سخن نخست
با درود به یاد همیشه ماندگار دکتر رضا زمانی، رییس انجمن روانشناسی ایران، وتأسف بینهایت از اینکه سخن نخست را باید در نبود و فراق این استاد و مرد بزرگ بنویسیم. وقتی با تألم زیاد در خاطراتم دنبال جای دکتر زمانی گشتم، بلافاصله تصویری به فشردگی یک شعر زندگی در ذهنم آمد، دو تصویر از طبیعت و چرخش آن: خورشیدی در پس ابرهای فروتنی. واقعیت این است که هردو این ویژگیها در این وجود گرامی بسیار شاخص بودند، هم ابرهای فروتنی و هم آن خورشیدی که در پس این ابرها نشسته بود.
من به سهم اندک خود عشق به بودن در کنار کسانی که آرمانهای والای انسانی مشترک دارند را، همیشه داشتم. در این راستا بود که وقتی به عنوان عضو کوچکی از انجمن روانشناسی ایران دعوت شدم که در انتخابات هیأت مدیره شرکت کنم فراخوان را پذیرفتم و به دنبال آن عضو هیأت مدیره شدم. جایگاهی فراتر از خور من به من داده شد و در هیأت مدیره بود که فرصت آشنایی با آقای دکتر زمانی را پیدا کردم و آرام آرام این خورشید از پس ابرها درآمد. من امروز هم مطمئن هستم که هنوز هم بخش کوچکی از درخشش این خورشید را دیدهام. حدود ده سال پیش بود که به هیأت مدیره پیوستم و این ده سال و اندی برای من نقطه عطفی بوده برای درک اینکه چگونه میشود با رشته و حرفهی خود جور دیگری مسئولیت پذیرفت. این که اهمیت هر کس برای این هویت چقدر با حیات وچگونگی بودنش پیوند میخورد. از این منظر بود که میشد آقای دکتر زمانی را آرام آرام شناخت و برای همیشه از او آموخت. قبل ازاین موهبت از آقای دکتر زمانی تصویر دوری داشتم از انسانی خوشنام، آراسته و مودب که همکار ما در دانشگاه تهران بودند.
به تدریج این خورشید از پس ابرها بیرون آمد و در ذهن و جان من جای ویژهای پیدا کرد و به من معنای واقعی داوطلب اصیل بودن را نشان داد. در این سالهای همکاری و همگامی تصویرهای زیادی از در کنار دکتر زمانی در انجمن بودن دارم، تصویرهایی که هر یک مدرسهی یادگیری بودهاند. شش صبحها جلسههای هیأت مدیره داشتیم چون هم در آن ساعت در جردن جای پارک پیدا میشد و هم خیلیها باید ساعت هشت صبح به دانشکدههایشان میرفتند. دکتر زمانی راست قامت و آراسته سر وقت از پلهها بالا میآمدند. همیشه ایدههای سازندهی زیادی داشتند. وقتی ایدههایشان را جمعبندی میکردیم همیشه به نفع دیگران بود و در هیچ موردی سرسوزنی از حضور در جمع نفع شخصی نداشتند. دغدغههاشان اینگونه پرسشها بودند: برای ارتقای روانشناسی چه کار کنیم؟ انجام چه مسئولیتی از ما به عنوان یک انجمن و یا یک روانشناس مسئول بر میآید؟ چکار کنیم که روانشناسی از این معتبرتر شود؟ این همه فارغالتحصیلان روانشناسی کجا هستند، چه کار میکنند؟ چکار کنیم که نمایندگانی صالح برای معرفی روانشناسی در انجمنها و سازمانها داشته باشیم؟ جوانانی که روانشناسی میخوانند چطور میتوانند زندگی شایستهای داشته باشند؟ این جوانان چگونه میتوانند آنچه دنبالش آمدهاند را تحقق ببخشند؟ برای پیشکسوتان چگونه حقگزاری کنیم؟ از آنها چه خبر؟ چطور انجمن را تقویت کنیم؟ اگر انجمن و سازمان نظام را تقویت کنیم، روانشناسی را تقویت کردهایم. جایزه دکتر سیاسی را ملاکی جدی برای حمایت از شایستگی نسلهای بعدی قرار دهیم. مجلهها و انتشارات راتقویت کنیم. چرا پژوهشهای مستحکم روانشناسی هستند که میتوانند روانشناسی را اعتلا بدهند ؟ پژوهش است که حرف برای گفتن دارد. اینها نمونههایی از دغدغههای همیشگی این خورشید گرمابخش در این انسان مسئول بودند. ولی دریافت جوایز بینالمللی دوباره میرفتند پشت ابر. از دیگران میشنیدیم که آقای دکتر یکسال است جایزهAPA را گرفته است و ما خبر نداریم که حتی به خود ببالیم و یا سه سال بعد بی سر و صدا یک جایزهی بینالمللی دیگر. همه پنهان در پشت ابرها
باز به خاطر میآورم جملههایی این چنین: بیایید به حرف دیگران گوش کنیم. همه حرفی برای زدن دارند. و یا رفتارهایی اینگونه که دکتر زمانی حتی اگر مطمئنترین پیشنهادها را برای حل یک مسأله داشتند، همیشه برای حفظ حرمت دیگران و باور واقعی به این که خرد جمعی یک سرمایه است، رأی میگرفتند. ایشان بدون شک یک دموکرات از درونزاده شده بود.
از خودم میپرسم چطور میشود دکتر رضا زمانی شد؟ عشق به آرمانها، آرمانهای ترجیحاً برای رشد دیگران و لذت بردن از آنچه اهداف سازندهی رشته وحرفهی همهی ما هستند. به قول گوته “دانستن این که چه وقت، وقت چکاری است” از چیزهایی بود که دکتر رضا زمانی با درایتی دلسوزانه درونی داشتند و مساله راه انداختن مجله پژوهشهای روانشناختی وقتی هیچ مجلهی علمی روانشناسی دیگری وجود نداشت و آزمایشگاه حیوانی در دانشگاه تهران، نمونههای آشکارتر از تلاشهایی بودند که دکتر زمانی با عشقی که به روانشناسی داشت و آرزویی که برای روانشناسی و سربلندی روانشناسی داشت، تلاش خود را برای آنها کرد.
به خاطر میآورم در پایان گفتگویی که آقای دکتر پورشریفی در سلسله مصاحبههای شنبهشبها داشتند، از ایشان پرسیدند نمیخواهید پیام آخرینی برای شنوندگان داشته باشید؟ ایشان کمی فکر کردند و گفتند:” عشق”.
تمام وجودشان عشق بود؛ آرزویشان بود هرکس پا به روانشناسی میگذارد با عشق این کار را بکند و اگر عشق در میان باشد بقیهی کارها درست میشوند. تعهد خورشیدوار ایشان به روانشناسی دکتر رضا زمانی را چهرهای همیشگی برای تاریخ روانشناسی میکند.
دکتر شیوا دولتآبادی