همآرایی و یکپارچگی فرآیند رشد و تحول در زنان
دکتر اکرم خمسۀ
مدیر گروه تخصصی روانشناسی زنان انجمن روانشناسی ایران
فرآیند رشد و تحول در دورهٔ جنینی و تمایز جنسی، با فعال شدن کرموزومهای جنسی شروع و با رشد غدد جنسی و ترشح هورمونها و برخی تمایزهای مغزی دنبال میشود. تا هفتهٔ ششم رشد و تحول جنینی، هیچ تفاوت تشریحی بین جنینهای دختر و پسر وجود ندارد. پس از آن با رشد غدد جنسی و ترشح هورمونهای آندروژن (مردانه) و استروژن (زنانه)، فرآیند تمایز جنسی آغاز شده و ادامه مییابد. سپس، مواجهه با هورمون تستوسترون، بر هیپوتالاموس و در نتیجه بر برخی رفتارهای بعدی تاثیر میگذارد. تمایزهای مغزی در دورهٔ جنینی بسیار بحثبرانگیز هستند. مطالعات اولیه بر روی حیوانات (نر و ماده)، اگرچه به وجود برخی از تفاوتهای مغزی اشاره دارد، اما بررسیهای گستردهٔ بعدی نشان داده است که مغز «سراسر نرینه» یا «سراسر مادینه» وجود ندارد. علاوه بر تاثیرات هورمونی در دورهٔ جنینی، مواجهه با محیطهای پیچیده در مقایسه با محیطهای ساده نیز، الگوهای متفاوتی از تفاوتهای مغزی را پدید میآورند. نتایج مطالعات انسانی در دورههای جنینی، نوزادی، کودکی و جوانی حاکی از وجود الگوهای ثابت نیستند. در سنین مختلف، این الگوها متفاوتند و این تفاوت غیرخطی است. اثرپذیری ساختار و کارکرد مغز و شکلپذیری عصبی در ارتباط با محیط، در تمام طول عمر ادامه دارد.
دورهٔ نوزادی: در این دوره، تفاوتهای جنسیتی که حاصل جامعهپذیری هستند، مشاهده نمیشوند و شباهت جنسی قاعده است. نتایج فراتحلیلها حاکی از این است که نوزادان دختر در مقایسه با نوزادان پسر، آرامتر هستند. در پدید آمدن این تفاوت، شیوهٔ برخورد والدین با نوزاد دختر و پسر، تاثیر بسیار زیادی دارد.
دورهٔ کودکی: کلیشههای جنسیتی و طرحوارههای جنسیتی از دو سالگی شکل میگیرند. هویت جنسیتی در سه سالگی ایجاد میشود. در دورهٔ پیشدبستانی و دبستان، گروه همسالان در کنار خانواده، در شکلگیری هویت جنسیتی نقش مهمی دارند و گروهی که قدرت یا موقعیت بالاتری به لحاظ فرهنگی دارد، تفاوتها را مبالغه کرده و مرزهای جنسیتی را حفظ میکند.
نظریههای روانشناختی: نظریهٔ روانکاوی، تفاوتهای جنسیتی را براساس همانندسازی با والد جنس موافق تفسیر میکند. نظریهٔ یادگیری اجتماعی، بر نقش تقلید، پاداش و یادگیری مشاهدهای تاکید دارد. براساس نظریهٔ طرحوارهٔ جنسیتی، باورهای مشترک فرهنگی، طرحوارههای جنسیتی را ایجاد میکنند که چهارچوب اطلاعات کلی فرد را دربارهٔ جنسیت تشکیل میدهند.
براساس نظریهٔ سیستمهای بومشناختی براونفنبرنر، رشد و تحول تحت تاثیر مجموعهای از سیستمهای محیطی گوناگون از جمله سیستمهای خرد و کلان قرار دارد. میکروسیستم، موثرترین سطح است که محیط بلافاصلهٔ کودک را دربرمیگیرد. تفاوتهای جنسیتی در ایجاد فرصتهای برابر در پرورش دختر و پسر در خانواده و مدرسه، نابرابری جنسیتی در بزرگسالی را بازتولید میکند. مزوسیستم، کنش متقابل میان میکروسیستمهای مختلف است و بر رشد کودک اثر میگذارد. اگزوسیستم شامل نهادها و ساختارهای اجتماعی است که بر رشد و تحول تاثیر دارند. ماکروسیستم تاثیر عناصر فرهنگی بر رشد و تحول است. مطالعات بین فرهنگی و درون فرهنگی نشان داده است که به جای دوقطبی کردن ایزومورفیک و یک دست زیستشناختی دختر-پسر، این فرهنگ است که دوگانهٔ جنسیتی را شکل میدهد. کرانوسیستم یا سیستمهای زمانی، بر تاثیر دورانهای گذار و زمانهای خاص بر رشد و تحول کودک تاکید دارد. بالاخره براساس نظریهٔ جس مکآرتور در سال ۲۰۲۱، رشد و تحول، محصول یک سیستم رشد است که شامل رشد و تحول انسان، با شاخص برابری، ثبات، مولد بودن و توانمندی، رشد و تحول برابریطلبی با شاخص شکاف جنسیتی، رشد و تحول اقتصادی با شاخص رشد ناخالص ملی و رشد و تحول روانشناختی است. هر قدر این شاخصها بهتر و بالاتر باشند، کلیشههای فرهنگی دربارهٔ تفاوتهای جنسیتی کاهش یافته و شباهت میان رشد و تحول دختران و پسران افزایش مییابد.
بدین ترتیب، دختران و پسران شیوههای متفاوت هستی را تجربه میکنند. به عقیدهٔ میشل فوکو، فیلسوف و روانشناس و جامعهشناس فرانسوی، با در نظر گرفتن ارتباط متقابل تاریخی-فرهنگی و دوگانهٔ دانش و قدرت میتوان رفتار، منش و شخصیت زنان را تحلیل کرد و برای تنوع و تفاوتهای موجود اعتبار و احترام قائل شد و تمایز و جداسازی را به همآوایی و همآهنگی فرآیندهای رشد و تحول واگذار کرد.