دکتر علی صاحبی
دکتر حسن حمیدپور
دکتر مهدی اسکندری
اگر روزی به امپراتوری برسم، بیدرنگ به نوشتن یک کتاب فرهنگ میپردازم،
زیرا همه رنج و ناکامی مردم از این است که درباره کلمات با یکدیگر تفاهم ندارند.
(یک حکایت چینی)
این حکایت یادگاری است از فرزانهای در سرزمین باستانی چین. اما تاریخ چین، امپراتوری چنین فرزانهای را به یاد ندارد. اگر چه امروز شماره فرهنگنامهها از حساب بیرون است، سرفصلهای بزرگ تاریخ ملل نیز چیزی جز حکایت گسیختگی رشتههای تفاهم نیست. آیا به واقع حکیم چینی ساده دل درباره میزان تاثیر یک کتاب فرهنگ و امکانات و توانایی لازم برای تالیف آن مبالغه نمیکرده است؟ شاید او به تلاشهای عظیمی نظر داشته است که بایستی در راه برقراری مبانی یک فرهنگ خلاق صورت گیرد فرهنگی که همچون درختی تناور، ظریفترین برگهایش نیز از یک ریشه و یک مایه سیراب شود؛ فرهنگی که اجتماع آدمیان را از محرومیتها و ستم و فرومایگیها به دور نگهدارد. اگرچه فرهنگ واجد مولفههای گوناگونی است، اما به نظر میرسد که زبان یکی از مهمترین عناصر فرهنگ بشری محسوب میشود.
اهمیت زبان در پدیدآیی، ساخت و تحول اندیشه باعث شده که زبان جایگاه خاصی در پژوهش های معاصر به دست آورد. میدانیم امروزه در عصر اینترنت و شبکههای ارتباطی سریع، روابط بین ملتها و اقوام و برخورد فرهنگها و تمدنها بسیار پیچیده شده است.
برای فهم درست یک فرهنگ باید زبان را نه به طور سطحی و صرفاً برای محاوره و تفهیم و تفاهم مربوط به زندگی روزمره آموخت، بلکه باید آن را چنان یاد گرفت و با آن مانوس شد که حضور فرهنگ را احساس کرد؛ وگرنه از طریق آشنایی با یک فرهنگ و رفتارها و افکار اقوام، آن هم با اطلاق نحوه تفکر و زبان و مفاهیم و شاخص محقق در معانی آن فرهنگ، به جایی نمی توان رسید.
مفاهیم کلی، سازه ها و تفکر مفهومی در قلمرو فعالیت های علمی_ پژوهشی نیز شدیداً تحت تاثیر ساختار و محتوای زبانی آن علم قرار دارد؛ از این رو اگر کسی است دارد به کنه و ذات مفاهیم علمی یک شاخه از دانش بشری دست یافته و اندیشه های زیربنایی و یافته های پژوهشی آن حوزه را به خوبی درک و جذب کند، لازم است تا به زیرساختهای زبان آن علم، آگاهی داشته باشد؛ یعنی باید معانی دقیق واژه ها و تمایز بین “معنا” و “مضمون” کلمه را به خوبی بفهمد. همانگونه که ویگوتسکی بیان کرده است : “رابطه بین اندیشه و واژه فرایندی زنده است. با کلمات است که اندیشه زاییده می شود. کلمه تهی از اندیشه قالبی مرده است و اندیشه ای که در قالب کلمات تجسم پیدا نکند، اثیری و لمس ناشدنی است!”(ویگوتسکی، به نقل از قاسم زاده،۱۳۶۷).
متخصصان و مترجمان مختلف با توجه به زمینه تخصصی خود، تسلط بر زبان مبدا و مقصد، صلاحیت علمی و از همه مهمتر متنی که واژه در آن به کار گرفته شده، معانی مختلفی را برای واژگان تخصصی پیشنهاد کردهاند. گذشته از زبان پریشی ها و مشکلات زبانی که در این میان به وجود آمده، کاربردهای متعدد و معانی مختلفی که مترجمان مختلف، برای یک واژه خاص پیشنهاد دادهاند موجب شده است که مترجمان، دانشجویان و دانشوران این حوزه در انتخاب برابر نهاد ها با مشکلات مختلفی روبرو شوند و بعضاً در انتخاب یک معنا بر سر چند راهی بمانند.
به عنوان نمونه واژه Reliability و Validity را در نظر بگیرید.
گروهی از صاحب نظران برای اولی معنای “اعتبار” را پیشنهاد کردهاند و گروهی دیگر “قابلیت اعتماد” گروهی دیگر “ثبات” و گروهی دیگر “پایایی”. برای واژه دوم نیز این ترجمهها پیشنهاد شده است: “روایی”، “اعتبار” ، “دقت” و “صحت”.
امروزه در برخورد با بسیاری از واژگان روانشناسی کم و بیش با چنین وضعیتی روبرو هستیم. پرواضح است که هر واژه با توجه به متن و زمینه و موضوع، دارای “معنا” و “مضمون” خاصی است و نمی توان تنها یک معنای مشخص را برابر نهاده درست آن تلقی کرد. در واقع هر واژه مضمون خود را از متنی که در آن پدیدار می شود کسب میکند. این مضمون در متن های مختلف فرق می کند، ولی مطمئناً در سراسر این تغییرات ثابت باقی می ماند. به بیان روشنتر، معنای لغوی هر کلمه چیزی بیش از قطعه سنگی از عمارت عظیم و مضمون آن چیزی بیش از امکان بالقوه ای که به شیوه های گوناگون در گفتار تحقق پیدا میکند، نیست. (همان، ص ۶۷).
از این رو ما به عنوان پژوهشگران این اثر، با توجه به اهمیتی که زبان و پردازش معنایی واژگان در درونیسازی مفاهیم زیربنایی و روانشناسی ایفا می کند، اقدام به جمع آوری ترجمههای مختلف واژگان روانشناسی از متون مختلف کردیم و با ذکر منبع و متنی که واژه از آن گرفته شده و با استناد دقیق به مترجمی که برابر نهاده را پیشنهاد کرده است، سعی کردیم تا ذهن خواننده را با حوزههای مختلف معنایی هر واژه آشنا کنیم، تا خود خواننده با در اختیار داشتن مضمون های مختلف بر آمده است از هر واژه معنای مطلوب و مناسب را برای متن خود انتخاب کند.
الگوی اصلی کار، تلاش اولیه داریوش آشوری در پژوهشکده علوم اجتماعی بوده است. آشوری نخستین بار پیشگام جمع آوری برابر نهادهای مختلف واژگان علوم اجتماعی شد و کتابچه را تدوین کرد. سپس پروژه او در مرکز مطالعه و تحقیقات اجتماعی وزارت علوم پیگیری شد و در نهایت زیر نظر بهاءالدین خرمشاهی و با تلاش خانم ماری آقاجانیان در دو جلد، تحت عنوان فرهنگ اصطلاحات فلسفه و علوم اجتماعی منتشر شد. الگوی اصلی کار در اثر حاضر نیز فرهنگ اصطلاحات فلسفه و علوم اجتماعی است. در حوزه روانشناسی از قرار معلوم اولین بار صاحبی و همکاران (۱۳۸۱) به انتشار فرهنگ روانشناسی و علوم تربیتی (استنادی) همت گماردند. زمانی نیز با استناد به ۲۰۵ منبع به نشر واژه نامه تطبیقی روانشناسی، روان پزشکی و علوم تربیتی پرداختند.
شیوه اجرای این پروژه
مرحله یک: جمع آوری واژگان
ابتدا به سراغ کتابهای دانشگاهی در حوزه روانشناسی و علوم تربیتی رفتیم که از دهه ۳۰ شمسی به بعد شناسایی شدند. از میان کتابها، فقط آثار مترجمان معتبر، صاحب نام و تحصیل کرده در رشته روانشناسی و علوم تربیتی انتخاب شدند. برخی از این کتابها واژهنامه داشت که گروه را آسان کرده بود، اما برخی دیگر برابر نهاد کلمات را فقط در پانوشت ذکر کرده بود که میبایست برای استخراج کلمات، کل کتاب صفحه به صفحه مورد بررسی قرار میگرفت. در کل تعداد ۵۲۱ کتاب در حوزه روانشناسی و علوم تربیتی استخراج شد و سپس واژگان مربوط به هر دهه شمسی در زونکنهای جداگانه قرار گرفت.
پس از جمعآوری کتابها، جدولی ساختیم که در آن نام کتاب، نام مترجم یا مولف را نوشته و سپس یک کد به هر کتاب اختصاص دادیم.
مرحله دو: تایپ واژهها
پس از جمعآوری واژگان و کد گذاری کتابها، نوبت به تایپ آنها رسید. برای تایپ، تایپیست تمام واژگان مربوط به هر دهه را با برابر نهاده فارسی آن در ستون اول و دوم تایپ کرد و در ستون سوم به جای نام مترجم یا مولف، از کد اختصاص یافته به ایشان استفاده کرد.
مرحله سه: نمونهخوانی و غلطگیری اولیه
پس از تایپ تمام واژگان برای جلوگیری از اشتباههای تایپی اصطلاحات انگلیسی، گروهی از فارغ التحصیلان رشته روانشناسی تشکیل شد تا واژگان را یک به یک با اصل متن تطبیق داده و اشتباهات تایپی را روی نسخه چاپی رفع کنند.
مرحله چهار: اعمال غلطگیری و منظم کردن دسته بندی بر اساس حروف الفبا
پس از تحویل نسخه کاغذی اصلاح شده به ناشر، موارد در فایل اصلی اعمال شد. تا این مرحله کتاب ها به صورت جداگانه تایپ شده بودند. در اینجا لازم بود تا واژگان استخراج شده از ۵۲۱ کتاب، به صورت الفبایی در کنار هم سورت شوند. برای این کار مثلا فایلی با عنوان حرف A ساخته شد، و تمام کلماتی که با حرف a شروع میشدند از کتابها جدا شده و در این فایل ذخیره شد. پس از آن مجدد پرینت برای نمونهخوانی و غلط گیری به کارگروه تحویل شد تا مجددا فرایند بررسی غلطگیری و نمونهخوانی انجام شود.
مرحله پنج: غلط گیری و نمونه خوانی
از آنجایی که باید مطمئن میشدیم چیزی از چشم گروه غلطگیر جا افتاده است یا خیر، نیاز بود مرحله غلط گیری و اعمال آن و پرینت مجدد و دوباره غلط گیری، بارها و بارها تکرار شود. همچنین نمیدانستیم که آیا غلطهای تشخیص داده شده، آیا توسط تاپیست به درستی تغییر میکنند یا خیر. و اگر حجم کار را در نظر بگیریم که با چه تعداد واژه سر و کار داشتیم (غیرقابل شمارش) زمان طولانی صرف شده برای این پروژه کاملا توجیح میشود.
مرحله شش: غلطگیری تصادفی
از آنجایی که طبق تجربههای قبلی واژگان زیادی از چشم تایپیست افتاده بود و بسیاری از اشتباهات تایپی تشخیص داده شده همچنان باقی میماند، تصمیم بر این شد که در پایان از هر چند صفجه به صورت تصادفی به دنبال کلمات بگردیم و اگر اشتباهی دیده شد، دوباره تمام واژگان مورد بررسی قرار گیرد.
اینبار برای اجرای کار از دو فرد خبره (سرکار خانم دکتر فلاحی و جناب آقای فرهاد معمار صادقی) یاری گرفتیم تا یکبار دیگر مرور کل پروژه را انجام دهند و اشتباهات آن را شناسایی کرده تا پس از آن تایپیست مجدد آنها را اعمال کند.
مرحله هفتم: تصمیم گیری درباره حذف یا ماندن کدهای تکراری
پس از تایپ تمام واژگان از تمام مترجمان انتخاب شده، نوبت به حذف تکرارها رسید. واژگان بسیاری هستند که مترجمان معتبری یک برابر نهاد مشابه پیشنهاد دادهاند. در اینجا تصمیم بر این شد که بر اساس دو معیارعمل کنیم. ۱. نام مترجمی را بگذاریم که در گستره علم روانشناسی معتبر تر و صاحب آثار درخشان تری است. مثلا بین فیروزبخش و براهنی، براهنی را برگزیدیم. ۲. در صورتی که هر دو مترجم دارای پایه علمی و سابقه تقریباً یکسانی بودند، نامه مترجمی را برگزیدیم که کتابش زودتر از دیگران منتشر شده و پیشتر از دیگران واژه را به کار برده است. به عنوان مثال دکتر محمدنقی براهنی واژه بازخورد را در سال ۵۶ به کار برده، در حالی که دکتر محمود صناعی در سال ۴۸، از این رو صناعی را برگزیدیم. درصورتی که هر دو مترجم همزمان و در یکسال کتابشان منتشر شده بود، جایگاه علمی شان در نظر گرفته می شد و بر اساس شایستگی علمی آنها، برابر نهاد مورد نظر را انتخاب می کردیم. به عنوان مثال اگر دکتر کاردان و دکتر شکرکن واژه ای در روانشناسی اجتماعی را یکسان و در یک سال منتشر کردهاند، به زمینه تخصصی و شایستگی علمی آنها نظر می کردیم و از آنجا که رشته تخصصی دکتر شکرکن روانشناسی اجتماعی بوده است و تحصیلات دکتر کاردان آموزش و پرورش یا علوم تربیتی بوده است، کتاب دکتر شکرکن را به عنوان منبع واژه برگزیدیم. بدین وسیله از تکرار ترجمه های یکسان پرهیز کردیم.
مرحله هشتم: یکسان سازی رسم الخط
در این مرحله با دریافت اطلاعات لازم از ناشر، رسمالخط تمام متون یکسان و یکدست شد. یکسان سازی رسم الخط بیشتر برای اصطلاحاتی بود که برخی از مترجمان آنها را سرهم نوشته و برخی جدا. مانند “روانشناسی” یا “روان شناسی” در این بخش تمامی واژگان با رسم الخط توصیه شده ناشر یکسان شدند.
ویژگی های خاص این واژه نامه:
شاید برای خوانندگان محترم این پرسش پیش آمده باشد که با وجود واژه نامه ها و فرهنگ های دیگر علوم رفتاری و به ویژه در روانشناسی، مانند واژه نامه روانشناسی دکتر براهنی و همکاران و…، تهیه فرهنگ نامه چه ضرورتی دارد؟
اگرچه واژه نامه های قبلی، به ویژه واژه نامه روانشناسی و زمینه های وابسته به دکتر براهنی و همکاران و همچنین فرهنگ اصطلاحات فلسفه و علوم اجتماعی ماری بریجانیان و بهاالدین خرمشاهی الگوی اولیه گردآوری و نگارش این واژه نامه بوده است، اما به دلیل جدید و بروز شدن زبان و خلق واژه های جدید، بسیاری از واژگان کتاب های یک دهه اخیر در واژه نامه های قبلی وجود ندارد. علاوه بر آوردن واژه های جدید و اصطلاحات تازه وارد به گستره روانشناسی، مزیت دیگر این واژه نامه تمرکزش بر اصطلاحات و واژه های تخصصی روانشناسی است.
در این فرهنگ سعی شده است تمام اصطلاحات یا واژه های اختصاصی در گستره روانشناسی از دهه ۳۰ شمسی تا دهه ۹۰ شمسی و بنا بر نهاده های مختلف هر اصطلاح جمع آوری شود. سودمندی این کار در کمک به خواننده متون انگلیسی این است که هرگاه به دنبال معنی یک اصطلاح باشد می تواند برابر نهاده های گوناگون در بسترهای متنوع روانشناسی (بالینی، سلامت، اجتماعی، کودکان استثنایی و…) را به طور همزمان ببیند و معنی منطبق با متن خود را انتخاب کند. بدین وسیله فهم بهتری از متن اصلی به دست خواهد آورد.
همکاران پروژه:
همانطور که می توان دید، کار انجام شده با تمام محدودیت ها و نواقص، کاری است ارزشمند و شگرف که از دست یک یا چند نفر بر نمی آید و اگر هم برآید کار با کیفیتی نخواهد بود. اگرچه ما آغازگر این پروژه بودیم اما بدون دستگیری و همیاری همکاران عزیزمان به چنین دستاوردی نمیرسیدیم. در اینجا لازم است از تمامی عزیزان که مدتی طولانی در کنار ما ماندند و مشفقانه برای ترویج دانش در ایران زمین، بدون هیچ دریافت مالی و توقعی، ساعت ها زمان و انرژی کمیاب خود را صرف کردند سپاسگزاری ویژه بکنیم.
خانم مینا آدینه، خانم شادی استاد میرزایی، خانم سمیه ترکاشوند نژاد، خانم دکتر ساناز پیرمرادی، خانم ملیکا حضوری، آقای رضا رحیمی، خانم سمیرا رعنایی، خانم طناز فرخزاد، خانم دکتر لیلا فلاحی، خانم شیدا لطفعلیان، آقای فرهاد معمار صادقی، آقای عباس نظری، خانم وحیده وطن خواه، خانم مهسا یونسی.
همچنین باید سپاس بیکران خود را نثار آقای دکتر محسن ارجمند مدیر محترم انتشارات ارجمند می کنیم که بزرگوارانه برای این پروژه پیشقدم شدند و همچون گذشته در راه اعتلای علم و دانش سلامت روان کوشیدند و پروژه را شروع کردند و با تمام فشارهای اقتصادی و غیر اقتصادی این پروژه را در دستور کار خود قرار داده و به سرانجام رساندند. دست مریزاد.
امیدواریم این کتاب بتواند در راستای اعتلای علم و دانش روانشناسی در ایران زمین کمک کوچکی باشد.
با امید به فرداهای بهتر برای تمام بشریت و برای مردم ایران.
نیسا یاینگ تورس سوتو، ویکتور کورل وردوگو، نادیا سارای کورل-فریاز (2022)
ترجمه: راحله خسروی -کارشناسی ارشد روانشناسی صنعتی- سازمانی
با توجه به حجم زیاد مقاله، قسمتی از مطالب مقاله حذف شده است.
1 . مقدمه
خودمراقبتی مجموعهای از شیوهها و مهارتهایی است که باعث حفظ سلامت فردی و نگرش مثبت میشود که این امر باعث مقابله سالم و رشد فردی مستمر میشود (وایز و همکاران.،2012). رفتارهای خودمراقبتی شامل هرگونه اقدام در جهت ارتقای سلامت جسمی، نگرش و تمایل به حفاظت از خود است (کیسیل و نینو، 2017). این تمرین در جهت خود اندیشی، برآوردن نیازهای شخصی، تلاش آگاهانه و منطقی بهمنظور یافتن منابع مرتبط با سلامت شخصی و بهزیستی است (کولمن و همکاران.، 2016؛ پاکنهام، 2017). خودمراقبتی از طریق مجموعه رفتارهایی نمایان میگردد که بیشتر تمایل به حفظ تعادل سالم دارد، نظیر بهداشت شخصی، رژیم سالم و مغذی و فعالیتهایی مناسب برای کیفیت زندگی (اورپی فرناندز و همکاران.، 2019). علاوه بر این، خودمراقبتی با فعالیتهایی برای رشد احساسی و شناختی، آرامش ذهن، حفظ خودآگاهی، انجام کارهای معنوی، و در تماس با طبیعت بودن و غیره، میتواند در جستجوی بهزیستی و شادی یاریرسان باشد (باتلر و همکاران.، 2019؛ کورل- وردوگوو و همکاران.، 2017).
محیط مثبت (PE) بهعنوان “زمینهای که منافع فردی و جمعی را ترویج میدهد و همچنین بهمنظور حفظ ساختارهای اجتماعی-فیزیکی (در درازمدت) که زندگی به آن بستگی دارد، بر استعدادهای بشر تأثیر میگذارد” (کورل-وردوگو وو فریاس-آرمنتا، 2016، ص. 965). این بدین معناست که محیط مثبت و مطلوب مزایایی را برای افراد فراهم میکند، اما آنها را نیز ملزم به مراقبت از همان محیط میکند. این محیطها، پیکربندی زمینهای دارند که باعث رشد و پیشرفت افراد شده و همچنین محرک رفتارهای حافظ محیطزیست است. محیطهای مثبت و مطلوب باعث بهزیستی جسمی، روانی، و اجتماعی و همچنین خشنودی از زندگی میشود.
در محیط مثبت، پیامدهای منفی ناشی از شرایط استرسزا، ناخوشایند و آسیبزا کاهشیافته، و میتوان به احیای جسمی و روانشناختی فرد دستیافت (والرا و ویدال، 2017). بخشی از پیامدهای روانشناختی مثبت که ناشی از محیطهای مثبت است، نتیجه بکار گرفتن رفتارهای پایدار است (کورال-وردوگو و فریاس-آمرنتا، 2016).
خانوادهای را میتوان دارای محیط مثبت و مطلوب بشمار آورد که همهی اعضای آن در برآورده شدن نیازهای جسمی و روانشناختی رضایت و خشنودی داشته، و درعینحال، باعث مراقبت و محافظت از محیط فیزیکی-اجتماعی میشود (رامکیسون، 2020). یک خانواده مثبت شامل عناصر اجتماعی و فیزیکی است (دوران-راموس و همکاران.، 2019). بعد اجتماعی باعث تعامل، همکاری و رشد روانی اعضای خانواده میشود. این بعد دارای عنصر نامشهود در حوزه خانواده نظیر صمیمیت، سبک والدگری مثبت، و مدیریت مناسب تعارض بین اعضای خانواده، است (نلر و همکاران.، 1992).
بعد فیزیکی خانواده مثبت، فراهمکننده شرایط مادی آسایش است که ضامن بهزیستی، کاهش استرس و تعارض است (کورل-وردوگو و همکاران.، 2011). این بعد فیزیکی متشکل از منابع ملموسی مانند مسکن است (نور، دما و فضای مناسب؛ عایق حرارتی و صوتی؛ تمیزی، نظم و زیباییشناسی). شواهد تجربی مؤید تأثیر عوامل فیزیکی خانه بر رفتار و بهزیستی است (کورل-وردوگو و همکاران.، 2011؛ دوران-راموس و همکاران.؛ 2019). شرایط فیزیکی مانند سروصدا، گرما و ازدحام بیشازحد بر کیفیت محیط خانواده و بهزیستی افراد تأثیر منفی میگذارد (بونس و همکاران.، 2019). مطالعات تجربی نشان داده است که سروصدای زیاد باعث افزایش درد و ناراحتی میشود (کلاته و همکاران.، 2017)، ازدحام باعث تشدید استرس مزمن میشود (ریوا و همکاران.، 2014) و تأثیرات مضری بر عملکرد تحصیلی و همچنین مشکلات رفتاری و شرایط سلامت افراد ایجاد میکند (سولاری و ماری، 2012). علاوه بر این، قرار گرفتن در معرض دمای شدید (گرما یا سرما) در خانهها تهدیدی برای سلامت جسمی و روانی است (راج، 2011). شواهد موجود نشان میدهد که شرایط بهتر مسکن با شادی بیشتر و رضایت از زندگی در ارتباط است (توماس و همکاران، 2013). علاوه براین، اندازه خانه و میزان راحت بودن آن ممکن است بر سلامت روان و همچنین روابط مثبت خانواده تأثیرگذار باشد (توماس و توماس، 2015). مطالعهای که توسط مانیکا و همکاران (2019) انجام شد نشان داد که شرایط مناسب مسکن باعث ایجاد سطوح بالاتر رضایت ساکنین، بهزیستی روانشناختی، و کیفیت محیطی بهتر میشود.
بهزیستی بشر ترکیبی از جنبههای عاطفی و شناختی است که افراد آن را با ارزیابی ذهنی در طول زندگی، تجربه میکنند. این ارزیابیها شامل قضاوتهای شناختی در مورد واکنشهای عاطفی به زندگی میشود (دیینر و همکاران، 2013).
بهزیستی شامل مجموعهای از ارزیابیها در مورد رضایت از زندگی، شادی، و هر دو جنبه عاطفی مثبت و منفی تجربه انسانی است (دیینر و همکاران، 2012). در اینجا شواهد تجربی نشان میدهد که سطوح بالاتر بهزیستی این امکان را به افراد میدهد تا تأثیر مثبتی بر محیط خود داشته و در توسعه پذیرش خویشتن، یافتن هدف و معنا در زندگی، تجربه رشد فردی و ایجاد روابط مثبت و مطلوب با دیگران و محیط موفق شوند (کیس، 2006؛ کیس و همکاران، 2012). این شواهد نشان میدهد که ارتباط متقابل بین بهزیستی و رفتارهای پایدار که شامل خودمراقبتی است، وجود دارد.
رفتارهای پایدار شامل خودمراقبتی، برابری، نوعدوستی، صرفهجویی و رفتارهای طرفدار محیط است که با متغیرهای روانشناختی و زمینهای ارتقا یافته، و بهنوبه خود، منافعی برای هر دو اجتماع و زیستکره دربردارد. افرادی با رفتارهای پایدار، رضایتمندی، خودمختاری، خودکارآمدی، بهزیستی روانشناختی و شادی را نیز تجربه میکنند (درون و کسر،2005؛ کرول-وردوگو و همکاران، 2011؛ دیونگ، 2000). علاوه براین، این افراد هنگام انجام رفتارهایی که از خود، جامعه و محیط محافظت میکند، سطوح بالاتری از بهزیستی را تقویت میکند (کاروس و همکاران، 2018). مطالعات تجربی حاکی از آن است که بهمنظور بازسازی روانشناختی که به خودمراقبتی مرتبط است، فرد باید ارتباط خود را با طبیعت حفظ کند (پانو و همکاران، 2017)، که این مسئله بهنوبه خود باعث افزایش سبک زندگی سالم، پایدار و دوستدار طبیعت میشود (فیشر و همکاران، 2017). این مورد مطابق با شواهد تجربی است که نشان میدهد ذهن آگاهی با افزایش ارتباط و تماس با طبیعت، توجه به محیطزیست، و توسعه سبک زندگی پایدار مرتبط است (فابیانسکی و برایمر، 2017؛ پانو و همکاران، 2018). علاوه بر این، شواهدی موجود است مبنی بر اینکه پرورش و ترویج فضاهای سبز در محیطهای شهری (بهعنوانمثال، شهرها و محلهها)، باعث ارتقا فعالیت جسمانی، پایداری و بهزیستی میشود (کاروس و همکاران، 2018؛ پل و همکاران، 2017).
علیرغم شواهد قبلی، مطالعات محدودی بهمنظور بررسی ارتباط بین خودمراقبتی و دیگر انواع رفتارهای پایدار وجود دارد. همچنین، هیچ مطالعه دیگری شناسایی نشده است که به بررسی ارتباط بین محیطهای خانواده مثبت و مطلوب، بهزیستی و رفتارهای پایدار که شامل خودمراقبتی است، بپردازد. بنابراین، ما به دنبال بررسی ارتباط متقابل بین مجموعه متغیرهای ذکرشده در یک نمونه جامعه افراد مکزیکی هستیم.
2. روش
نمونه با استفاده از فرمول a جمعیت محدود یا شناختهشده، ( با در نظر گرفتن ضریب اطمینان 96/1، با احتمال موفقیت 05/0 و حاشیه خطا 05/0) انتخاب شد (ویلاوینسنسیو، 2017). برای محاسبه حجم نمونه، از تعداد خانوار بر اساس اقشار اجتماعی استفاده کردیم (بالا، متوسط، پایین). از هر خانواده یک نفر برای تکمیل پرسشنامه دعوت شد. درمجموع 289 نفر از ساکنان یک شهر در شمال غربی مکزیک در نمونه قرار گرفتند ( اقشار اجتماعی پایین، تعداد=96؛ اقشار اجتماعی متوسط، تعداد=99؛ اقشار اجتماعی بالا و متمول، تعداد=95). اکثریت شرکتکنندگان زن بودند ( %13/64 زن، %86/35 مرد). محدوده سنی 18 تا 71 سال بود ( میانگین= 9/38، انحراف معیار 41/11 ) و متوسط تحصیلات آنها دبیرستان بود (میانگین=8/13 سال). میانگین درآمد ماهانه برابر با 00/850 دلار آمریکا بود.
بهزیستی روانشناختی با اقتباس کوتاهی از قبل بر مبنای مقیاس بهزیستی رایف (1989) ارزیابی شد(کورال-وردوگو و همکاران، 2011)، که شش عامل اصلی (رشد شخصی، خودمختاری، تسلط بر محیط، روابط اجتماعی مثبت و مطلوب، هدف زندگی و پذیرش خود) را در یک بعد ترکیب کرد. این ابزار دارای پنج دامنه پاسخ از 0 تا 4 (0=کاملاً مخالف تا 4=کاملاً موافق) است.
شرکتکنندگان با رفتن خانه به خانه در محلهها از 3 قشر مختلف اجتماعی-اقتصادی انتخاب شده اند. همه شرکتکنندگان از هدف تحقیق و خطرات احتمالی و مزایای آن اطلاع داشتند. علاوه بر این، آنها از ناشناس بودن و محرمانه بودن اطلاعات شخصی خود مطلع شدند. نهایتاً به افراد این حق انتخاب داده شد که اگر خواستند در این تحقیق شرکت کنند فرم رضایتنامه امضا کرده و به آنها گفته شد که اگر بخواهند هر زمان میتوانند همکاری خود را ادامه ندهند. کلیه فرایند با استانداردهای اخلاقی دستورالعملهای آزمایش انسانی و بیانیه هلسینکی 1975 که در سال 2008 تجدیدنظر شد، مطابقت دارد.
آمار تک متغیره ( میانگین، انحراف معیار) هر یک از خرده مقیاسها محاسبه شد و پایایی و روایی آن با تجزیهوتحلیل آلفای کرونباخ انجام شد. نرمال بودن دادهها با استفاده از عدم تقارن و آزمون کشیدگی که ارزش آن بین 2- و 2 نرمال در نظر گرفتهشده، موردبررسی قرار گرفت (فیلد، 2013). دادههای ما با این معیار مطابقت داشت. برای آزمایش و بررسی مدل پیشنهادی از معادلات ساختاری، از طریق بسته آماری EQS 6.1 استفاده شد (بنتلر، 2007). عامل معناداری (p<0/05) و برجستگی (≥0/30)، بهعنوان نشانهی سازه همگرا برای همه موارد مورد انتظار بود. بهمنظور ارزیابی نیکی برازش مدل، نیکی برازش شاخصهای آماری، عملی و جمعیتی در نظر گرفته شد. شاخص آماری خی دو یا کای اسکوئر) ( بود؛ ما انتظار عدم معناداری داشتیم تا به این نتیجهگیری برسیم که مدل، برازش مناسب و کافی بین مدلهای پیشنهادی و اشباعشده ارائه میدهد. بهمنظور وابستگی کمتر کای اسکوئر (خی دو) به سایز نمونه، از کای اسکوئر نسبی حاصل از تقسیم شاخص برازش کای اسکوئر ) ( بر درجه آزادی استفاده کردیم. اگر این نسبت کمتر از 5 است، دارای نیکی برازش است (شوماخر و لومکس، 2004). ازآنجاییکه شاخص آماری به حجم نمونه حساس است، شاخصهای کاربردی نیز در نظر گرفته شد. این شاخصها شامل شاخص برازش استاندارد بنتلر-بونت (BBNFI)، شاخص برازش غیراستاندارد بنتلر-بونت (BBNNFI)، شاخص برازش مقایسهای (CFI)، و همچنین شاخص جمعیت (RMSEA) است (بروون و کدک، 1992). بر اساس مدل ساختاری پیشنهادی مفروض است که عوامل مرتبه اول قابلیت سکونت و عملکرد خانواده بهطور منسجم از روابط متقابل بین شاخصهای مشاهدهشده مربوطه حاصل میشود. واریانس مشترک این عوامل مرتبه اول، بهنوبه خود، عامل مرتبه دوم “محیط مثبت خانواده” ایجاد میکند. به همین ترتیب، شاخصهای خودمراقبتی، نوعدوستی، برابری، صرفهجویی و رفتار طرفدار طبیعت این عوامل مرتبه اول را ایجاد کرده و بهنوبه خود امکان ظهور عامل مرتبه دوم “رفتار پایدار” را فراهم کرده، درحالیکه عامل مرتبه دوم “بهزیستی انسان” نتیجه همبستگی بین “بهزیستی روانشناختی” و “بهزیستی ذهنی” است. درنهایت، انتظار داشتیم که محیط مثبت خانواده، رفتار پایدار و بهزیستی انسان بهطور قابلتوجهی از تئوری محیطهای مثبت (کورل-وردوگو و فریاز-آرمنتا، 2016) متفاوت باشد. به مدل نظری شکل شماره 1 مراجعه کنید.
3. نتایج
شکل 2، شکل 2 نتایج مدل معادلات ساختاری فرضی را نشان میدهد. همه شاخصها بهطور معناداری (p<0/05)، بر عامل مرتبه اول متناظر خود بارگذاری شدند، که نشاندهنده اعتبار سازه همگرا برای مقیاسها است. مدل نشان میدهد که “قابلیت سکونت” (λ = .62) و “عملکرد خانواده” (λ = .62)، عامل مرتبه دوم “محیط مثبت خانواده” را ایجاد کرده که بهطور قابلتوجهی با “رفتار پایدار(Cov = .70) و “بهزیستی انسان” (Cov = .51)، متغیر بود. بهنوبه خود، رفاه انسان بهطور قابلتوجهی با رفتار پایدار متغیر است (Cov = .30). اگرچه شاخص آماری (χ2 = (81) 168.485) معنادار بود (p < .001)، χ2 نسبی (χ2 = 2.08)، مقیاس و مقدار قابلقبول و کاربردی شاخص نیکی برازش
(BBNFI = .90, BBNNFI = .92, CFI = .95)، را نشان داد و همچنین RMSEA (.06) نشان داد که دادهها از مدل نظری پشتیبانی میکند. با توجه به اینکه مدل اصلی توان فاکتوریل پایینی را برای صرفه جوبی، تعارض، نظافت، نظم و زیباییشناسی نشان داد، ما یک مدل جایگزین دیگری را مستثنا از این متغیرها نیز بررسی و آزمایش کردیم. مدل دوم نیز نشاندهنده نیکی برازش قابلقبول (χ2 = (51) 119.163، کای اسکوئرنسبی χ2=2.33، p < .001, BBNFI = .92، BBNNFI = .93، CFI = .95، RMSEA = .06 بود که مشخص میکند مدل توسط دادهها پشتیبانی میشود (شکل3 ببینید).
بحث
هدف پژوهش حاضر، بررسی و آزمایش مدل معادلات ساختاری بهمنظور ارزیابی رابطه بین محیطهای مثبت خانواده، رفتارهای پایدار و بهزیستی است. مطالعات قبلی شواهدی برای ارتباط بین این سه بعد ارائه کردند (کورل-وردوگو و همکاران، 2015؛ کورل-وردوگو و فریاز-آرمنتا، 2016؛ دورن-راموس و همکاران، 2019). در اینجا ما پیشینه پژوهش را با متغیر خودمراقبتی بهعنوان یک نوع رفتار پایدار بسط میدهیم. دادههای ما مطابق با پیشینه پژوهش (گود-فری و همکاران،2011) نشان داد، افرادی با رفتارهای خودمراقبتی، در کارهای اجتماعی مانند حمایت و کمک نیز شرکت میکنند. به همین ترتیب، نتایج ما، طبق پیشینه پژوهش، ارتباط بین خودمراقبتی و رفتارهای محیطی را نشان میدهد (کورل-وذدوگو، 2021؛ دریسکل، 2020).
نتایج ما همچنین نشان میدهد که امکان دارد خودمراقبتی منجر به بهزیستی بیشتر شود. این مورد با پژوهش اخیر فعالان محیطزیست مطابقت دارد که نشان میدهد رفتارهای خودمراقبتی (عمدتاً گذران وقت در طبیعت) به کاهش چالشهای تجربهشده در طول فعالیت کمک میکند و هویت آنها را بهعنوان طرفداران محیطزیست تقویت میکند (دریسکل، 2020). بهعلاوه، دریافتند، هنگامیکه فعالان از تمرینات ذهن آگاهی مانند یوگا، مدیتیشن یا تای چی استفاده میکنند، فرسودگی شغلی را کاهش میدهند و برای ادامه فعالیتهای زیستمحیطی خود باانگیزهتر میشوند.
خانواده بهعنوان یکنهاد اجتماعی نقش مهمی در اتخاذ رفتارهای خودمراقبتی دارد. این رفتارها تا حد زیادی تحت تأثیر باورها، عادات و آدابورسومی هستند که از کودکی آموختهشده و در مراحل بعدی زندگی حفظ میشوند (آرناس-مونرآل و همکاران، 2011). ما شواهدی ارائه کردیم مبنی بر اینکه رفتارهای پایدار، شامل خودمراقبتی، بهطور متوسط، مثبت و قابلتوجهی با بهزیستی ذهنی و روانشناختی و محیط مثبت خانواده مرتبط است. این مسئله بیانگر این موضوع است که در محیط مثبت خانواده، افراد بهزیستی ، و تمایل به کارهای مرتبط با خودمراقبتی، و همچنین مراقبت از دیگران و طبیعت را تجربه میکنند. نتایج نشان میدهد بدون توجه به مشکلاتی که ممکن است رفتارهای پایدار به همراه داشته باشد، بهزیستی افزایش مییابد (باررا-هرناندز و همکاران، 2020؛ کورل-وردوگو و همکاران، 2011؛ تاپیا-فونلم و همکاران، 2013). علاوه بر این، مثبت بودن خانواده به افراد این امکان را میدهد که بهزیستی شخصی را تجربه کرده، درحالیکه باعث بهکارگیری رفتارهای اجتماعی (برابری، نوعدوستی)، و طرفدار محیطزیست (صرفهجویی و رفتارهای طرفدار محیطزیست) (کورل-وردوگو و همکاران، 2015؛ دورن-راموس و همکاران، 2019) و همچنین رفتارهای خودمراقبتی میشود (کورل-وردوگو و همکاران، 2021).
پیشینه پژوهش نشان میدهد، تجربیات خانواده مسیرهای فیزیولوژیکی، روانشناختی، رفتاری، و اجتماعی را فعال میکند که از کودکی تا بزرگسالی بهمنظور مراقبت یا تضعیف سلامت و بهزیستی در کنار هم قرار میگیرند (امبرسن و بت، 2020). بهعنوانمثال نشان دادهشده که روابط خانوادگی تأثیر مهمی بر مراحل اولیه رشد انسان دارد، با توجه به اینکه در این زمینه، عادات جسمی و سلامت روانی در اوایل زندگی رشد یافته و در مراحل مختلف زندگی پدیدار میشود (گایدش و هریس، 2018؛ امبرسن و همکاران، 2014). بنابراین مثبت بودن خانواده، باعث رشد خودمراقبتی میشود که بهنوبه خود به رشد و توسعه رفتارهای اجتماعی و طرفدار محیطزیست منجر میشود.
مدل ما همچنین نشان میدهد که بهزیستی با مثبت بودن خانواده و شرایط فیزیکی مسکونی مرتبط است.
مطالعات قبلی نشان داده است که شرایط سکونت بر بهزیستی اعضای یک خانواده تأثیر میگذارد (بونایوتو و فورنارو، 2017؛ کووپا و همکاران، 2019؛ تامسون و همکاران، 2013؛ تامسون و توماس، 2015). فضاهایی که فرایند اجتماعی شدن در آنها رخ میدهد (مانند آشپزخانه، اتاق نشیمن) میتواند بهطور قابلتوجهی به رفاه اعضای خانواده کمک کند ( فینلی و همکاران، 2012). نتایج ما نشان میدهد که هر دو جنبه اجتماعی و فیزیکی محیطزیست باعث افزایش بهزیستی میگردد. این مطالعه بدون محدودیت نیست. اول، ما دادهها را منحصراً از طریق پرسشنامههایی گزارششده از افراد جمعآوری کردیم و بنابراین برخی از پاسخها ممکن است تحت تأثیر مطلوبیت اجتماعی قرارگرفته باشند. اگرچه استفاده از معیارهای جایگزین بهآسانی و راحتتر از گزارشهای شخصی نیست، مطالعات آینده باید روشهایی را اجرا کنند که مکمل و گسترشدهنده این گزارشها باشد. علاوه بر این، مطالعات طولی امکان ارزیابی ثبات مدل محیط مثبت خانواده را فراهم میکند که کورل و وردوگو و فریاس-آرمنتا (2016) پیشنهاد میدهد. دوم، نمونه ما شامل افرادی بود که منحصراً در یک شهر شمال غربی مکزیک زندگی میکردند، که ممکن است قابلتعمیم به سایر حیطهها یا حتی بهکل جمعیت مکزیک نشود. باید این مطالعه در طیف گستردهای از حیطههای اجتماعی فرهنگی در سراسر جهان تکرار شود تا تعمیمپذیری مدل در سناریوهای مختلف موردبررسی قرار بگیرد. تکرار مدل در انواع مختلف زمینههای اجتماعی میتواند برای حمایت از فرضیههای نظری مدل مثبت بودن محیطی مفید باشد (بونایوتو، 2013؛ کورل-وردوگو، 2012؛ کورل-وردوگو و فریاس-آرمنتاس، 2016). سوم، ما متوجه شدیم که مقیاس صرفهجویی مورداستفاده اگرچه بهطور معناداری توان داشت، اما ضریب توان و بارگذاری کمی داشت. مقیاس صرفهجویی بهعنوان یک رفتار خودتنظیمی فرض شده که مربوط به محدود کردن خرید و مصرف کالا و خدمات است (آواییس و همکاران، 2020). بااینوجود، برخی از شرکتکنندگان اعلام کردند که صرفهجویی میکنند ، نه به میل خود بلکه به دلیل محدودیتهای تحمیلشده توسط وضعیت اجتماعی-اقتصادی.
ما پیشنهاد میکنیم که مطالعات آینده از مقیاسی برای ارزیابی رفتارها استفاده کنند که کمتر به وضعیت اجتماعی-اقتصادی وابسته هستند، مانند آنچه توسط موئینوس و همکاران (2015) پیشنهاد شد. علیرغم این محدودیتها، این مطالعه پیامدهای بالقوه مهمی برای تلاشهای علمی پژوهشی آینده و تدوین و اجرای برنامههای آموزشی و مداخلات اجتماعی دارد. مداخلاتی که به موانع شخصی، اکولوژیکی و اجتماعی برای خودمراقبتی، بهزیستی و پایداری در سیستم خانواده میپردازند، ممکن است با ترکیب اطلاعات حاصل از تحقیقات در مورد محیطزیست بهرهمند شود. همانطور که واترز (2020) نشان میدهد، معرفی اقدامات مثبت خانواده میتواند فرصتی برای شناسایی نقاط قوت در بین اعضای خانواده و ایجاد تغییر مثبت در تعامل خانواده باشد. این مورد را میتوان با شکل دادن به الگوهای تعامل و ارتباط بین اعضا، تنظیم جو عاطفی با ابراز آزادانه احساسات و پرورش احساسات مثبت، گذران وقت باهم، تعیین اهداف و مقاصد خانواده و تأمل در نقاط قوت، انعطافپذیری، و هویت خانوادگی انجام داد.
یافتههای ما مؤید این مطلب است که حفظ محیطهای خانوادگی مثبت امری ضروری است، و بهنوبه خود میتواند به حفظ رفاه شخصی، اجتماعی و محیطی کمک کند. مطالعات آینده باید به بررسی امور و مسائل خانوادگی بهعنوان محرکهای خودمراقبتی، اجتماعی و رفتارهای طرفدار محیط زسیت بپردازد. این امر بهویژه در کشورهای درحالتوسعه مانند مکزیک که تقریباً وضعیت اجتماعی-اقتصادی نیمی از جمعیت ضعیف است، اهمیت دارد (شورای ملی ارزیابی سیاست توسعه اجتماعی، کنوال، 2018). نتایج این مطالعات میتواند باعث افزایش محیطهای مثبت خانواده شود. مسئولان سیاستهای جمعی با فراهم کردن منابع مالی و نهادی، آموزش مردم برای حفظ عادات زندگی سالم که باعث بهبود سطح زندگی و تمایلات طرفدار محیطزیست میشود، در این امر مهم مداخله جویند. شناخت شیوههای خودمراقبتی از منظر اجتماعی امری ضروری است، نه اینکه آن را به محدوده کارکردگرا و تعهد فردی تقلیل دهیم. حمایت از توسعه فضاهای آموزشی در مدارس و جامعه، همچنین ارتقای دانش و مهارت برای سبک زندگی سالم در خانواده از طریق اقداماتی نظیر بهداشت فردی، غذای سالم و مغذی، ورزش، تفریح، استراحت، نظافت، ایجاد روابط عاطفی بین اعضا ازجمله کارهایی است که برای دستیابی به این هدف میتوان انجام داد.
نویسنده : کندرا گیلاس [1]در 27 مه 2021
ترجمه و تلخیص: امین زارعی _ دانشجوی کارشناسی ارشد روانشناسی عمومی
مردم تمایل دارند موجودات اجتماعی باشند و تحقیقات نشان داده است که ارتباطات اجتماعی برای رفاه عاطفی و جسمی حیاتی است. با این حال، زمان تنهایی نیز نقشی اساسی در سلامت روان دارد.بودن در کنار دیگران با پاداش همراه است، اما باعث ایجاد استرس نیز میشود.شما نگران افکار مردم هستید، در نتیجه شما رفتار خود را تغییر میدهید تا از طردشدن خودداری کنید و با بقیه مردم هماهنگ شوید.
در حالیکه ممکن است این بهای بخشی از دنیای اجتماعی باشد، برخی از این چالشها نشان میدهد که چرا زمان تنهایی میتواند بسیار مهم باشد. وقتگذاشتن برای خودتان این فرصت را به شما میدهد که از فشارهای اجتماعی رها شوید و از افکار، احساسات و تجربیات خود استفاده کنید.
همهگیری کووید19 [2]چالشهای تنهایی و کمبود وقت انفرادی را نشان داد. در جاییکه بسیاری از مردم با احساس انزوا و تنهایی دست و پنجه نرم میکردند، دیگران با چالش ناگهانی گذراندن زمان طولانی در محلههای نزدیک با اعضای خانواده یا هماتاقیها مواجه شدند. مرزهای مبهم کار و زندگی و کمبود زمان به این معنی استکه بسیاری از مردم ناگهان با کمبود کامل زمان تنهایی مواجه شدند.
چرا زمان تنهایی مهم است؟
یافتن زمانی برای تنها ماندن میتواند چندین مزیت کلیدی داشته باشد. برخی از این موارد عبارتند از:
کاوش شخصی
راحت بودن در محل کار خود میتواند به شما زمان و آزادی بدهد تا واقعاً احساسات خود را بدون مداخله کشف کنید. این میتواند راهی برای امتحان چیزهای جدید، تحقیق در مورد موضوعاتی که شما را مجذوب خود میکند، کسب دانش و حتی تمرین روشهای جدید ابراز وجود باشد.
اینکه به خودتان زمان بدهید به این معنی است که میتوانید بدون فشارها و قضاوتهایی که ممکن است دیگران تحمیل کنند، مواردی را کشف کنید. وقت گذاشتن برای خودتان برای رشد و پیشرفت شخصی بسیار مهم است. به جای نگرانی در مورد نیازها، علایق و نظراتی که دیگران ممکن است داشته باشند، تنها زمان به شما اجازه میدهد تا روی خودتان تمرکز کنید.
خلاقیت
زمان تنهایی فرصتی است تا به ذهن خود اجازه دهید سیال شود و خلاقیت خود را تقویت کنید. بدون نیاز به مراقبت یا تعامل با افراد دیگر، می توانید تأثیرات بیرونی را نادیده بگیرید و به درون خود تمرکز کنید.
تحقیقات نشان میدهد که تنها بودن میتواند منجر به تغییراتی در مغز شود که به فرآیند خلاقیت کمک میکند. یک مطالعه نشان داد افرادی که تمایل دارند برای تنها گذراندن وقت خود عمدا از دیگران کنارهگیری کنند، افراد بسیار خلاقی نیز هستند[1] .
در یک پژوهش در سال 2020 که در مجله Nature Communications منتشر شد، محققان دریافتند که انزوای اجتماعی درک شده (معروف به تنهایی) منجر به افزایش فعالیت در مدارهای عصبی مرتبط با تخیل می شود. وقتی مغز با کمبود محرک اجتماعی مواجه میشود، شبکههای خلاقانه خود را افزایش میدهد تا به پرکردن خلاء کمک کند [2]
انرژی اجتماعی
تنها زندگی کردن معمولاً در منظری منفی دیده میشود. با این حال، محققان دریافتهاند افرادی که تنها زندگی میکنند ممکن است در واقع زندگی اجتماعی غنیتر و انرژی اجتماعی بیشتری نسبت به افرادی که با دیگران زندگی میکنند داشته باشند.
اریک کلینبرگ [3]جامعه شناس در کتاب خود به نام «انفرادی رفتن[4]» اشاره می کند که از هر هفت بزرگسال آمریکایی، یک نفر به تنهایی زندگی می کند.کلینبرگ دریافت که نه تنها این بزرگسالان تنها نیستند، بلکه بسیاری از آنها زندگی اجتماعی غنی تری دارند[3].
تنها بودن به این دلایل، همیشه آسان نیست
تنهایی ممکن است برای برخی افراد به دلایل مختلفی چالش برانگیز باشد. یک مطالعه نشان داد که بسیاری از مردم ترجیح میدهند به جای اینکه تنها با افکار خود بنشینند، شوک الکتریکی دردناکی به خود وارد کنند. [4]
برخی از این دلایلی که افراد ممکن است با تنهایی دست و پنجه نرم کنند عبارتند از:
ربکا راتنر[5] از دانشگاه مریلند دریافت که مردم اغلب از انجام کارهایی که از آن لذت میبرند، اجتناب میکنند، اگر مجبور به انجام آنها به تنهایی باشند [5].این امر به ویژه در صورتی صادق است که فعالیتی باشد که توسط دیگران قابل مشاهده باشد، مانند رفتن به شام یا یک فیلم انفرادی. چنین یافتههایی نشان میدهند که احساس شرم در مورد تنها بودن بر اینکه افراد فکر میکنند از چنین فعالیتهایی لذت میبرند تأثیر میگذارد.
راتنر توضیح می دهد: «وقتی مردم به تنهایی کارها را انجام میدهند، بیشتر از آنچه انتظار داشتند، لذت میبردند. “مردم مزایای بودن با شخص دیگری را بیش از حد ارزیابی میکنند[6] “.
همچنین جنبه های شخصیتی شما، و ترجیحات فردی شما، میتواند در تعیین اینکه چقدر به زمان تنهایی نیاز دارید و چقدر ممکن است تنهایی مفید باشد، نقش داشته باشد.
برونگراها تمایل دارند از تجربیات اجتماعی احساس انرژی کنند، بنابراین تنهایی ممکن است برای آنها چالش برانگیزتر باشد. از طرف دیگر افراد درونگرا از تنها بودن انرژی میگیرند.
با این حال، فکر نکنید که فقط به دلیل برونگرا بودن از گذراندن وقت بهتنهایی لذت نخواهید برد. در یک مطالعه، روانشناس اجتماعی تویی وی تینویان [6] دریافت که درونگراها و برونگراها در واقع در میزان لذتی که از تنهایی به دست میآورند تفاوتی ندارند و برخلاف تصور رایج، درونگراها بیشتر از برونگراها از تنهایی لذت نمیبرند. [7]
تنهایی در مقابل تنهایی
حتی قبل از همهگیری، متخصصان درباره یک اپیدمی تنهایی که سلامتی افراد در هر سنی را تهدید میکند، هشدار دادند. تحقیقات شواهد فراوانی وجود دارد که نشان می دهد تنهایی می تواند عواقب مخربی برای سلامتی داشته باشد. تنهایی با افزایش فشار خون، کاهش سرعت شناختی، اضطراب اجتماعی و افزایش خطر ابتلا به بیماری آلزایمر مرتبط است.
تنهایی با طیف وسیعی از پیامدهای منفی سلامتی از جمله خطر بیشتر افسردگی، اضطراب، چاقی، فشار خون بالا و مرگ زودرس مرتبط است[9].
اما مهم است که به یاد داشته باشید که تنها بودن مساوی با تنهایی نیست. تنهایی با احساسات منفی همراه با انزوا مشخص میشود، زمان تنهایی شامل یافتن آزادی، الهام و تجدید قوا در تنهایی است.
اخیراً، محققان شروع به بررسی این ایده کردهاند که مقدار مشخصی از زمان تنهایی با کیفیت میتواند به همان اندازه برای سلامت عاطفی و جسمی حیاتی باشد.
کمی تنهایی میتواند اثر ترمیمی قابل توجهی داشته باشد. در یک مطالعه، افراد گزارش کردند که وقتی تقریبا 11 درصد از زمان خود را به تنهایی می گذرانند، احساسات منفی کمتری را در تجربیات اجتماعی بعدی تجربه کردند[10] .
چگونه زمان خود را به تنهایی بگذرانیم
تنها ماندن زمانی بسیار سودمند است که داوطلبانه باشد. همچنین مهم است که احساس کنید هر زمان که دوست دارید میتوانید به دنیای اجتماعی خود بازگردید.
اگر احساس میکنید از تعامل اجتماعی بیش از حد خفه شدهاید، گذراندن زمان کمی در خارج از منزل و لذت بردن از تغییر مناظر میتواند اثری ترمیمکننده داشته باشد.
هیچ مقدار درستی از زمان انفرادی بودن وجود ندارد که برای همه یکسان باشد. در مورد کارهایی که دوست دارید خودتان انجام دهید فکر کنید، سپس شروع به تمرین انجام آنها به تنهایی کنید.
یک پیشنهاد عالی از verywellmind
در حالیکه گاهی اوقات افراد تنها بودن را با تنهایی اشتباه میگیرند، اما واضح است که وقت گذاشتن برای خود، برای سلامت روان و رفاه مهم است. اگر فکر صرف وقت به تنهایی باعث میشود احساس بیحوصلگی یا ناراحتی کنید، سعی کنید با بخش کوچکی از زمان تنهایی شروع کنید که به شما امکان میدهد روی یک کار خاص تمرکز کنید.
همانطور که در لذت بردن از تنهایی خود بهتر میشوید، ممکن است متوجه شوید که این زمان تنهایی به شما کمک میکند تا زمانی که به حلقه اجتماعی خود بازمیگردید احساس بهتری داشته باشید.
مقاله از سایت www.verywellmind.com ترجمه شده است.
منابع:
Bowker JC, Stotsky MT, Etkin RG.How BIS/BAS and psycho-behavioral variables distinguish between social withdrawal subtypes during emerging adulthood.Pers Individ Diff.2017;119:283-288.doi:10.1016/j.paid.2017.07.043
Spreng RN, Dimas E, Mwilambwe-Tshilobo L, et al.The default network of the human brain is associated with perceived social isolation.Nat Commun.2020;11(1):6393.doi:10.1038/s41467-020-20039-w
Klineberg E.Going Solo: The Extraordinary Rise and Surprising Appeal of Living Alone.Penguin; 2013.
Wilson TD, Reinhard DA, Westgate EC, et al.Just think: The challenges of the disengaged mind.Science.2014;345(6192):75-77.doi:10.1126/science.1250830
Ratner RK, Hamilton RW.Inhibited from bowling alone.J Consum Res.2015;(42)2:266-283.doi:10.1093/jcr/ucv012
University of Maryland’s Robert H.Smith School of Business.Tips for overcoming alone time still caused by COVID-19, via Maryland Smith expert.PRNewswire.
Nguyen TT, Weinstein N, Ryan R.Who enjoys solitude? Autonomous functioning (but not introversion) predicts self-determined motivation (but not preference) for solitude.PsyArXiv.2018.doi:10.31234/osf.io/sjcwg
Cigna.New Cigna study reveals loneliness at epidemic levels in America.
Holt-Lunstad J, Smith TB, Baker M, Harris T, Stephenson D.Loneliness and social isolation as risk factors for mortality: a meta-analytic review.Perspect Psychol Sci.2015;10(2):227-237.doi:10.1177/1745691614568352
Birditt KS, Manalel JA, Sommers H, Luong G, Fingerman KL.Better off alone: daily solitude is associated with lower negative affect in more conflictual social networks.Pruchno R, ed.The Gerontologist.2019;59(6):1152-1161.doi:10.1093/geront/gny060
Thomas V, Balzer Carr B, Azmitia M, Whittaker S.Alone and online: understanding the relationships between social media, solitude, and psychological adjustment.Psychology of Popular Media.2021;10(2):201-211.doi:10.1037/ppm0000287
Ewert A, Chang Y.Levels of nature and stress response.Behav Sci (Basel). 2018;8(5). doi:10.3390/bs8050049
6-4- خود مراقبتی فقط برای شرایط اضطراری نیست
نویسنده:
Dr. Nabil Hassan El-Ghoroury
Associate Executive Director, APAGS
مترجم: فاطمه شنبدی- کارشناسی روانشناسی، دانشگاه آزاداسلامی واحد یادگارامام خمینی(ره) شهرری، تهران
با توجه به نقش مهم روانشناسان و مراقبین سلامت روان در جامعه و اهمیت یادگیری و خود مراقبتی دائمی در این قشر، به ویژه در شرایط حساس و بحرانی، مقالۀ حاضر را برای ترجمه انتخاب کردم. امیدوارم مفید و موثر واقع شود.
نوشته حاضر ترجمهی مقاله ای است که در شماره 2، دوره نهم، سال 2011 در مجلهی GRAdPSYCH Magazine توسط Dr. Nabil Hassan El-Ghoroury با عنوان Self-care is not just for emergencies منتشر شده است.
درست قبل از بلند شدن هواپیما از روی زمین، مهمانداران درس مهمی از زندگی به ما میدهند: در صورت تغییر فشار هوا، آنها به ما میگویند: «اول ماسک اکسیژن خود را بگذارید، قبل از آن که به دیگران کمک کنید.» دلیل این امر ساده است: «برای مراقبتِ موفقیتآمیز از دیگران، شما باید اول از خودتان مراقبت کنید.»
به عنوان یک دانشجوی تحصیلات تکمیلی، انجام این کار همیشه آسان نیست. یک نظرسنجی انجام شده توسط کارکنان انجمن روانشناسی دانشجویان تحصیلات تکمیلی آمریکا (APAGS) و کمیته مشورتی انجمن روانشناسی آمریکا (APA)، در سال 2009 نشان داد که 70 درصد دانشجویان تحصیلات تکمیلی گزارش کردند که دست کم یک رویداد استرسزا عملکرد بهینۀ آنان را مختل میکرد. این عوامل استرسزا شامل مسائل تحصیلی، مالی، ارتباطی و سلامتی بودند.
به عنوان دانشجویان تحصیلات تکمیلی، شما بدون شک از تأثیری که استرس بر بدن دارد به خوبی آگاه هستید، با این حال مانند سایر افراد پرمشغله، ممکن است در اولویت قرار دادن خودتان شکست بخورید. در اینجا چند توصیه برای شما داریم:
منبع:
El-Ghoroury, N. H. (2011). Self-care is not just for emergencies. gradPSYCH Magazine, American Psychological Association. 9(2): 21.
زارا ابرامز[1]، انجمن روانشناسی آمریکا[2]، 1 ژوئن 2022
ترجمه و تلخیص پانتهآ وثوقی
دانشآموختۀ کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن
طبق نظرسنجی انجمن روانشناسی آمریکا در سال 2021 که استرس را مورد بررسی قرار داده بودند، حدود نیمی از بزرگسالانِ ایالات متحده بیان کردند که نامشخص بودنِ وضعیت همهگیری کرونا باعث شده، برنامهریزی برای آینده غیر ممکن به نظر بیاید. در حالی که نزدیک به یکسوم افراد مطرح کردند که سطح استرسشان به قدری زیاد است که گاهی اوقات حتی با تصمیمات بنیادین و اولیهای مثل اینکه چه بپوشند و یا چه بخورند نیز دست به گریبان میشوند. علاوه بر استرس ناشی از بیماری همهگیر، بسیاری از بزرگسالان ایالات متحده، استرس جدیدی مرتبط با جنگ در اوکراین را نیز گزارش میدهند که شامل نگرانیهای آنها در رابطه با بلاتکلیفی جهانی و تورم است.
این استرسِ درمورد تصمیمگیری از هر دو نوع–چه بزرگ و چه کوچک– بهخصوص برای جوانان، والدین و افراد رنگینپوست، سخت و دشوار بوده است.
افیوا ساسو[3] فوق ِدکترای روانشناسی بالینی و از اعضای ارشد در نظام مراقبت از سلامت امورِ جانبازان دُورِم[4] در کارولینای شمالی، اثرات استرسِ مرتبط با نژاد بر خلق و خو و پاسخ های فیزیولوژیکی را با قبل از همهگیری کرونا مقایسه کرده است. او بیان کرد:
” مردم به همان تعداد و یا بیشتر، تصمیمهای مشابه میگیرند، فقط –اکنون- منابعشان کمتر شده است.”
این منابعِ کاهشیافته میتوانند در قالب مشکلات مالی باشند؛ پاسخ دهندگان به نظرسنجی، از هزینههای مسکن و مسائل اقتصادی بهعنوان دو مورد از منابعی که برایشان بیشترین استرس را ایجاد کردهاند نام بردند. برای برخی دیگر، امنیت شخصی و تبعیض، نگرانیهای اولیهشان بودند.
افراد بسیاری با جریانی به ظاهر تمام نشدنی از تصمیمگیریها در مورد اینکه آیا با دیگران دور هم جمع شوند یا خیر مواجه شدند – فعالیتی که برای بهبود سلامت روان شناخته شده است- اما با شیوع کرونا این گردهماییها، به دلیلِ خطر قرار گرفتن در معرض ویروس کرونا[5]، بالقوه برای سلامت جسمانی مضر شناخته شده است. در همین حال، کم و بیش همۀ افراد با تغییر دستورالعملهای مربوط به سلامت عمومی و نیاز مداوم به ارزیابی خطر مواجه شدند و اینها موجب شد که بسیاری از بزرگسالان ایالات متحده هنگامی که میایست گزینهای را انتخاب میکردند، احساس کنند که بهشدت تحت فشار هستند.
روانشناس اجتماعی، دکتر روی اِف. بائومایستر[6] از دانشگاه کوئینزلندِ استرالیا، معتقد است: “استرس باعث از بین رفتن برخی از منابع ذهنی و روانی مثل نیروی اراده که ما برای تصمیمگیری از آن استفاده میکنیم، میشود.” زمانی که افراد انرژی کمتری برای تصمیمگیری داشته باشند، از روشهای متفاوت برای این کار استفاده میکنند. تحقیقات روانشناختی به همان اندازه که به راهحلهای ممکن اشاره میکند، ریشههای هیجانی و شناختی چالشهایی که افراد با آن روبهرو هستند را نیز مطرح میکند.
چگونه استرس، تصمیمگیری را تغییر میدهد
بر طبق مفهومی روانشناختی با عنوان “فرسایش توانِ اراده”[7]، تصمیمگیری، اراده و همچنین خویشتنداری بر اساس منبعی محدود از منابع گستردۀ ذهنی ما شکل میگیرند که آن منبع به خاطر استرس یا استفادۀ بیش از حد از آن میتواند بهطور موقت کاهش یابد.
افرادی که استرس دارند وقتی با یک تصمیم مواجه میشوند، احتمال بیشتری دارد که انتخابهایشان را به تعویق بیندازند یا اینکه وضعیت موجود را تحمل کنند تا مجبور به تصمیمگیری و انتخاب نشوند. از طرفی دیگر، احتمال کمتری میرود که این افراد بتوانند برای آیندۀ خود برنامهریزی کنند. آنها توجهشان بیشتر به سمت اطلاعاتی جلب میشود که هیچ ربطی به تصمیمگیریها یا انتخابهایشان ندارد. به احتمال زیاد این اشخاص، بیشتر از سبکهایی در تصمیمگیری استفاده میکنند که تلاش کمتری از آنها میطلبد (وُناش، اِی. جِی. و همکاران[8]، 2017؛ یو، ر.[9]، 2016). بائومایستر بیان کرد: “افراد در حالت طبیعی، به بهترین نحو و بسیار موثر با یکدیگر سازش میکنند اما وقتی که با کمبود منابع ذهنی روبهرو میشوند، مصالحه و سازش پذیری را متوقف میکنند.”
سازش، شاملِ عواملی مثلِ سنجش هزینهها، منافع گزینههای مختلف و پیدا کردن نقطۀ مطلوب یا بهترین گزیـنه میباشد -کاری که از نظر ذهنی طاقتفرسا و دشوار است. در آزمایشگاه وقتی از افرادی که دچار فرسایش یا کاهش توانِ اراده میشوند، خواسته میشود بیناقلامی که از نظر قیمت و کیفیت با هم متفاوت هستند، انتخاب کنند به نظر میآید که آنها بیشتر تمایل دارند گزینهای را برگزینند که قیمت پایینتری داشته یا کیفیت بالاتری دارد تا اینکه بخواهند بهدنبالِ اقلامی با بهترین قیمتها بگردند. فرسایش توان اراده در دنیای واقعی، ممکن است در زمینههایی مانند خرج کردن، والد بودن یا فرزندپروری و موارد دیگر سبب شود که فرد انتخابهایی کند که نسنجیده باشد (بائومایستر، آر. اِف. و وُهس، کِی. دی.[10]، 2016). بزرگسالان بهویژه آنهایی که در سنینی مابین 26 تا 41 هستند[11] و والدینِ دارای فرزندان زیر 18 سال میگویند که حتی تصمیمگیریهای جزئی روزانه برایشان بسیار سخت و طاقتفرسا شده است -پدیدهای که بائومایستر از آن بهعنوان «خستگی تصمیمگیری» نام برده است.
وقتی ما تعدادی انتخابهای کوچک انجام میدهیم، تمایل پیدا میکنیم با دقت و دوراندیشی کمتری به سمت انتخابهای بعدی برویم. در یکسری از مطالعات، محققان سفارش خرید مشتریانی که مواردی را طبق نظر خود برای خرید برگزیده بودند، دستکاری کردند -از قبیل خصوصیاتِ یک ماشین جدید یا کت و شلوار سفارشی- آنها متوجه شدند که افراد تمایل بیشتری داشتند گزینۀ پیشفرض[12] را برای سوالهای بعدی بپذیرند، حتی اگر آن به این معنی بود که میبایست پرداخت بیشتری انجام میدادند (لِوَو، جِی. و همکاران[13]، 2010).
پاسخِ مغز به استرس به توضیح بعضی از این تغییرات شناختی کمک میکند. پژوهش دکتر موریسیو دِلگادو[14] که استاد و مدیر گروهِ روانشناسی در دانشگاه راتگرز-نیواِک[15] است و همچنین سایر پژوهشهایی که توسط دیگر محققان انجام شدند، نشان دادند که استرس بر قشرِ پیشپیشانی که به انجام وظایفی مانند برنامهریزی، ارزیابی(سنجش) و تنظیم هیجان کمک میکند، اثری بازدارنده دارد – تمامی این موارد برای یک تصمیمگیری واضح، بسیار حیاتی و مهم هستند.
دِلگادو همچنین بیان کرد: “استرس بر تفکر هدفمند اثری بازدارنده داشته و به جای آن راه را برای انواع رفتارهای تکراری یا تکانشی باز میکند.”
نقش استرسِ مرتبط با نژاد
دکتر دانته برنارد[16]، استادیار روانشناسی بالینی در دانشگاه میسوری-کلمبیا، بیان کرد: «استرسِ مرتبط با نژاد، از نظرِ شناختی، تجربهای سخت است که باعثِ کاهشِ منابع شناختی شده و تصمیم گیری سازگار با محیـط را دشوارتر میکند.»
علاوه بر هزینههای شناختی نژادپرستی، محرکهای تنشزای مرتبط با نژاد مانند تجربۀ تبعیضهای مستقــیم، تبعیضهای غیرمستقیم و پرخاشگریهای کوچک غیرعمد، غیرمستقیم و یا ناخـودآگاه- که فرد نسبت به گروهی خاص یا افرادی در آن گروه مانند اقلیتهای مذهبی ابراز میکند- تمامی این موارد میتوانند تنظیمِ هیجانها را سختتر کنند (سالواتور، جِی. و شِلتون، جِی. اِن.، 2007؛ مِکاوی و همکاران.، 2020).
از آن مهمتر طبق تحقیقات برنارد و همکارانش، تجربۀ نژادپرستی میتواند به مشکلات عزت نفس، اضطراب، افسردگی و حتی آسیب یا ضربۀ روانی(تروما)[17] در حدِ اثرات ناشی از سوء رفتار جسمی و یا جنسی، منجر شود (برنارد، دی. اِل. و همکاران.، 2021؛ پارادیز، وای. و همکاران[18].، 2015)
برنارد مطرح کرد: ” این موضوع که محرکهای تنشزا تا چه حد می توانند بر بسیاری از تصمیمات زندگی ما تأثیر بگذارند، تصور چندان دشواری نیست. نزدیک بودن به چه کسی، امن و به دور از آسیب است؟ از چه مناطقی میخواهم دوری کنم؟ فرزندانم را به کدام دانشگاه میخواهم بفرستم؟ کجا میخواهم کار کنم؟”
چنین محرکهای تنشزایی حتی میتوانند در بلند مدت هم مانع تصمیمگیری شوند. بارِ پایدار[19] که به باری ناشی از انباشتِ استرس مزمن اشاره میکند، میتواند بهطور ناهمخوان بر افراد رنگین پوست اثر بگذارد (گیدی، جِی. و همکاران، 2021). در مطالعهای فراتحلیلی که در سال 2020 انجام شد ارتباطی اندک اما مهم، بین بارِ پایدار و کارکردِ اجرایی فرد پیدا کردند (دِمیکو، دی. و همکاران، 2020).
ساسو گفت: “این استرس مزمن، نه تنها روی تصمیماتی که شما اکنون در حالِ گرفتن هستید، اثر میگذارد بلکه بر تصمیماتی که بعدهها میگیرید نیز اثر دارد؛ زیرا میتواند به کارکرد شناختی کلی شما آسیب برساند.”
افراد رنگینپوست علاوه بر تاثیرات نژادپرستی با نابرابریهای دیگری در سرتاسر همهگیری کرونا مواجه شدند، از جمله پیامدهای شدیدترِ وضعیت سلامتی پس از ابتلای به کووید-19 و همچنین عدمِ حمایت کارفرماهایشان و انعطاف کمتر آنها نسبت به شرایط این افراد. در آمریکا، طی یک نظرسنجی دربارۀ استرس متوجه شدند که بزرگسالان اسپانیایی نسبت به بزرگسالان سفیدپوستِ غیر اسپانیایی، احتمال بیشتری دارد فردی را بشناسند که بر اثر کووید-19 فوت شده باشد (42٪ در مقابل 25٪).
اما نابرابریهای طولانی مدت در دسترسی به مراقبتهای بهداشت روان این معنی را هم میدهـــد که بهنسبت، تعداد کمتری از بزرگسالان سیاهپوست، اسپانیایی و آسیایی-آمریکایی از طرف متخصصان سلامت روان حمایت میشوند تا بتوانند از عهدۀ این چالشها برآیند (سوء مصرف مواد و اداره خدمات بهداشت روانی، 2019(.
دکتر هِیدانگ شاون کیم[20]، استادیار مطالعات خانواده و توسعۀ جامعه از دانشگاه تاوسون در مریلند، اینگونه بیان کرد: «ما میدانیم افرادی که سفیدپوست هستند، بیشتر از افراد رنگینپوست در هنگام پریشانی، اضطراب یا ناراحتی روانی از خدمات بهداشت روان استفاده می کنند. اکنون در زمان بحران، او اینگونه ادامه داد: “یک گروه وجود دارد که آنها به جستجوی آن منابع عادت کردهاند، بنابراین آنها میدانند که به کجا بروند و با چه کسی تماس بگیرند –و گروهی دیگر هم هستند که به آن جستجو عادت نکردهاند.”
مسئولیتی برای جوانان و خانوادهها
در مقایسه با نسلهای دیگر، بزرگسالانی که در سنین 26 الی 41 بودند و همچنین نسل 10 تا 25 سالهها بالاترین سطح استرس، پایینترین توانایی برای مدیریت استرس و بیشترین مشکل را در هر دو نوعِ تصمیمات، هم تصمیمات مهم (اصلی) و هم تصمیمات روزانه گزارش کردهاند.
دلگادو گفت: “دورانِ جوانی که آینده شما را هم از نظر شغلی و هم از نظر روابط اجتماعی شکل می دهد، بهترین زمان برای تصمیمگیری است اما بلاتکلیفی و نامعلومی -وقایعِ آینده- در این زمان، باعث احساس استرس شدید میشود.”
علاوه بر این بیشتر احتمال دارد که جوانان، اثرات استرس بر سلامت جسمانی مانند سردرد، خستگی و تغییرات خواب و نیز تغییرات رفتاری از جمله اجتناب از موقعیتهای اجتماعی یا تغییر عادات ورزشی خود را گزارش دهند. والدین -بزرگسالان دارای فرزند- نیز گفتند که آنها نسبت به بزرگسالان بدون فرزند، استرس بیشتری در مورد تصمیمات اساسی(ضروری) و عمده(مهم) در زندگیشان دارند، شاید به این دلیل که آنها اغلب، مسئولیت انتخاب های بیشتری را بر عهـده دارند. انتخـابهایی که باید بهطور همزمان از عهــدۀ تمام آنـها بر بیایند که شاملِ قوانین مختلف و سیاستهای واکسیناسیون برای بزرگسالان و کودکان در سنین مختلف، همچنین تغییراتِ در حال پیشرفتِ مرتبط با کار، مدرسه و فعالیت های فوق برنامه است.
در مقایسه با سال 2020، احتمال بیشتری میرفت که والدین مطرح کنند به خاطرِ مسئولیتهای خانوادگی، روابط بین فردی و بهداشت روانی، شرایط بسیار سختی را در حالِ تجربه کردن هستند که حاکی از بارِ انباشتهای است که در اثر به درازا کشیدنِ همهگیری بهوجود آمده است.
تابآوری در مواجهه با این چالشها، بسته به سطح دسترسی به منابعی از جمله مراقبت بهداشتی، حمایت اجتماعی و ثبات مالی، میتواند تا حدود زیادی از خانوادهای به خانوادۀ دیگر متفاوت باشد (رزینو، ام.، 2016).
کیم گفت: “فقط به این دلیل که دو خانواده محرکِ تنشزای مشابهی را تجربه میکنند، به این معنی نیست که درجۀ استرسی که تجربه خواهند کرد نیز یکسان است.”
تصمیمگیری قابل مدیریت
مطالعات روانشناختی، برخی راهکارها را برای کسانی که با استرس مداوم دربارۀ تصمیمگیری مواجه هستند مانند والدین، جوانان و افراد رنگینپوست مطرح میکند که ممکن است به آنها کمک کند تا انتخابها و تصمیمگیریهای خود را با مدیریت بیشتری انجام دهند.
دلگادو[21] و دکتر مگان اسپیر[22] -که روانشناسی از دانشگاه کلمبیا است- به این موضوع پی بردند که وقتـی افراد با یادآوری خاطرات گذشته هیجاناتِ مثبتی را تجربه میکنند، پاسخهای ناشی از استرسشان کاهش مییابد – سطح کورتیزول پایین آمده و فعالیت مغز در مناطقی که مسئولیت تنظیم هیجانها و همچنین پردازش پاداش را بر عهده دارند، افزایش مییابد. این اثرات بهویژه زمانی قابل مشاهده میشوند که خاطرات با وابستگان نزدیک یا خویشاوند درگیر باشند، در این حالت است که نقش بسیار مهم ِحمایت اجتماعی در مقابله با استرس برجسته میشود. دلگادو گفت: “بر اساسِ پژوهشهای پیشین میدانیم که بعضی از بهترین راهها برای مقابله با استرس، حمایت عاطفی(هیجانی) و روابطِ انسانی هستند.”
طبق تحقیقاتی که در آزمایشگاه دلگادو به سرپرستی دکترِ روانشناسی به نامِ جمیل بانجی[23] انجام شد، حسِ کنترل داشتن بر تصمیمگیریها و انتخابها نیز می تواند هیجاناتِ ناشی از استرس را کاهش داده و باعث بهبودی در کیفیت تصمیمگیری شود. شرکتکنندگانی که در حال انجام وظیفه حس میکردند موانع، قابل کنترل هستند، در مواجهه با استرس بیشتر مقاومت میکردند تا آنهایی که احساس میکردند موانع غیر قابل کنترلاند (مجله روانشناسی تجربی، 2016).
در خارج از آزمایشگاه، برای مقابله با یک تصمیم بزرگ میتوان آن را به بخشهای کوچکتر تبدیل کرد و میتوان این کار را از قسمتهایی آغاز کرد که به نظر میآید بیشتر قابل مدیریت هستند.
با وجود پایداری سطوح استرس و تاثیراتشان بر تصمیمگیری، بیشترِ بزرگسالان آمریکایی دربارۀ آینده خوشبین بودند. 70 درصد از شرکتکنندگان در نظرسنجی ابراز کردند که آنها مطمئن هستند بعد از اتمامِ همهگیری کرونا، همه چیز خوب پیش خواهد رفت.
در همین حین، کیم[24] گفت: «اگر خیالمان راحت باشد که ما ارتباط بیشتری بین برخی از گروههای آسیبپذیرتر با منابع اساسی و اولیه مانند خدمات سلامت روان و مراقبت از کودکان برقرار میکنیم، این موضوع میتواند موجب افزایش تابآوری در این افراد شده تا بتوانند بر محرکهای تنشزا غلبه کنند.»
References
Baumeister, R. F., & Vohs, K. D., Advances in Experimental Social Psychology, Vol. 54, 2016.
Bernard, D. L., et al., Journal of Traumatic Stress, online first publication, 2021; Paradies, Y., et al., PLOS ONE, Vol. 10, No. 9, 2015
Bhanji, J. P., Kim, E. S., & Delgado, M. R. (2016). Perceived control alters the effect of acute stress on persistence. Journal of Experimental Psychology: General, Vol. 145(3), 2016, 356-365.
D’Amico, D., et al., Psychoneuroendocrinology, Vol. 121, 2020.
Guidi, J., et al., Psychotherapy and Psychosomatics, Vol. 90, No. 1, 2021.
Levav, J., et al., Journal of Political Economy, Vol. 118, No. 2, 2010.
Racial/Ethnic Differences in Mental Health Service Use among Adults and Adolescents [2015–2019] [PDF, 2.58MB], Substance Abuse and Mental Health Services Administration, 2019.
Rosino, M., in the Wiley Blackwell Encyclopedia of Family Studies, John Wiley & Sons, 2016.
Salvatore, J., & Shelton, J. N., Psychological Science, Vol. 18, No. 9, 2007; Mekawi, Y., et al., European Journal of Psychotraumatology, Vol. 11, No. 1, 2020.
Speer, M., Delgado, M. Reminiscing about positive memories buffers acute stress responses. Nature Human Behaviour, VOL. 1, 2017.
Vonasch, A. J., et al., Motivation Science Vol. 3, No. 4, 2017; Yu, R., Neurobiology of Stress, Vol. 3, 2016
[2]. American Psychological Association(APA)
[3]. Effua Sosoo, PhD.
[4]. Durham
[5]. COVID-19
[6]. Roy F. Baumeister, PhD.
[7]. Ego depletion
[8]. Vonasch, A. J., et al.
[9]. Yu, R.
[10]. Vohs, K. D.
[11]. millennials
[12]. Default
[13]. Levav, J., et al.
[14]. Mauricio Delgado PhD.
[16]. Donte Bernard, PhD.
[17]. Trauma
[18]. Paradies, Y., et al.
[19]. Allostatic load
[20]. HaeDong Shawn Kim, PhD.
[21]. Delgado
[22]. Megan Speer, PhD.
[23]. Jamil Bhanji, PhD.
[24]. Kim
[1] Kendra Cherry
[2] Covid pandemic 19
[3] Eric Kleinberg
[4]کلیننبرگ در کتاب (Going Solo)نشان می دهد که اکثر افراد مجرد – چه در دهه بیست و چه در دهه هشتاد – عمیقاً درگیر زندگی اجتماعی و مدنی هستند. حتی شواهدی وجود دارد که نشان میدهد افرادی که به تنهایی زندگی میکنند از سلامت روانی بهتری برخوردارند و سبک زندگی پایدارتری از نظر زیستمحیطی دارند
[5] Rebecca Ratner
[6] Thuy-vy Thi Nguyen
Thank you, I appreciate it!