خشونت جمعی؛ دیدگاههای متفاوت گروههای قربانی و مرتکب در مورد خشونت جمعی و ارائه مدل مداخله برای حل و فصل آن
مهتاب ربیعی
دانشجوی دکتری روانشناسی سلامت دانشگاه شهید بهشتی تهران
تفسیرهای متفاوت از خشونت جمعی یکی از چالش برانگیزترین موانع در حلوفصل این بحران است. هر گروه در یک درگیری (یعنی قربانیان، ناظران، و مجرمان) خشونت را به گونهای متفاوت تفسیر میکنند. این باورهای متضاد در مورد خشونت رخ داده، اغلب برای همزیستی مضر است و ممکن است خصومتهای جدیدی را حتی دههها یا قرنها بعد برانگیزد.
در این یادداشت، ما بر سه سوال اصلی تمرکز میکنیم: برداشتهای متناقض گروههای قربانی و مجرم از خشونت جمعی که گروههایشان در آن درگیر بودهاند، چیست؟ چگونه این نقشهای مختلف منجر به درگیری بیشتر یا ایجاد صلح میشوند؟ و چگونه میتوان راهی برای حلوفصل آن پیدا کرد؟ البته باید به این نکته توجه داشت که هدف، ایجاد برچسبهای «قربانی» و «مجرم» بهعنوان مقولههای اساسی یک پاسخ قطعی، نمیباشد بلکه ما بهدنبال توجه به درک متفاوت افراد از قربانی شدن یا آسیبرسانی میباشیم بنابراین، نقش قربانی و مجرم نباید ایستا و یکنواخت درک شود.
قربانی کیست؟ مشخصه بسیاری از درگیریها دورهای بودن و آسیبهایی است که هر دو طرف وارد میکنند. در برخی موارد، مانند نسلکشی، نقش مجرم و قربانی به وضوح از دیدگاه یک فرد سوم شناسایی میشود. با اینحال، در هر خشونت، هر گروه تمایل دارد خود را قربانی ببیند، درحالیکه گروه دیگر بهعنوان مرتکب در نظر گرفته میشود. دلایل متعددی وجود دارد که چرا گروهها و افراد ممکن است بخواهند وضعیت قربانی را بدون توجه به تجربیات واقعی خود ادعا کنند یا نکنند. از یک طرف، وضعیت قربانی چندین مزیت را به همراه دارد – اگرچه همیشه واقعا برآورده نمیشود – مانند حمایت مادی یا غرامت، همدردی از طرف اشخاص ثالث، بهدست آوردن دست برتر اخلاقی در درگیریها، و مشروعیت بخشیدن به خشونت انجام شده از طرف گروه. از سوی دیگر، وضعیت قربانی ممکن است احساس قدرت و عاملیت گروه را تهدید کند و از این جهت که دلالت بر ضعف و آسیبپذیری دارد، انگ باشد. بنابراین، اتخاذ وضعیت قربانی نیز انعطافپذیر است و میتوان آن را در زمینههای مختلف و به دلایل مختلف مورد استفاده یا رد قرار داد. به علاوه گروهها ممکن است خود را با گروههای قربانی شخص ثالث در کشورهای دیگر که دشمن یا موضع درگیری مشابهی دارند، همسو کنند و از این شباهتهای درک شده بهعنوان استدلالهایی برای تقویت موقعیت خود و یا بهدست آوردن حمایت و قدرت در طرفداران استفاده کنند، که ممکن است درگیری را تشدید کند.
از سوی دیگر، اتخاذ وضعیت قربانی اغلب برای گروههایی که مرتکب آسیب شدهاند، به دلیل مشروعیت اخلاقی و تبرئه ایجاد شده برای ارتکاب آسیب، مطلوب است. بنابراین، بسیاری از باورهای قربانی بیان شده توسط گروههای قربانی اغلب توسط گروههای مرتکب نیز تخصیص و استفاده میشود. برای مثال، زمانی که انکار انجام آسیب به دلیل محدودیتهای واقعیت امکانپذیر نباشد، گروههای مرتکب ادعا میکنند که همه گروهها در مسئولیت خشونت جمعی سهیم هستند.
چه کسی مسئول است؟ از دیدگاه قربانی، پاسخ به این سوالات اغلب ساده است، زیرا گروههای قربانی تمایل دارند که گروه برونگروهی را بهعنوان مجرمی که کاملا مسئول خشونت است ببینند. بنابراین، در مقایسه با دیدگاه مرتکب، کار زیادی در مورد انتساب مسئولیت خشونت جمعی از دیدگاه قربانی وجود ندارد. گروههای مجرم اغلب نقش خود را بهعنوان مجرم انکار میکنند به علاوه یکی از راههای مهمی که گروههای مرتکب این کار را انجام میدهند، انتساب مسئولیت است – یعنی با سپردن مسئولیت خشونتی که مرتکب شدهاند بر روی گروههای بیرونی و سایر اشخاص ثالث-. از آن سو، آسیبرسانیای که در پاسخ به تحریک گروه برونگروه انجام میشود، به احتمال زیاد قابل توجیه است. مشخصه بسیاری از درگیریهای خشونتآمیز چرخههایی از خشونت است که در آن هر گروه، در زمانهای مختلف در طول درگیری، به دیگری آسیب رسانده است، اگرچه این آسیب ممکن است نامتناسب باشد. چنین قربانی شدن قبلی، یا صرفاً تهدید درک شده از سوی گروه دیگر، ممکن است این دیدگاه را شکل دهد که اقدامات درونگروهی دفاعی یا پیشگیرانه هستند. به علاوه، هنگامی که علاوه بر ارتکاب آسیب، گروههایی نیز قربانی شدهاند، هویت گروه قربانی پذیرش مسئولیت آسیبی که درون گروه مرتکب شده است را دشوارتر میکند (یعنی پذیرش وضعیت مجرم).
اسنادهای مختلف گروهها چیست؟ سوگیری اسنادی بینگروهی یک پدیده به خوبی تثبیت شده است که تمایل به ایجاد اسناد بیرونی و موقعیتی برای اقدامات منفی مرتکب شده توسط یک عضو درونگروهی را توصیف میکند، درحالیکه اعمال منفی انجام شده توسط یک عضو برونگروه را به عوامل درونی و گرایشی نسبت میدهد. اسناد موقعیتی خشونت جمعی اغلب توسط گروههای قربانی و همچنین اشخاص ثالث رد میشود و گاهی اوقات حتی بهعنوان توهینآمیز تلقی میشود زیرا به نظر میرسد گروه مرتکب را تبرئه میکند. به علاوه یکی از راههایی که اعضای گروههای مرتکب میتوانند از هویت مثبت گروه خود محافظت کنند و از آسیبرسانی فاصله بگیرند، این است که مسئولیت آسیب را فقط بر عهده چند نفر در درون گروه قرار دهند. این افراد منحرف در نظر گرفته میشوند و معمولا بهسختی مجازات میشوند یا از گروه اخراج میشوند و بدینوسیله اظهار میکنند که منحرفان و اقدامات خشونتآمیز آنها نماینده گروه نیستند. در میان گروههای قربانی، درحالیکه انتساب مسئولیت به گروه مرتکب ساده است، سوالات جالب و اخلاقی پیچیده زمانی مطرح میشود که گروه داخلی مجبور میشود مسئولیت جزئی خشونت را در درگیریهایی که هم قربانی و هم مرتکب آسیب بودند، بپردازد.
شدت آسیب چه قدر است؟ یکی از ابعاد مهمی که برداشت گروهها از آسیبرسانی در آن متفاوت است، میزان آسیب وارد شده در جریان خشونت است. یکی از راههای فکر کردن درباره شدت آسیب، در نظر گرفتن تعداد کشتهها یا جراحات در هر گروه است. راه دیگر ارزیابی این است که که هرچند وقت یکبار این گروه مورد هدف قرارگرفته است. در سطح بین فردی، قربانیان آسیب را شدیدتر درک میکنند. یکی از محبوبترین سازههایی که اغلب بهعنوان شاخص کلی قربانی شدن درک شده استفاده میشود، قربانی رقابتی است. این معیار این تصور را ارزیابی میکند که قربانی شدن درون گروهی شدیدتر از طرف درگیری دیگر است. اغلب، گروهها درگیر قربانی رقابتی میشوند و ادعا میکنند که بیشتر از گروه دیگر، متحمل خشونت شدهاند. علاوه بر این، گروهها تمایل دارند که بهطور انتخابی وقایعی را که در آن قربانی شدهاند، بهتر از رویدادهایی که در آن آسیب وارد کردهاند، به خاطر بسپارند. گروههایی که مرتکب خشونت میشوند میتوانند شدت آسیبی که تجربه کردهاند را برجسته کنند تا خود را قربانی واقعی درگیری نشان دهند. علاوه بر این، آنها ممکن است سعی کنند با شمارش نادرست تعداد قربانیان، آسیب وارد شده را به حداقل برسانند. از آنجایی که مقصر تا حدی بر اساس شدت آسیب وارد شده است، به حداقل رساندن آن روشی موثر برای کاهش مقصر، و رهایی اخلاقی از آسیبرسانی است.
فاصله زمانی در هر گروه به چه معناست؟ بهطورکلی، درحالیکه مردم تمایل دارند اعمال خشونتآمیز گروهشان را دورتر و دورتر ببینند و خواهان بسته شدن تاریخی هستند، اعضای گروههای قربانی تمایل دارند که وقایع را از نظر زمانی نزدیکتر و برای درک موقعیت گروه و روابط بین گروهی مرتبطتر با حال درک کنند. قربانی شدن جمعی تاریخی همچنان برای بسیاری از گروههای قربانی با زمان حال مرتبط است، در نتیجه گذشته و حال را به هم متصل میکند و فاصله زمانی درک شده از رویدادها را کاهش میدهد. بااینحال، در موارد بزهدیدگی جمعی شدید و در مقیاس بزرگ، نسلی که مستقیما خشونت را تجربه کرده است، اغلب بیشازحد آسیب دیده است و بر بقا و بازسازی زندگی فردی و جوامع تمرکز دارد تا در مورد رویدادها صحبت کند. این سکوت در میان نسل اول اغلب توسط نسل دوم و سوم به چالش کشیده میشود، که بهدنبال یادگیری در مورد گذشته گروه و خانواده خود و حفظ خاطرات هستند. بهعبارتدیگر، اعضای نسلهای جدید گروههای قربانی ممکن است به رغم افزایش فاصله زمانی از رویدادها از نظر روانی فاصله نگیرند. علاوه بر این، در بسیاری از زمینهها، گروه هدف تاریخی در موقعیتی با قدرت پایینتر باقی میماند و همچنان تبعیض و سایر پیامدهای نامطلوب را تجربه میکند. در این موارد، گذشته تمام نشده است و رنج ادامهدارد. برخلاف گروههای قربانی، اعضای گروههای مرتکب تمایل دارند از آسیبرسانی گذشته فاصله بگیرند و آن را بیشتر در گذشته درک کنند. این فاصلهگذاری زمانی نوعی عملکرد دفاعی میباشد. فاصله زمانی بیشتر به اعضای گروه این فرصت را میدهد تا با سرزنش نسلها یا رژیمهای قبلی از آسیبرسانی فاصله بگیرند.
چرا مجرمان و قربانیان رویدادها را متفاوت تفسیر میکنند؟ تفسیر رویدادهای جمعی معمولاً از طریق فرآیندهای جمعی و اجتماعی انجام میشود. از آنجا که اعضای گروه در بیشتر موارد شخصاً رویدادهای جمعی را تجربه نمیکنند، تفسیرهایی را که در دسترس آنها قرار میگیرد تأیید می کنند. حتی زمانی که اعضای گروه شخصاً رویدادها را تجربه می کنند، از چارچوبها و روایتهای تفسیری جمعی برای معنا بخشیدن به آن رویدادها استفاده میکنند.روایتهای اصلی گروه ها احتمالاً مهمترین چارچوب تفسیری، خودپنداره یک ملت است در واقع این عبارت به روایتهایی اشاره دارد که در آن اعضای گروه داستان گروه خود را میگویند و رویدادهایی که تصویر اخلاقی و مثبتی از گروه حفظ میکند، برجسته میکنند در حالی که رویدادهای شرم آور در تاریخ گروه را کم اهمیت یا ساکت میکنند. روایت اصلی بهعنوان طرحوارهای عمل میکند که حافظه و تفسیر رویدادهای مرتبط با گروه را به گونهای هدایت میکند که با به خاطر سپردن اطلاعات متجانس و کنار گذاشتن اطلاعات نامتجانس، خود ماندگار شود. در واقع، این روایت (یا منشور گروهی) به عنوان چارچوب تفسیری رویدادهای گذشته، حال و آینده عمل می کند.از آن سو، روایات اصلی به فرآیندهای خاموش کردن و انکار جنایات کمک می کند. یک جنایت درونگروهی معمولاً با توجه به روایت اصلی مثبت و خودانگاره اخلاقی گروه، ناسازگار و غیرقابل تصور است. به جای تغییر روایت به دلیل ارتکاب جنایات، گروه ها بیشتر به این نتیجه می رسند که اطلاعات مربوط به آن جنایات نادرست است.در میان گروههای قربانی، تاریخچه قربانی شدن جمعی این گروه اغلب در روایتهای اصلی آنها گنجانده شده است. در واقع، گروهها ممکن است تصمیم بگیرند از خاطرات قربانی شدن جمعی جدا شوند یا آنها را سرکوب کنند و در مواقع دیگر دوباره آنها را فعال کنند. بهعلاوه، معنا و تمرکز روایتهای قربانی ممکن است متفاوت باشد و به زمینه و اهداف کنونی گروه بستگی دارد. در حالی که تأیید روایت استعمار ممکن است در ابتدا شگفتانگیز و تحریکآمیز به نظر برسد، اما تحقیقات دیگر نشان میدهد که تمایل به تمرکز بر قدرت و بقای گروه و نه فقط آسیبپذیری و ضعف نیز اهمیت دارد. از آن سو تأکید بر قربانی شدن گروه، اعضای گروه را بسیج میکند تا به درگیری برای انتقام گرفتن، دفاع یا محافظت از گروه در برابر ضررهای آینده ادامه دهند. بنابراین، روایتهای اصلی گروهها که شامل تمرکز بر قربانی شدن درون گروهی است نیز میتواند درگیریها را بازتولید و تداوم بخشد. با این حال، روایت اصلی ممکن است شامل عناصری باشد که حمایت از خشونت را خنثی می کند و مدارا و صلح را تقویت می کند.
انتقال روایتهای خشونت چگونه است؟ روایات جمعی توسط فرآیندهای جمعی متعددی از جمله رسانه ها، بزرگداشتها، کتابهای مدرسه، نقاشیهای دیواری، نام خیابان ها و سایر محصولات فرهنگی شکل می گیرند. این فرآیندها روی رویدادهایی که مورد بحث و یادآوری قرار میگیرند، کدامیک ساکت میشوند و راههایی که در آنها تحریف میشوند، تأثیر میگذارند. با توجه به اینکه رسانهها احتمالاً شیوه اصلی ارتباط رویدادهای گروهی هستند، رسانهها نقش عمدهای در شکل گیری باورهای اجتماعی در مورد تعارض و خشونت دارند. روزنامهنگاران و خبرگزاریها تأثیر عمدهای در شکلدهی به داستانهایی دارند که بخشی از روایتهای جمعی میشوند. در درگیریهای پیچیده، روزنامهنگاران باید تصمیم بگیرند که داستان اصلی یا جالبتر برای گفتن چیست. این به نوبه خود تعیین میکند که کدام حقایق مورد استفاده و تأکید قرار میگیرند.
فرآیندهای سطح فردی چیست؟ رویدادهای سطح گروه از طریق هویتهای مختلف به افراد مرتبط میشوند. این عضویت در گروههای اجتماعی بخش مهمی از هویت فرد را تشکیل میدهد و احساس تعلق را ایجاد میکند. ما عموماً انگیزه داریم که به درون گروههای خود با دید مثبت نگاه کنیم، زیرا هویتهای اجتماعی منبع مهمی از عزت نفس هستند. بنابراین، تجربیات درونگروهی و نحوه ارزیابی آنها به دلیل پیامدهای آنها برای هویت اجتماعی مهم است. گروهها در دو بعد اصلی ارزیابی میشوند: بعد عاملیت (یعنی قدرت، تسلط، شایستگی، موقعیت) و بعد اخلاقی-اجتماعی (یعنی اخلاق، ارتباط، خونگرمی). اعضای گروه بسته به اینکه کدام بعد از هویت آنها تهدید می شود، می توانند انواع مختلفی از تهدیدات هویتی را تجربه کنند. بر اساس این فرض، ارتکاب و قربانی شدن ابعاد مختلف هویت های اجتماعی را تهدید می کند.ارتکاب آسیب، بعد اخلاقی هویت را تهدید می کند. به طور کلی، قضاوتهای اخلاقی برای ارزیابی های مثبت درون گروه مهم هستند. در حالیکه گروه ها ممکن است خود را در برخی ویژگی ها ناقص توصیف کنند، بیشتر گروهها تمایل دارند خود را بسیار اخلاقی ببینند. از آنجایی که ارتکاب خشونت یک تهدید اخلاقی است، اعضای گروه در به خاطر سپردن یا فراموش کردن چنین وقایعی باانگیزه هستند. در مقابل، تهدید اصلی هویت گروه قربانی بعد عاملیت هویت آنها است. تهدیدها مربوط به قدرت کم و از دست دادن کنترل است و بر این اساس گروه های قربانی با بازگرداندن عاملیت و کنترل به طرق مختلف به دنبال توانمندسازی هستند. مسلماً، سایر نیازهای برآورده نشده گروههای قربانی، از جمله نیازهای برآورده نشده به عدالت، استقلال جمعی نیز ناتوان کننده هستند. همچنین، یکی از ابعادی که در ادبیات روابط بین گروهی مورد توجه قرار گرفته است، برتری درون گروهی میباشد، که به این باور اشاره دارد که درون گروهها نسبت به سایر گروهها برتر است. این بعد به جنبه ارزیابی مثبت درونگروهی کمک میکند و منجر به تأیید تصاویر متورم، مثبت و غیرانتقادی از درون گروه میشود و موجب تضاد بیشتر بینگروهی میشود.از آنجایی که ارتکاب آسیب، ارزیابی مثبت از خود و تصویر درون گروهی را تهدید میکند، این تمجید درون گروهی است که در درجه اول باعث تحریف آسیب درون گروهی میشود که به شیوه ای دفاعی موجب مشروعیت بخشی به خشونت میشود.
چگونه تعابیر خشونت جمعی بر روابط بینگروهی در میان گروه های قربانی و مجرم تأثیر میگذارد؟ انگیزه اصلی گروههای مرتکب اجتناب از پیامدهای منفی ناشی از آسیب با محافظت از خود و گروه در برابر تهدید هویت و سایر پیامدهای منفی است. همانطور که در این مقاله به تفصیل مورد بحث قرار گرفت، گروههای مرتکب با فراموش کردن و ساکت کردن تخلفات درون گروهی یا با مشروعیت بخشیدن به آنها، از پیامدهای منفی اجتناب میکنند و در نتیجه، آنها احساسات منفی مانند گناه جمعی، شرم، یا پشیمانی را کاهش میدهند. برعکس، تعابیر خشونت جمعی که مسئولیت درون گروه را تصدیق میکند، بسیار نادر هستند.با این حال، ناگزیر اعضای گروه در معرض اطلاعات نامطلوب در مورد نقش درون گروهی در خشونت جمعی قرار می گیرند. نحوه واکنش اعضای گروه به چنین اطلاعاتی بستگی به منابع روانی در دسترس اعضای گروه برای مقابله با چنین اتهاماتی و تهدید اخلاقی متعاقب آن دارد. به طور معمول، اولین راهبردی که اعضای گروه های مرتکب تمایل به اتخاذ آن دارند، تدافعی است، مانند مقاومت در برابر اطلاعات ارائه شده و مشروعیت بخشی که مسئولیت گروه داخلی را منحرف می کند و از هویت درون گروهی محافظت می کند. با این حال، در مواجهه با اطلاعات موثق و صریح، تحریف رویدادها و انکار مسئولیت درون گروهی ممکن است دشوار باشد. در چنین مواردی، اعضای گروه برای مقابله با تهدید اخلاقی تخلف درون گروهی به راهبردهای مقابلهای دیگری نیاز دارند. اینها می تواند شامل راهبردهای سازنده از طریق حمایت از استراتژیهایی برای جبران آسیب وارده یا راهبردهای مخرب مانند غیرانسانی کردن قربانیان باشد. اینکه کدام استراتژی انتخاب میشود بستگی به منابع روانشناختی و فرصتهایی دارد که اعضای گروه برای مقابله با تهدید مقصر بودن درون گروهی در آن موقعیت خاص دارند. اگر راهبردهای سازندهای مانند ترمیم آسیب امکان پذیر نباشد یا هزینه باشد، اعضای گروه احتمالاً حالت تدافعی خواهند داشت. به علاوه، روشی که از طریق آن تخلفات به عنوان انعکاس شخصیت درونگروهی درک میشوند نیز بر نحوه مقابله اعضای گروه با تهدید تأثیر میگذارد. مشاهده آسیب درونگروهی به عنوان یک ویژگی خاص و انعطاف پذیر، به جای یک نقص کلی، به اعضای گروه فرصتی برای خودسازی یا ترمیم آسیب میدهد برعکس، زمانی که تخلفات به عنوان نقص کلی تعبیر می شود، افراد به احتمال زیاد درگیر استراتژی های دفاعی می شوند. به طور مشابه، کاهش این باور که تخلفات متضمن شخصیت غیراخلاقی گروهی است، میتواند این تصور را که گروهها میتوانند تغییر کنند (یعنی باورهای انعطافپذیری گروه) را افزایش میدهد، که به نوبه خود پذیرش مسئولیت جنایات درون گروهی را افزایش میدهد.برای گروههای قربانی، دو انگیزه اصلی تعابیر خشونت جمعی را هدایت میکند: اول، میل به محافظت از درون گروه در برابر قربانی شدن در آینده و دوم تمایل به تایید قربانی بودن گروه است.درس اصلی که مردم از تجربیات قربانی شدن جمعی میگیرند، تمایل به هرگز قربانی شدن است. بنابراین محافظت از گروه در برابر آسیب های آینده انگیزه اصلی بسیاری از واکنش ها به یادآوری خشونت جمعی علیه گروه است که اغلب به افزایش هوشیاری و بی اعتمادی به گروه های دیگر یا حمایت از خشونت دفاعی یا پیشگیرانه منجر میشود.همچنین تمایل به تصدیق قربانی شدن در درون گروه انگیزه ای قوی در میان بسیاری از گروه های قربانی است. تصدیق نه تنها مستلزم شناخت واقعی رویداد (یعنی اینکه چیزی اتفاق افتاده است) است، بلکه مستلزم پذیرش برداشت گروه قربانی از رویداد است. بررسیها نشان میدهد که خشونت جمعی نگرانیهای هویتی و نیازهای روانی متفاوتی را برای گروههای قربانی و مجرم ایجاد میکند. در حالی که گروههای مرتکب عمدتاً نگران محافظت از هویت اخلاقی درونگروه و اجتناب از مسئولیت درونگروه و پیامدهای آن هستند، گروههای قربانی نگران محافظت از گروه خود در برابر آسیبهای آینده و به رسمیت شناختن قربانی شدن گروه خود هستند. این نگرانیها منجر به جهتگیریهای متفاوت میشود که اغلب نقش محوری در روایت و هویت گروه قربانی دارد در حالی که گروههای مرتکب حوادث خشونت را از روایت خود پاک یا معنای آن را تحریف میکنند.اگرچه ما در مورد نگرانی ها و استراتژی های گروه های قربانی و مجرم به طور جداگانه بحث کردیم ، آنها بخشی از یک فرآیند پویا هستند که از طریق آن پاسخهای یک گروه به خشونت جمعی گذشته بر پاسخ های گروه دیگر تأثیر میگذارد. به عنوان مثال ، انکار مسئولیت گروه های مرتکب، احساس امنیت گروه های قربانی و همچنین نیاز آنها به تأیید و عدالت را تهدید میکند. در برخی زمینه ها ، انکار میتواند نشانگر قربانی شدن مداوم و در آینده باشد. اعتراف درست گروه های مجرم به مسئولیت خود و رنج قربانی می تواند پیامدهای مثبتی برای گروههای قربانی و برای ایجاد روابط عادلانه تر بین گروه ها داشته باشد. با این حال، تصدیق، هویت مثبت گروه مجرم را تهدید میکند. به عبارت دیگر، آنچه که استراتژی موفقیت آمیزی برای بهبود نگرش یک گروه نسبت به طرف درگیری دیگر یا سیاستهای مرتبط خواهد بود، برای گروه دیگر تهدیدآمیز است و بالعکس. این تفسیرهای متفاوت و تأثیرات متضاد آن برای گروه های مجرم و قربانی، مانع اصلی غلبه بر پیامدهای منفی خشونت جمعی است.
مدلی برای حل و فصل: متخصصان استراتژیهای مختلفی را با هدف رسیدگی به مفاهیم خشونت جمعی در میان همه گروههای درگیر طراحی کردهاند. بلالی و محمود (2017) در بررسی نحوه رویارویی با تاریخ خشونتآمیز دریافتند که متخصصان از پنج راهبرد اصلی در مداخلات خود استفاده میکنند: افزایش آگاهی و درک تاریخ، اتخاذ تفکر تاریخی و چند نگرشی، درگیر کردن دیدگاهها و روایتهای متعدد، ایجاد یک روایت مشترک و درمان و غلبه بر آسیبهای تروما.
افزایش آگاهی و درک تاریخ: فرض اساسی پروژههای مرتبط با افزایش آگاهی تاریخی در این است که اگر مردم گذشته را درک کنند، می توانند از خشونت در آینده جلوگیری کنند و برای ایجاد روابط صلحآمیز تلاش کنند. از این ایده استفاده میکند که جهل، عدم درک، و افسانهها عامل خشونت هستند. بنابراین مبارزه با اطلاعات نادرست درباره تاریخ باید افسانههای مربوط به گذشته را که خشونت و شکافهای جامعه را تداوم میبخشد، از بین ببرد. تصور میشود افزایش دانش و درک تاریخ و پیامدهای آن از تکرار درگیریهای خشونتآمیز جلوگیری میکند و اعتقاد بر این است که منجر به تحمل بین گروهی میشود. دو رویکرد در پروژه های جامعه مدنی برای انتشار دانش در مورد گذشته استفاده میشود. در رویکرد اول، پروژهها حقایق واقعی را ارائه می کنند و اطلاعات را در مورد رویدادهای تاریخی خاص یا در مورد تاریخ روابط بینگروهی منتشر می کنند. در رویکرد دوم صرفاً دانش درباره گذشته را منتشر نمیشود، بلکه با گردآوری شواهد برای اثبات حقیقت و مقابله با تحریف حقایق و اطلاعات نادرست که اغلب در زمینههای تعارض و پسادرگیری غالب هستند، در تاریخسازی مشارکت دارند. یعنی اگر مردم ریشههای جهانی، تعصب و خشونت را درک کنند، در آینده میتوانند از چنین تأثیراتی در جامعه خود جلوگیری کرده و در برابر آن مقاومت کنند. این رویکرد ممکن است مؤثر باشد، زیرا ممکن است برای افراد آسانتر باشد که با بررسی تعارضی که از نظر احساسی در آن سرمایهگذاری نکردهاند، با ایدههای جدید درگیر شوند. سپس، آنها می توانند درس های آموخته شده را در تعارض فعلی خود به کار گیرند.
اتخاذ تفکر تاریخی و چند نگرشی: برخی از پروژهها بر پرورش تفکر تاریخی (یعنی تفکر به عنوان مورخین) متمرکز هستند. تفکر تاریخی به گونهای طراحی شده است که به افراد بیاموزد که چگونه در مورد گذشته به طور انتقادی فکر کنند. آنها یاد میگیرند که منابع اولیه و ثانویه را بخوانند و بر اساس این منابع روایت بسازند. در تفکر تاریخی، زمانی که افراد یاد میگیرند که چگونه رویدادهای تاریخی را از دیدگاههای مختلف تجزیه و تحلیل، تفسیر و بازسازی کنند، بر چند نگرشی تأکید میشود. آنها یاد میگیرند که تاریخ را میتوان بهطور متفاوت و ذهنی توسط گروههای اجتماعی تفسیر کرد، زیرا هر گروه میتواند با استفاده و انتخاب منابع و شواهد اولیه و ثانویه مختلف و برجسته کردن جنبههای مختلف شواهد، روایتهای کاملاً متفاوتی بسازد. چند منظری به آنها اجازه می دهد تا دیدگاههای مقوله های اجتماعی به حاشیه رانده شده و ساکت شده، از جمله اقلیت های قومی و زبانی، زنان، فقرا و عموماً مردم عادی را در نظر بگیرند. این نوع تفکر انتقادی افراد را به تحلیل، تفسیر و تفکر انتقادی درباره رویدادهای تاریخی سوق می دهد. تفکر تاریخی اسطورههای تاریخی، تبلیغات و روایتهای یکپارچه گذشته را در هم میشکند و همچنین توانایی مشاهده یک موقعیت از زوایای مختلف را تقویت میکند.
درگیر کردن دیدگاهها و روایتهای متعدد: این بخش قرار دادن مردم در معرض روایتهای متفاوت از همان رویدادهای تاریخی را شامل میشود. فرض بر این است که درگیر شدن با روایت های متعدد از گذشته منجر به صلح و روابط مثبت بین گروه ها می شود. در برخی موارد، پروژههای جامعه مدنی اعضای گروه را در معرض روایت غالب یا اصلی هر گروه از تعارض قرار میدهند. این پروژه به جای تجدید نظر در روایت های موجود هر یک از طرفین یا ایجاد یک روایت مشترک، قصد دارد افراد هر دو طرف را با روایت گروه دیگر آشنا کند و آنها را با هر دو روایت اصلی درگیر کند. افراد نه تنها باید دیدگاه خود را از تاریخ یاد بگیرند، بلکه باید با دیدگاه گروه دیگر نیز درگیر شوند. در واقع بحث مشروعیت بخشیدن یا پذیرش روایت دیگری نیست، بلکه به رسمیت شناختن آن است. پروژههای دیگر بهجای تمرکز بر روایتهای اصلی هر گروه، روایتها و تجربیات مختلف را در هر گروه برجسته میکنند. این امر با دسترسی افراد عادی به تاریخ شفاهی و شهادت حاصل میشود و از این طریق اشتراکات و تفاوتها در تجربیات درون و بین گروهها در درگیری نشان داده میشود. این رویکرد با هدف ترویج درک فراگیر از گذشته و پرورش احترام به تجارب مختلف است که به نوبه خود منجر به تساهل در برابر دیگران میشود. در واقع قرار گرفتن در معرض روایتهای متکثر زمانی مؤثرتر است که مردم با دیدگاههای مختلف همدلانه درگیر شوند. با این حال، درگیری همدلانه با موقعیت دشمن ممکن است زمانی که تعصبات و یا درگیری شدید است، دشوار باشد.
ایجاد روایت مشترک از گذشته: تعدادی از پروژههای جامعه مدنی بر ایجاد یک روایت مشترک از روایت ها و تجربیات متفاوت گذشته تمرکز دارند. منطق زیربنای این عمل این است که اگر روایتهای متضاد گذشته به دامن زدن به درگیری بین گروهها کمک میکند، پس درک مشترک از گذشته باید مبنایی برای غلبه بر تفاوتها باشد. پروژههای جامعه مدنی از استراتژیهای مختلفی برای ایجاد روایتهای مشترک از جمله از طریق شناسایی وجوه مشترک در روایت گروههای متخاصم، برجسته کردن تجربیات مشابه در بین گروهها در درگیری، تأکید بر مبارزات مشترک اعضای هر گروه، یا کشف تجربیات مثبت مشترک، استفاده میکنند. در واقع هدف اصلی آنها کاهش نگرشهای منفی و ایجاد فضایی برای یک چشمانداز مشترک برای آینده است. یک محدودیت مهم این است که یک روایت مشترک ممکن است در زمینههای متناقضی که در آن گروهها روایتهای متضاد را در اختیار دارند، دشوار باشد. با این حال، ایجاد اشتراکات بر اساس تجربیات و مبارزات مشابه اعضای گروه در سراسر خطوط درگیری ممکن است آسان تر باشد. با این حال، اگر اشتراکات توسط گروه مسلط به عنوان ابزاری برای ساکت کردن یا تضعیف تجربیات اعضای گروه اقلیت استفاده شود، تمرکز بر اشتراکات ممکن است در زمینه های تعارض نامتقارن کاملاً مشکلساز باشد.
درمان و غلبه بر تروما: خشونت و درگیری تأثیر بسیار زیادی بر تمام اقشار جامعه دارد: قربانیان، بازماندگان و ناظران. تصور میشود که آسیبهای ناشی از خشونت گذشته به تداوم چرخههای خشونت کمک میکند. در واقع خشونت گذشته باعث میشود افراد احساس آسیبپذیری کنند و دنیا را خطرناک ببینند، در نتیجه احتمال مشارکت افراد در خشونت بیشتر میشود. مواجهه، تصدیق و به اشتراک گذاشتن تجربیات آسیبزا در شرایط همدلانه و حمایتی می تواند به بهبودی کمک کند.
بررسی ارائه شده در این بخش، راهبردها و مفروضات زیربنایی رویارویی با تاریخ برای دستیابی به صلح و آشتی را روشن میکند. ما پنج نظریه عمل را شناسایی کردیم. این روشها، تأثیرات مثبتی بر رشد اخلاقی، نگرشهای بینگروهی و مهارتهای تفکر انتقادی نشان دادهاند و میتوانند مسیری برای کاهش خشونتهای جمعی ایجاد کنند.
منابع:
Bilali, R., & Vollhardt, J. R. (2019). Victim and perpetrator groups’ divergent perspectives on collective violence: Implications for intergroup relations. Political Psychology, 40, 75-108.
Bilali, R., & Mahmoud, R. (2017). Confronting history and reconciliation: A review of civil society’s approaches to transforming conflict narratives. In C. Psaltis, M. Carretero, & S. Cehajic-Clancy (Eds.), History education and conflict transformation: Social psychological theories, history teaching and reconciliation (pp. 77–96). New York, NY: Palgrave Press.