مارگارت مید و خوانش روانشناختی-فرهنگی از نقشهای جنسیتی
دکتر فاطمه شفیعی
عضو شورای گروه تخصصی روانشناسی زنان
مارگارت مید (1978-1901) یکی از چهرههای ماندگار در علوم اجتماعی و انسانشناسی فرهنگی است که آثارش نقطۀ عطفی در درک ما از هویت، جنسیت و فرهنگ به شمار میآید. او نهتنها پژوهشگر دانشگاهیِ برجستهای بود، بلکه فردی روشنفکر و فعال اجتماعی نیز محسوب میشد که اندیشههایش در نیمۀ اول قرن بیستم، موجی از بحثهای تازه را دربارۀ نقش زنان و مردان برانگیخت.
مارگارت مید را گاه «مادربزرگ انسانشناسها» لقب دادهاند، زیرا وى همواره با چهرهاى مهربان و سخاوتمند شناخته مىشد و هیچکس به اندازۀ او غم گسترش مفاهیم و آشنا ساختن عموم مردم با این رشتۀ علمى را نداشت و در این راه نیز به اندازۀ او به موفقیت دست نیافت. مید که پس از تحصیل در رشتۀ روانشناسى در دانشگاه کلمبیا، به انسانشناسى روى آورد و به درخشانترین دانشجوى فرانتس بواس و روث بندیکت بدل شد، از بنیانگذاران مکتب «فرهنگ و شخصیت» در این علم بود که خود زمینۀ لازم را براى هموار شدن راه بر انسانشناسىِ روانشناختى فراهم آورد (فکوهی، 1385).
پژوهشهای مید در اقیانوس آرام و گینهنو آغازی انقلابی در مطالعات جنسیت، روانشناسی اجتماعی و علوم فرهنگی محسوب میشود. او از همان ابتدا کار علمیاش با این پرسش بنیادین روبهرو شد که آیا نقشهای زنانه و مردانه چیزی «طبیعی و تغییرناپذیر» است یا میتوان آن را نتیجۀ فرهنگ و تربیت دانست؟ پاسخ مید روشن بود:
«آنچه ما زنانگی یا مردانگی مینامیم، نه محصول زیستشناسی صِرف، بلکه برساختهای فرهنگی و اجتماعی است.»
کتاب مشهور او، بلوغ در ساموآ (۱۹۲۸)، از شاهکارهای انسانشناسی، نخستین اثر او بود که اتفاقاً همین اثر او را به شهرت جهانی رساند. مید در این پژوهش، زندگی دختران نوجوان ساموآیی را بررسی کرد و نشان داد که بحرانهای دوران بلوغ، که در غرب به عنوان مرحلهای اجتنابناپذیر و جهانی توصیف میشد، در واقع پدیدهای فرهنگی است. نوجوانان ساموآ این مرحله را با آرامش و بدون تنشهای شدید روانی طی میکردند و این تجربه برای مید شاهدی بود بر اینکه فرهنگ نقش تعیینکنندهای در شکلگیری هویت و عواطف فردی دارد. این یافتهها دریچۀ تازهای به روانشناسی رشد و تربیت نوجوانان گشود.
چند سال بعد، او با انتشار کتاب جنسیت و خلقوخو در سه جامعۀ ابتدایی (۱۹۳۵) ضربهای اساسی به باورهای زیستگرایانه دربارۀ جنسیت وارد کرد. در این کتاب، او سه قبیلۀ متفاوت را در گینهنو مورد مطالعه قرار داد و دریافت که زنان و مردان در هر یک از این فرهنگها نقشهایی کاملاً متفاوت ایفا میکنند. در یک قبیله، هر دو جنس آرام و صلحجو بودند؛ در قبیلهای دیگر، زنان و مردان به یک اندازه پرخاشگر و رقابتجو؛ و در قبیلۀ سوم، زنان جایگاهی مسلط و فعال داشتند درحالیکه مردان بیشتر عاطفی و پرورنده بودند. این نتایج نشان میداد که هیچ الگوی جهانشمولی برای زنانگی و مردانگی وجود ندارد و آنچه در جوامع غربی «طبیعی» قلمداد میشد، صرفاً برآمده از فرهنگ خاص آن جوامع بوده است.
از میان آثار متعدد مید، چندین اثر مهم او همچون بلوغ در ساموآ (۱۹۲۸)، جنسیت و خلقوخو در سه جامعۀ ابتدایى (۱۹۳۵)، و مذکر و مؤنث (۱۹۴۹) نهتنها به کلاسیکهاى انسانشناسى بدل شدند، بلکه با محبوبیت و استقبالى گسترده نزد مخاطبان عمومى نیز روبهرو گشتند و از جمله نادر مواردى هستند که کتابهاى تخصصى یک علم به جمع کتابهاى پرفروش پیوستهاند. قریب به یک قرن از نخستین انتشار کتاب بلوغ در ساموآ مىگذرد، اما هنوز هم این کتاب که به دهها زبان (از جمله فارسى) ترجمه شده است، هر سال با چاپهاى جدید همراه با کتابهایى متعدد دربارۀ آن به بازار نشر جهان وارد مىشود.
مید در آثارش بیش از هر چیز برآن بود که ثابت کند «شخصیت انسانها» به طور عام، و «شخصیت جنسیتی» آنها بهطور خاص، بیش از آنکه ناشى از عوامل و الزامات زیستی باشد، ناشى از قالبهاى فرهنگى است که جامعه از خلال فرایندهاى آموزشى خود، از نخستین لحظات حیات تا هنگام بلوغ و پس از آن، به کار مىگیرد تا بتواند افراد را به شکلى که خود مىخواهد درآورد (فکوهی، 1385).
مید تنها یک پژوهشگر دانشگاهی نبود، بلکه روشنفکری اجتماعی هم به شمار میآمد. او در رسانهها و محافل عمومی فعال بود و اندیشههایش را به بحثهای روز دربارۀ تربیت، خانواده، روابط زن و مرد و حتی سیاست وارد میکرد. همین حضور گسترده باعث شد که او یکی از اثرگذارترین زنان اندیشمند قرن بیستم باشد و نامش در کنار نخستین صداهای الهامبخش جنبشهای دفاع از حقوق زنان قرار گیرد.
بااینحال، آثار مید خالی از نقد هم باقی نماندهاند. مشهورترین نقد مربوط به ماجرای «مناقشۀ ساموآ» است. در دهۀ ۱۹۸۰، انسانشناسی به نام دِرِک فریمن، انسانشناس نیوزیلندی، در کتابى مشهور با عنوان مارگارت مید و ساموآ، ساختن و فروریختن یک اسطورۀ انسانشناختى (۱۹۸۳) یافتههای مید را زیر سؤال برد و ادعا کرد که او با سادهسازی و اعتماد بیش از حد به منابع محلی، تصویری اغراقشده از جامعۀ ساموآ ارائه داده است. در سال ۱۹۹۹، دِرِک باز هم در کتابى دیگر پس از مطالعۀ دقیق آرشیونامهها و دستنویسهاى مید در دوران پژوهشش در ساموآ، که در کتابخانۀ کنگرۀ آمریکا نگهدارى مىشوند، در کتابى با عنوان فریب ناگزیر مارگارت مید حملات خود را به او از سرگرفت. با این وصف، هرچند کتابهاى فریمن توانستند تا اندازهاى پژوهش میدانى مید در ساموآ را به زیر سؤال ببرند و سبب انتشار کتابهاى متعدد دیگرى در دفاع یا رد نظریه فریمن نیز بشوند، اما نتوانستند تز اساسى مید مبنى بر فرهنگى بودن شخصیت جنسیتى را بهگونهاى که او از آن دفاع مىکرد، بىاعتبار کنند. بهویژه آنکه حمله به مید و بلوغ در ساموآ همواره داراى پیشزمینهاى سیاسى نیز بود، زیرا به این ترتیب امکان حملهبردن به رویکردهاى نسبىگرایى فرهنگى نیز فراهم مىشد (فکوهی، 1385).
برخی دیگر نیز معتقد بودند که مید گاهی از دادههای محدود به نتیجهگیریهای کلّی دربارۀ ماهیت فرهنگ و جنسیت میرسید، یا آنکه به موضوعاتی مانند تبعیض ساختاری و روابط قدرت کمتر توجه میکرد؛ مسائلی که بعدها در نظریههای دفاع از حقوق زنان برجسته شدند. افزون بر این، برخی منتقدان یادآور شدند که نگاه مید به فرهنگهای غیرغربی ناگزیر از زاویۀ دید یک پژوهشگر غربی رنگ گرفته و نمیتواند کاملاً عاری از سویمندی باشد.
با وجود این نقدها، اهمیت کارهای مارگارت مید همچنان پابرجاست. او نخستین کسی بود که به شکل مستند نشان داد نقشهای زنانه و مردانه سرنوشت محتوم و طبیعی نیستند، بلکه از بیخوبن فرهنگی و قابلتغییرند. این ایده راه را برای نسلی از پژوهشگران و فعالان دفاع از حقوق زنان گشود تا به نابرابریهای جنسیتی نه به چشم یک ضرورت زیستی، بلکه بهعنوان پدیدهای اجتماعی و قابلتغییر نگاه کنند. در روانشناسی زنان نیز اندیشههای او همچنان الهامبخش است؛ چرا که به ما یادآوری میکند زنانگی و مردانگی مفاهیمی تاریخی و انعطافپذیرند و شناخت آنها تنها در بستر فرهنگ ممکن است. در واقع، هرگز نباید از یاد برد که مید یک مبارز سیاسى بود و نقشى مهم در فروریختن تزهاى نژادگرایانه و خودمحوربینىهاى فرهنگى در جامعۀ امریکا و در جهان داشت. مید همواره براى مبارزه در دفاع از حقوق زنان حاضر بود. تعهد مید به مبارزۀ سیاسى، در تلفیق با موشکافى و دقتنظر او بر فرایندهاى تغییر فرهنگى، وى را برآن مىداشت که شعار معروفى را ارائه کند (فکوهی، 1385):
«هرگز فراموش نکنید که گروهى کوچک از شهروندان اندیشمند و متعهد مىتوانند جهان را دگرگون کنند.»
میراث مارگارت مید چیزی فراتر از چند کتاب پژوهشی است. او ما را دعوت کرد تا در نگاه خود به «طبیعی بودن» نقشهای جنسیتی بازاندیشی کنیم و این پرسش را همواره زنده نگه داریم که «رفتارها، عواطف و روابط ما تا چه حد ریشه در زیستشناسی دارند و تا چه حد ساختۀ دست فرهنگاند؟». شاید پاسخ نهایی روشن نباشد، اما تردیدی نیست که مارگارت مید با آثار و اندیشههایش افقهای تازهای را گشود و راه گفتوگویی تازه را دربارۀ جنسیت و هویت هموار کرد؛ راهی که هنوز هم ادامه دارد …
ارجاع
فکوهی، ن. (1385). پارههای انسانشناسی. تهران، نشر نی.
تهران، سیدخندان، ابتدای سهروردی شمالی، کوچه سلطانی (قرقاول)، پلاک ۳۷، طبقه سوم
تهران، سیدخندان، ابتدای سهروردی شمالی، کوچه سلطانی (قرقاول)، پلاک ۳۷، طبقه سوم
تهران، سیدخندان، ابتدای سهروردی شمالی، کوچه سلطانی (قرقاول)، پلاک ۳۷، طبقه سوم
1555716755
تلفن: 09367740873 (ساعت پاسخگویی: شنبه تا چهاشنبه، از ساعت 9 الی 14)
فکس: 86120659
کلیه حقوق برای انجمن روانشناسی ایران محفوظ است. – 1400©
طراحی سایت توسط شرکت مهندسی اشاره شرق