پیوند روانشناسی و علوم اعصاب
به مناسبت برگزاری کنگره علوم اعصاب پایه
همکاران گرامی روانشناس
آیا تاکنون به این فکر کردهاید که چگونه فرآیندهای ذهنی پیچیده انسان با فعالیتهای مغز در ارتباط است؟ این پرسشی است که از دیرباز ذهن فیلسوفان و دانشمندان را به خود مشغول کرده است. پاسخ به این پرسش، ما را به تاریخ تلاقی روانشناسی و علوم اعصاب میبرد.
روانشناسی و علوم اعصاب، هر دو ریشه در فلسفه و فیزیولوژی دارند. فیلسوفانی مانند دکارت و هومز با طرح پرسشهایی در مورد ماهیت ذهن و ارتباط آن با بدن، پایههای نظری این دو رشته را بنا نهادند. در قرن نوزدهم، با پیشرفتهای علمی، این دو رشته از هم جدا شدند اما همچنان ارتباط تنگاتنگی با هم دارند. روانشناسی به مطالعه رفتار و فرایندهای ذهنی انسان میپردازد، در حالی که علوم اعصاب به بررسی ساختار و عملکرد مغز و سیستم عصبی تمرکز دارد. با پیشرفت تکنولوژیهای تصویربرداری مغز، محققان توانستهاند به صورت مستقیم فعالیتهای مغزی را در حین انجام وظایف مختلف و تجربه احساسات متفاوت بررسی کنند. این یافتهها به ما کمک میکند تا درک عمیقتری از چگونگی شکلگیری افکار، احساسات و رفتارها پیدا کنیم. روانشناسان با طراحی و اجرای آزمایشهای رفتاری، به محققان علوم اعصاب کمک میکنند تا فرضیههای خود را درباره عملکرد مغز آزمایش کنند. همچنین، روانشناسان با استفاده از دانش خود در مورد رفتار انسان، میتوانند به تفسیر نتایج مطالعات علوم اعصاب کمک کنند و کاربردهای عملی برای این یافتهها پیدا کنند.
روانشناسان نقش محوری در شکلگیری و پیشرفت علوم اعصاب داشتهاند. ویلیام جیمز با تاکید بر اهمیت تجربه ذهنی، بنیانگذار روانشناسی عملکردی و الهامبخش بسیاری از تحقیقات در حوزه علوم اعصاب شد. ایوان پاولوف با آزمایشهای مشهور خود بر روی سگها، مفهوم شرطیسازی کلاسیک را مطرح کرد که یکی از پایههای اصلی یادگیری محسوب میشود. همچنین، اسکینر با ابداع جعبه اسکینر، به مطالعه علمی یادگیری پرداخت. این دستاوردها به درک عمیقتری از عملکرد مغز و مکانیسمهای یادگیری کمک شایانی کرده است. در ادامه، به دیگر روانشناسان تأثیرگذار در این حوزه که با تحقیقات خود، به توسعه علوم اعصاب کمک قابل توجهی کردهاند، اشاره می شود.
دونالد هب روانشناس و عصبپژوه کانادایی به دلیل نظریهاش در مورد یادگیری و حافظه شهرت جهانی دارد. نظریه سلولهای عصبی هب، پایه و اساس بسیاری از تحقیقات بعدی در مورد مکانیسمهای عصبی یادگیری و حافظه قرار گرفت. ایدههای هب در مورد یادگیری و تقویت ارتباطات بین واحدهای پردازش اطلاعات، الهامبخش توسعه شبکههای عصبی مصنوعی شد که در هوش مصنوعی کاربرد گستردهای دارند. کتاب “سازمان رفتار” هب، به یکی از منابع اصلی در زمینه علوم اعصاب شناختی تبدیل شد و او یکی از تأثیرگذارترین دانشمندانی بود که پیوند میان روانشناسی و علوم اعصاب را محکمتر کرد.
ویگوتسکی و لوریا در روسیه و پیاژه در سوئیس، با نظریههای خود در مورد رشد شناختی، تحولی عظیم در حوزه روانشناسی شناختی ایجاد کردند. محققان علوم اعصاب با استفاده از تکنیکهای تصویربرداری مغز، به مطالعه تغییرات ساختاری و عملکردی مغز در طول دوران کودکی و نوجوانی پرداختهاند و به دنبال تأیید یا رد برخی از مفاهیم مطرح شده توسط پیاژه هستند. لوریا نیز با تکیه بر مطالعات نوروپسیکولوژی، به بررسی رابطه بین مغز و فرایندهای شناختی پرداخت و نشان داد که چگونه آسیبهای مغزی بر عملکردهای شناختی تأثیر میگذارند.
راجر اسپری، روانشناس و عصبشناس برنده جایره نوبل، به دلیل تحقیقاتش بر روی بیماران مبتلا به صرع که عمل جراحی قطع جسم پینه ای انجام داده بودند (موسوم به دوپاره مخ)، شناخته میشود. اسپری با تحقیقات خود، مرزهای دانش در مورد عملکرد مغز را گسترش داد و به درک ما از ماهیت آگاهی و هویت انسان کمک شایانی کرد. کار او همچنان الهامبخش بسیاری از محققان در زمینه علوم اعصاب است و به توسعه درمانهای جدید برای اختلالات عصبی کمک میکند.
مایکل پوسنر یکی از برجستهترین روانشناسان شناختی معاصر است که به دلیل تحقیقات گسترده و تأثیرگذار خود در حوزه توجه شناخته میشود. او با استفاده از روشهای نوین تصویربرداری مغز، به مطالعه مکانیسمهای عصبی زیربنای توجه پرداخته و مدلهای جامعی برای توضیح این فرایندهای پیچیده ارائه کرده است. وی مدل شبکه توجه را توسعه داد که در آن سه شبکه اصلی درگیر در توجه شناسایی شدهاند: شبکه هشدار، شبکه جهتیابی و شبکه اجرایی.
مایکل گازانیگا، با استفاده از آزمایشهای دقیق و خلاقانه، مدل جامعی از عملکرد دو نیمکره مغز ارائه کرده است. او نشان داده است که هر یک از نیمکرهها دارای تخصصهای خاصی هستند و در پردازش اطلاعات به شیوههای متفاوتی عمل میکنند. وی با توسعه مفهوم “تفسیرگر چپ” معتقد است که نیمکره چپ مغز، به عنوان “تفسیرگر”، تلاش میکند تا به تجربیات و رفتارهای فرد معنا و مفهوم ببخشد، حتی اگر این تجربیات ناشی از فعالیتهای ناخودآگاه نیمکره راست باشند. کارهای گازانیگا در زمینه مطالعه آگاهی، زبان و تصمیمگیری، تحولی شگرف در علوم اعصاب ایجاد نمود و به ما کمک کرد تا بهتر درک کنیم که چگونه مغز به ما اجازه میدهد تا جهان را تجربه کنیم و با آن تعامل داشته باشیم. وی همچنین با تأسیس موسسه علوم شناختی، به توسعه این حوزه به عنوان یک رشته مستقل کمک شایانی کرد.
چرا همکاری بینرشتهای روانشناسی و علوم اعصاب اهمیت دارد؟
بدین وسیله به اطلاع می رساند با حمایت انجمن روانشناسی ایران، سیزدهمین کنگره علوم اعصاب پایه و بالینی و هشتمین سمپوزیوم تازه های نقشه برداری مغز ایران از ۲۱ تا ۲۳ آذرماه سال ۱۴۰۳ در مرکز همایشهای رازی دانشگاه علوم پزشکی ایران برگزار میشود. از تمامی علاقهمندان، به ویژه روانشناسان، دعوت میشود تا در این رویداد علمی شرکت کرده و با آخرین دستاوردهای علوم اعصاب آشنا شوند. سخنرانی ها و پنل های مختلف و متنوعی از “نورون تا رفتار“ برگزار خواهد شد. آقای دکتر بخشیپور، استاد برجسته روانشناسی دانشگاه تبریز، به عنوان سخنران کلیدی در این کنگره حضور خواهند داشت. این کنگره فرصتی برای دیدار با محققان برجسته و گفتگو در مورد چالشها و فرصتهای پیش رو در این حوزه و بررسی کاربردهای علوم اعصاب شناختی در ارتقای کیفیت زندگی و عملکرد سازمانها است. برای ثبتنام و کسب اطلاعات بیشتر به وبسایت کنگره به آدرس https://bcncongress.ir مراجعه فرمایید.
دکتر محمد علی نظری
روانشناس و متخصص علوم اعصاب
دبیر علمی کنگره