آشنایی با روانشناسان ایرانی
زندگینامه دکتر نیکچهره محسنی (1403-1310)
«مهر بانوی روانشناسی ایران»
پژوهش و نگارش
انوشیروان رضایی
ایام کودکی و رویش
زنده یاد دکتر نیکچهره محسنی در 29 آبان 1310 در شهر اراک و در خانوادهای اصیل دیده بر جهان گشود. جد و پدربزرگ ایشان، حضرت آیت الله العظمی حاج آقا محسن اراکی و حضرت آیت الله العظمی حاج آقا مصطفی اراکی هردو از علمای بنام روزگار خود بودند. جد دیگرش حکیم الممالک، پزشک سرشناس ایران در دوره ناصرالدین شاه قاجار و درسخوانده دانشگاه سوربن پاریس بود و نیکچهره انسان دوستی، مهربانی و فروتنی را از دختر ایشان یعنی مادر بزرگش که بانویی با تقوا و نیکوکار بود آموخت. پدرشان سید علی اصغر محسنی وکیل پایه یک دادگستری بودند و مادرشان خانم سکینه محسنی با تحصیلات مکتبی رایج خانوادههای مذهبی آن عصر و برخوردار از حافظهای سرشار از شعر و پند و اندرز قدما مخصوصاً اشعار لسان الغیب. نیکچهره دومین فرزند این خانواده بود که انصافاً با حسن جمالش برازندگی نامی را داشت که برایش برگزیده بودند. به همان سان که نام زیبای مینو برازنده خواهربزرگترش بود. خانواده ای شاد و فرهیخته که با امید فراهم آوردن امکانات بیشتر برای دو دخترشان اراک را ترک گفتند و راهی تهران شدند.
باری, نیکچهره زندگی و تحصیلاتش را تا اوایل چهارم دبستان در زادگاهش اراک گذراند. پس از مهاجرت خانواده به تهران، ابتدا درمدرسه نوباوگان واقع در خیابان جامی به ادامه تحصیل پرداخت، سپس سال دهم و یازدهم را در دبیرستان انوشیروان دادگر و سال آخر را نیز در دبیرستان نوربخش به اتمام رساند و موفق به اخذ مدرک دیپلم طبیعی(تجربی) گردید.
ابتدا میخواست وکیل دادگستری شود، اما به توصیه پدر که «جامعه ایران هنوزآمادگی پذیرش حرفه وکالت از جانب زنان را ندارد» از تصمیم خود منصرف گردید. مدتی به تشویق پدر در اندیشۀ رشته پزشکی فرو رفت منتها این دلهره که ممکن است ناخواسته به دیگری آسیبی برساند وی را به جهتی دیگر سوق داد و نهایتاً به تحصیل زبان و ادبیات فرانسه در دانشگاه تهران رهنمون گردید.
مدارج علمی و کوششهای آموزشی-پژوهشی
سال 1333 پس از اخذ لیسانس زبان و ادبیات فرانسه راهی پاریس شد تا با علاقهای که به انسانها و زندگی آنها در خود میدید تحصیل در رشتۀ روانشناسی را در دانشگاه سوربن آغاز نماید. او رساله دکترای خود را با یکی از بزرگترین روانشناسان قرن یعنی ژان پیاژه گذراند و در سال 1345 بلافاصله پس از اخذ درجۀ دکتری به ایران مراجعه نمود. ابتدا بطور موقت تدریس در مدرسه عالی دختران را شروع کرد و در پی آن با وجود فراهم شدن امکان استخدام در چند دانشگاه از جمله دانشگاه شیراز با توجه به علاقه ویژهاش نسبت به دانشگاه تهران، درخواست استخدام در این دانشگاه را پی گرفت و پس از گذراندن مراحل گزینش علمی و امتحان استادیاری از 1346 به استخدام دانشکده علوم تربیتی این دانشگاه که امروزه دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی نامیده میشود درآمد. ایشان بیش از سی سال به تحقیق و تدریس در دانشگاه تهران و سایر مراکز علمی داخل و خارج پرداختند و درسال 1379 با درجۀ استادی بازنشسته شدند. بخشی از مهمترین کوششهای علمی ایشان به شرح زیر است:
دیدگاههای روانشناختی
دکتر محسنی، رشته روانشناسی را از آن جهت برگزید که علاقه وافری به انسان داشت و بسیار علاقمند و کنجکاو بود تا بتواند با تحلیل شخصیت انسانها به ادراک و شناخت عمیقتری ازآنها موفق آید. اما ظاهراً این تمایل و استعداد طبیعی در تحلیل و ادراک شخصیت انسانها با ورود به حوزۀ روانشناسی به شدت آسیب میبیند. چنانچه خود میگوید: « متأسفانه، این قدرت تحلیل، پس از ورودم به حوزه روانشناسی از ذهنم رفت. شاید به این دلیل که این روانشناسی که ما میخوانیم و تدریس میکنیم بیش از حد انتزاعی است و آدمها را از واقعیت ملموس خارج میکند. وقتی بخواهید با توجه به برخی قراردادها و مقررات و قوانین، وجود آدم را تعریف کنید، کل وجود را نادیده گرفتهاید. روانشناسی در من، آن تحلیل روانی را کشت. من در کودکی، در نگاه یک انسان، یک دنیا را میدیدم، ولی حالا دیگر آن بینش را ندارم.» (حجارزاده،1385). شاید همین نگاه و احساس باعث شد تا هرگز به فکر استفاده بالینی و درمانی از روانشناسی نیفتد و مخالف روال جاری و رایج مشاوره در کشورباشد. وی نظرش را دراینباره چنین بیان میکند:
«نمیدانم آنچه یاد میگیریم و یاد میدهیم، تا چه اندازه میتواند ثمربخش باشد. نسبت به آن تردید دارم. همچنان که در مورد خودم نیز آنچه یاد گرفتم خیلی به دردم نخورد. آدمها پیچیدهتر از آن هستند که در قالب و قانون بگنجند.» (همان)
با این وجود زمانی پیش از انقلاب با یک برنامه رادیویی کوشید مردم را راهنمایی کرده و به پرسشهایشان پاسخ دهد, اما با وجود استقبال گرم از برنامه با این احساس که سوای صحبت کردن کاری از دستش برنمیآمد و نمیتوانست پاسخگوی امیدبخش آنها باشد، نهایتاً مشاوره را کنار گذاشت.
به هر جهت با نگاهی عمیقتر میتوان دریافت که آن کنجکاوی و احترام به انسانها و علاقه و دلسوزی نسبت به آنها در لایههای زیرین شخصیتش فعال بود و همین باعث شد تا کار با کودکان آن هم به شکلی علمی و آزمایشی، که اعتبار قابل پذیرشی در جامعۀ علمی داشته باشد را ادامه دهد و نهایتاً به «شناخت اجتماعی» Social Gognition و مخصوصاً «ادراک خود» Self Perception روی آورد. لذا کتابها ومقالات اصلی وی حول همین محور میگردد.
ایشان درباره روانشناسی ایران معتقد بود که با وجود گسترش ظاهری اولاً نظام گزینش دانشجو بر مبنای سهمیههای گوناگون، آن را از ماهیت علمی و آکادمیک دور کرده، دانشجویان آمادگی سپاردن راه دشوار علمی را ندارند و فارغالتحصیلان با دانش سطحی دنبال کاربرد و نسخه پیچیدن هستند. ثانیاً روانشناسی ایران هنوز چیزی برای ارائه به جهان ندارد. از این رو شاید نظام سالی که امکان تعمیق و تمرکز بیشتری را فراهم میآورد مناسبتر باشد. نظارت دقیقتری را از طریق سازمان نظام میطلبد و لازم میداند مسائل ایران مورد پژوهش قرار گیرد کاری که خود در تمام طول زندگی علمیاش انجام داد.
آن سوی چهره نیکچهره
تا اینجا چهرهای را از دکتر محسنی ترسیم نمودم که بصورت طبیعی در نگارش بیوگرافی هر شخصیت آکادمیک مرسوم است. اما لایۀ دیگری از زندگی آدمها هست که شاید فراتر از اینگونه اطلاعات کرنولوژیک و یا بیان سرد دیدگاههای علمی و اجتماعی آنهاست.
لذا با تاسی ازروانشناس و روانکاو پیشکسوت ایران دکتر ناصرالدین صاحب الزمانی لازم است نگاهی به آن سوی چهره نیکچهره بیاندازیم. سویی که نگرش گرم و صمیمانه کسانی را نشان میدهد که این استاد نازنین را درک میکردند و دوست می دارند.
دکتر محسنی از میان اعضای خانواده، خودش را بیش از همه متأثراز مادربزرگش میداند واز میان روانشناسان ژان پیاژه و زنده یاد دکترعلی اکبر سیاسی (1369-1274) بنیانگذار روانشناسی ایران را ستایش میکند.
ما مادر بزرگ دکتر محسنی را نمیشناسیم ولی میدانیم که هم در فرهنگ ایرانی و هم در شناخت طرحوارهای، مادربزرگ سمبل مهربانی است و دکتر محسنی هم بر همین ویژگی و تأثیراز مادربزرگش تأکید دارد. از سوی دیگر پیاژه نماد تفکر منطقی و مداراست و نیکچهره نیکاندیشی خود را مدیون شاگردی پیاژه میداند. به همین روال مداراگری ومردمداری و ایراندوستی و فرهنگپروری دکتر سیاسی است که نیکچهره را جذب خود میکند.
چنین تجربه زیستهای مهربانی و لطافت روحیه را به وجه غالب شخصیت نیکچهره مبدل نموده است و از همین رهگذر از نوجوانی دست به قلم برده تا با داستاننویسی تجلیات عاطفی خود را بیان نماید اگر چه این روند نویسندگی با ورود به عرصه آکادمیک ناتمام میماند ولی همین لطافت روحیه مانع برگزیدن رشته پزشکی و حتی رواندرمانی میشود و در اواخر زندگی مجدداً به فکر تکمیل داستان پسرک روستایی فقیر و یتیمی میافتد که در پی درک فاصله طبقاتی و رها کردن گریبان از زیر بار فشار نابرابری اجتماعی است. کتابی که خواهرزادههای ایشان خانم فاطمه امیر یار احمدی و آقای محمود امیر یاراحمدی در پی انتشار آن هستند.
اما تنها این نمایه آن سوی چهره نیکچهره نیست، عشق و علاقه او به شاگردانش که امروزه خود از اساتید بنام و بعضاً پیش کسوتان روانشناسی ایران هستند و عواطف متقابل این بزرگان درباره او بخش دیگری از مهربانی و لطافت طبع او را بیان میکند. این ویژگی بهقدری در ایشان بارز بود که خواهرزادههایش او را که هرگز ازدواج نکرد وفرزندی نداشت مادر کل خانواده میدانستند و قریب به اتفاق کسانی که ایشان را ملاقات میکردند در همان دیدار اول این حس را بلاواسطه تجربه مینمودند. چیزی که نگارنده این سطور نزدیک به 30 سال پیش شخصاً آن را تجربه کرد و با فرصتهایی که در دیدارهای بعدی که عمدتاً با نگاه شناخت روانشناسان ایران صورت میگرفت به این نتیجه رسید که دکتر محسنی مهربانترین و مداراگرترین شاگرد ایرانی پیاژه و یکی از بانوان مهربان و فرهیخته زمان خود بوده است. امری که در چندین همایش تقدیر از مفاخر، مثل زنان مفاخر استان مرکزی به انحاء مختلف برآن صحه گذاشته شد و نام نیکچهره در کنار نامهای بزرگی چون پروین اعتصامی، توران میرهادی، بدرالزمان قریب و.. با عنوان بنیانگذار نخسیتن آزمایشگاه کودک خوش نشست. پس اگر ایشان را « مهربانوی روانشناسی ایران» بنامیم سخنی به گزاف نگفتهایم.
افسوس که در تاریخ 12 خرداد 1403 پس از 12 سال مبارزه با سرطان و یکماه بستری شدن در بیمارستان، دست روزگار این بانوی مهربانی را از روانشناسی ایران گرفت.
خواهرزادهاش در بزرگداشت او چنین سرود:Top of Form
Bottom of Form
«دخت فرزانه و ارزنده ایران خفته است مجمع معرفت و علم بسی آشفته است»
«از مقام و خرد و نیکی ذاتش تو مگوی زیراک،هر آنچه گویی باز هم ناگفته است»
محمود
امیریار احمدی
ما نیز خود را شریک غم این خانواده فرهیخته و همه دوستداران نیک، نیکچهره محسنی میدانیم و آرزو میکنیم نامش جاویدان و روانش شادمان باد.
منابع
* البته علاقه زندهیاد به مادربزرگش ورای نمادهای فرهنگی و اجتماعی است. مادربزرگ او انسانی بود به تمام معنی که بیشتر مواجب ماهانهاش را صرف اشخاص تهی دست میکرد و از اینرو همواره مقروض بود. او کسی بود که در برابر چشمان نیکچهره، در سرمای جانسوز زمستان اراک بالاپوش گرم را از تن بیرون آورد و به فردی نیازمند بخشید.