌شدن و خریدار داشتن در ابعاد گسترده، در هنر و یا در ورزش به تنوع جستجوی بشر در الگو برداری برای معنا بخشی به زندگی اضافه شده است. شاید انسان همیشه دراطرافیان قابل دسترس خود الگوهایی برای خود داشته است، ولی ابعادی که امروزه بشر را به رویاها و آرمان‌های جهان متصل می‌کنند بی‌شک در معنا گذاشتن در زندگی او بسیار مؤثرتر از روزگارانیست که این امکان‌ها محدود و قابل رؤیت بودند. یکی از ظواهر آشکار این اثربخشی پدیده‌ی “مشهور شدن” به هر قیمت است که یکی از معانی جدید زندگی در جهان امروز است. نگارنده در پژوهشی بر روی کودکان کار و کودکان کار افغانستانی وقتی از آرمان‌های آنها پرسیدم از میان سی کودک پسر بیست و هفت کودک مایل بودند که قهرمان فوتبال شوند (و البته می‌خواستند که نه فقط برای خود بلکه برای کشورشان افتخار بیافرینند).

مروری بر دو نگاه به معنای زندگی:

در این بخش به دو مرجع متفاوت اشاره می‌کنیم که یکی با نگاهی عملگرا از منظر روان‌شناسی به معنای زندگی می‌پردازد، لئون هو (روان‌شناس کاربردی) و دیگری نگاه میکائل اشمیدت-سولومون (فیلسوف معاصر آلمانی)که عمدتاً از منظر انسان‌گرایانه و انسان‌دوستانه به زندگی بشر می‌نگرد.

   لئون هو در مروری که بر معنای زندگی دارد اذعان می‌کند که تاکنون هیچ تعریف واحدی که برجسته‌ترین مغزهای جهان در جستجوی آن بوده‌اند به دست نیامده است. شاید بتوان تلاش او را برای مفهوم‌کردن معنای زندگی در نهایت به مفهومی نظیر”فراشناخت درونی” خلاصه کرد. ولی لئون هو با نگاهی کلاسیک به منابع روان‌شناختی به تعریف سه محور شناخته شده‌ای می‌پردازد که اصولاً از پژوهش‌های زیادی برای توصیف معنای زندگی استنتاج شده‌اند.این سه محور عبارتند از: هدف، انسجام و معنا داری که به نظر او باید در زندگی هر فرد جستجو شوند.

-هدف: چه اهدافی در زندگی داریم؟ از آنجایی‌که بنیان زیستن ما در جهان بر این باور ما است که باید کاری انجام دهیم.

داشتن هدف در زندگی بهزیستی و رضایت از زندگی را افزایش می‌دهد.سلامت تن و روان‌مان را بهتر می‌کند، تاب‌آوریمان را بالا می‌برد، به ما اعتماد به نفس می‌دهد و احتمال افسردگی را در ما کاهش می‌دهد. ولی صرفاً داشتن هدف در زندگی کافی نیست در همین راستا کیفیت‌هایی برای هدف داشتن مهم هستند مثلاً مشخص بودن نقش خانواده ویا نقش صداقت که آگاهی به آنها می‌تواند به معنای زندگی ما ژرفا ببخشد.

-انسجام: این‌که رویدادهای زندگی ما چگونه با هم پیوند می‌خورند و توانایی این‌که بتوانیم وقایعی که ما در آنها نقش داشته‌ایم را از وقایعی که به صورت اتفاقی در زندگی ما روی می‌دهند، بفهمیم و با هم پیوند دهیم. از طریق انسجام است که حسی از تمامیت در فرد ایجاد می‌شود و در درون آن هسته‌ای از معنا بخشی به وجود می‌آید.

-معنا‌داری: آن ارزش درونی زندگی فرد است که اگر چه انسان‌ها بسیار متفاوت از یکدیگر زندگی می‌کنند اما مهم این است که باور داشته باشیم که زندگی ما مهم است و ما ارزش زندگی کردن داریم و زندگی ما بی‌معنا نیست. در نگاهی کلان‌تر به خود بگوییم که بودن من در این جهان ارزشمند است.

   لئون هو رهنمودهایی هم برای اعتلای معنی در زندگی ارائه می‌دهد:

– خود توانمند سازی: چه می‌خواهم که به دست بیاورم و استمرار در دانستن این که باید به چه اهدافی برسم.

– خود کنترلی: چگونه می‌توانم عادات و روش‌هایی را در خود پرورش دهم که من را به اهدافم نزدیکتر کنند.

– به سلامت بدن توجه کنیم و گر نه در نیمه‌ی راه در می مانیم.

– آگاهی و نیاز به اهمیت دادن به دیگران و فهمیدن آنها

 -تسلط بر هیجان‌هایمان را تمرین کنیم و سعی کنیم که بر هیجان‌ها غالب شویم.

– توانایی بیان ایده‌ها و احساس‌های خود به دیگران

– داشتن رفتارهای هوشمندانه و متمرکز ( تنظیم همه جانبه‌ی خود و زمان) تمرکز بر روی یک کار به جای پراکندگی

– یادگیری و توان سازگاری، همواره رو به پیشرفت در دانش اندوزی باشید.

– تفکر سازنده داشته باشیم، ذهنی منظم، توانمند برای حل مسئله و خلاق داشته باشیم.

– عاشق دیگران باشید، از گرانباری تکنولوژیک پرهیز کنید، از تن‌آرامی و مدیتیشن برای آرامش استفاده کنید و از بیان قدرشناسی و تشکر از دیگران کوتاهی نکنید.

   همان‌طور که در نوشته‌ی بالا مشهود است لئون هو از دیدگاهی عمدتاً فرد گرا و عملگرا به درک و نگاه به معنای زندگی و چگونگی ارتقاء آن می‌پردازد. در زیر ولی نگاهی نیز به رویکردی می‌‌کنیم که گویی همسو با احمد شاملو زندگی را “دشواری وظیفه” خوانده است، آنجا که سهم بودن بشردر جهان از نجات خود فراتر رفته و بودن خود را تابعی از بودن با دیگران و بودن در جهانی پر از رنج و چالش می‌بیند. 

   از دیدگاه فیلسوف متاخر آلمانی اشمیدت-سولومون 2019  می‌توان از یک “مانیفست معنای انسان‌گرایانه‌ی زندگی”بهره برد و به پیشنهادهایی که او برای بهبود وضعیت معنا بخشی بشر به زندگی خود در روزگار معاصرداده است نیز فکر کرد.

   شاید مانیفست اشمیدت بتواند اندکی بیشتر ما را به بازبینی انسان بودنمان در دنیای پیچیده و سرگردان‌کننده‌ی امروز که در آن بسیاری از نا بسامانی‌ها به برکت درک پییشرونده‌ی بشر از وضعیت خود آشکارتر هستند یاری دهد.

-در گام نخست اشمیدت هشدار می‌دهد که بشر تا چه اندازه عادت به از خود بیگانگی کرده است که قرن‌ها به او تحمیل شده است.

-به جای هر گونه بندگی در برابر آنچه به عنوان ارزش در جهان امروز به تو هجوم می‌آورد – خود را به اخلاقی پایبند کن که به سهم خود بتوانی اندکی از رنج و ملال جهان بکاهی.

-به دورترین و نزدیک‌ترین آدم‌ها با انصاف بر خورد کن.

-از هیچ اقتداری نترس، بلکه به جای آن تلاش کن از فهم و درکت استفاده کنی.

-دروغ نگو ، خیانت نکن،دزدی نکن و نکش.

-چشم و گوشت را به نقدباز کن ، نقد خالصانه‌ترین و بهترین هدیه به توست و نباید آن‌را پس بزنی.

-هرگز به آنچه باور داری صد در صد مطمئن نباش. ممکن است که آنچه امروز باور داری را فردا باور نداشته باشی. به تردید خودت هم تردید کن.

-از زندگیت با صداقت لذّت ببر چون همین چیزی است که به تو داده شده است.

-زندگیت را در اختیار کارهای بزرگ قرار بده و بکوش تا در زمره کسانی قرار بگیری که سهمی در بهتر شدن جهان داشته‌اند و یا دارند.

   و بالاخره باز هم هنوز به خوبی نمی‌توانیم بدانیم که معنای زندگی چیست ولی می‌توانیم بیشتر راجع به آن بیندیشیم.

Leon who is the Founder and CEO of Life hack, which he started in 2005 as a way to share his personal productivity hacks to make life easier

Michael Schmidt-Salomon Manifest des Evolutionären Humanismus Plädoyer für eine zeitgemäße Leitkultur Alibri Verlag, Aschaffenburg

آدرس انجمن روان‌شناسی ایران:

تهران، سیدخندان، ابتدای سهروردی شمالی، کوچه سلطانی (قرقاول)، پلاک ۳۷، طبقه سوم

کدپستی: 

1555716755

تلفن:  09367740873 (ساعت پاسخگویی: شنبه تا چهاشنبه، از ساعت 9 الی 14)

فکس: 86120659

کلیه حقوق برای انجمن روانشناسی ایران محفوظ است. – 1400©

طراحی سایت توسط شرکت مهندسی اشاره شرق