دلنوشته

دلنوشته

سفر نادیده: اودیسه عاطفی یک درمانگر

نویسنده: فاطمه (گیتا) بختیاری

کارشناس ارشد مشاوره

به عنوان یک روانشناس، ساعت‌های بی‌شماری را صرف گوش دادن به داستان‌های دیگران کرده‌ام، داستان‌هایی از درد، پیروزی، شکست، غم، ناامید، شادی، اضطراب، دلهره، استیصال، رشد و تحول… اما هر داستانی که می‌شنوم من را به یاد داستان خودم می‌اندازد، داستانی که بی‌سر و صدا به شخصیت من شکل داده و می‌دهد. به عنوان یک روان درمانگر، گوش دادن به داستان‌های مراجعان بخشی‌جدایی ناپذیر از روند درمان است. با این حال، عمل گوش دادن فراتر از کلمات صرف است. وقتی به داستان آنها  گوش می‌دهم، فقط حرف‌های آنها را نمی‌شنوم، بلکه با احساسات، مبارزات و پیروزی‌های آنها ارتباط برقرار می‌کنم و  این یک سفر عاطفی عمیق و پیچیده ایجاد می‌کند. در چنین فضایی در مغزِ منِ درمانگر  چه اتفاقی می‌افتد؟

از منظر عصب‌شناسی، گوش دادن به داستان‌های مراجعان در اتاق درمان می‌تواند به دلیل فعال‌سازی نواحی خاص، مغز درگیر در همدلی، حافظه و پردازش خود ارجاعی، داستان خودم را به من یادآوری کند. علوم اعصاب نشان می‌دهد که نورون‌های آینه‌ای[1] هم زمانی که احساسی را تجربه می‌کنیم و هم وقتی مشاهده می‌کنیم که شخص دیگری آن را تجربه می‌کند، فعال می‌شوند. هنگامی که  مراجعی داستان خود را با من به اشتراک میگذارد، مغز م ممکن است به طور ناخودآگاه احساسات مراجع را منعکس کند، که می‌تواند خاطراتی از احساسات یا رویدادهای مشابه از زندگی من را تداعی کند. نورونهای آینه‌ای مغزم نقش مهمی در همدلی و درک احساسات دیگران دارند.  به قول راماچاندران[2]  مشهورترین عصب‌شناسان معاصر، ممکن است سیستم نورون‌های آیینه‌ای برای روان‌شناسی همان کاری را بکند که DNA برای زیست‌شناسی انجام داد. البته فقط نورونهای آینه‌ای مغزم نیست که این اتفاق را رقم میزند، از  «قشر پیش‌پیشانی میانی[3]» مغزم هم نباید غافل بشوم که  در پردازش خود ارجاعی و درک حالات ذهنی دیگران  کم نقش نیست. هنگامی که داستان مراجع  را می‌شنوم، mPFC کمکم می‌کند تا تجربیات مراجعم را به تجربیات خودم مرتبط و ارتباطی بین روایت و خاطرات شخصیم ایجاد کنم.

شک ندارم! بخش دیگری از مغزم یعنی «هیپوکامپ[4]»، بخشی که مسئول تشکیل و بازیابی خاطرات است با قشر پیش‌پیشانی میانی مغزم همراه میشود، و خاطرات مرتبط از گذشته‌ام را به یادم می‌آورد. این فرآیند کمکم می‌کند تا با استفاده از تاریخچه زندگیم ، تجربیات مراجع را درک کرده و با آنها همدلی کنم. آخ که چقدر این همدلی هم قشنگه و هم گاهی دردآور.

البته در این سفر عاطفی عمیق و پیچیده «اینسولا قدامی[5]» و «قشر سینگولات قدامی[6]»  مغزم هم بیکار نیستند. آنها هم  در پردازش عاطفی و همدلی نقش دارند. پس هنگامی که داستان مراجع را گوش میکنم آنهم یک گوش دادن فعال، این مناطق حتما  فعال هستند که من میتوانم احساسات آنها را احساس و با تجربیات آنها در سطح عمیق‌تری ارتباط برقرار کنم. البته شبکه حالت پیش‌فرض[7]  هم در این سفر حضور دارد، این شبکه همانی است که وقتی در حال استراحت و درگیر تفکر خودارجاعی هستیم فعال می‌شود؛ برای همین گوش دادن به داستان مراجع می‌تواند DMN  مغز من را فعال کند و منجر به درون‌نگری و یادآوری تجربیات شخصی‌ مرتبط من با روایت مراجع شود.

این سیستم پر از چین و چروک در سَرم که روی گردنم ایستادگی مثال زدنی دارد  چه ابزار قدرتمندی، چه  طنین عاطفی زیبایی  برای همدلی‌ست، البته من همیشه مراقبم، مراقب خودآگاهی خودم، تا اطمینان حاصل شود که واکنش‌هایم بر اساس نیازهای مراجع هدایت شود، نه نیازهای من.

به عنوان یک روانشناس،  همه ما از “کار ناتمام” خود، احساسات حل نشده یا تجربیات گذشته خود مصون نیستیم. وقتی داستان  مراجع  به موضوعاتی شبیه به مبارزات ما می‌پردازد، می‌تواند این احساسات حل نشده را فعال کند. از آنجا که انسان‌ها برای قصه‌گویی سیم‌پیچی شده‌اند هنگامی که مراجعان داستان‌های خود را به اشتراک میگذارند، تجارب خود ما یک چارچوب مرجع برای مضامین داستانهای آنها به ما می‌دهد و بستری  را فراهم می‌کند تا با آنها در سطح عمیقی ارتباط برقرار کنیم. این درک مشترک می‌تواند اعتماد به ما را تقویت کند و فضای امنی برای درمان ایجاد کند.

این اتصال به گذشته در طول جلسات می‌تواند فرصتی برای خوداندیشی و رشد باشد. به عبارتی ما را دعوت می‌کند تا تجربیاتمان را دوباره مرور کنیم، احساسات حل نشده را پردازش کنیم و بینش‌های جدیدی به دست بیاوریم. این خودآگاهی مداوم نه تنها زندگی شخصی ما را غنی می‌کند، بلکه عملکرد حرفه‌ای ما را نیز افزایش میدهد، زیرا با پیچیدگی‌های تجربیات انسانی بیشتر هماهنگ می‌شویم. توانایی ما در ارتباط با گذشته خود هنگام گوش دادن به داستانهای مراجعین،  نه تنها گواهی بر همدلی است. بلکه نشان می‌دهد که ما فقط یک ناظر نیستیم، بلکه یک همسفر هستیم که پیچیدگی‌های زندگی را درک می‌کنیم. این به ما یادآوری می‌کند اگرچه داستان هر فرد منحصربه‌فرد است، اما همه ما از یک بافت عاطفی بافته شده‌ایم. به یاد داشته باشیم ما به عنوان انسان از دریچه زندگی خود با دیگران ارتباط برقرار می‌کنیم. پس گذشته ما پلی برای درک حال آنها می‌شود و این  امکان را می‌دهد در سطح عمیق‌تری با آنها ارتباط برقرار کنیم، و از طریق این انسانیت مشترک است که شفا شروع می‌شود.

پس در هرلحظه از سفر خود در اتاق درمان ذهن‌آگاه باشید تا همسفران شما با شما اتحاد درمانی خوبی برقرار کنند.


[1] نورون‌های آینه‌ای: Mirror neuronsنورونی است که هنگامی که جانور عملی را انجام می‌دهد و نیز هنگامی که مشاهده می‌کند که همان عمل را دیگری انجام می‌دهد تحریک می‌شود. بدین‌گونه نورون شبیه “آینه” رفتارهای دیگری را کپی می‌کند، مثل آنکه خودش انجام داده. این نورن‌ها در نخستی‌ها، انسان‌ها، و دیگر رده‌ها مانند پرندگان دیده‌شده‌اند.

[2] Ramachandran

[3] Medial prefrontal cortex

[4] Hippocampus

[5] Insular Cortex

[6] Anterior cingulate cortex (ACC)

[7] Default mode network (DMN) 

آدرس انجمن روان‌شناسی ایران:

تهران، سیدخندان، ابتدای سهروردی شمالی، کوچه سلطانی (قرقاول)، پلاک ۳۷، طبقه سوم

کدپستی: 

1555716755

تلفن:  09367740873 (ساعت پاسخگویی: شنبه تا چهاشنبه، از ساعت 9 الی 14)

فکس: 86120659

کلیه حقوق برای انجمن روانشناسی ایران محفوظ است. – 1400©

طراحی سایت توسط شرکت مهندسی اشاره شرق