پژوهش کیفی، حلقه مفقوده روانشناسی ایران
نویسنده : دکتر لادن فتی
خاستگاه نظریه های ماندگار روانشناسی علمی در دو قرن گذشته، مشاهدات، تأملات و درنهایت نگارش “تجارب زیسته”ی اندیشمندان قَدَر حوزه روانشناسی بوده است. مشاهدات و بازاندیشیه ای فروید درباره تعداد اندکی از بیمارانش، آغازگر نظریه های پویایی و تحلیلی شد. برخی مفاهیم مطرح شده توسط فروید هنوز هم ترو تازه در عرصه روانشناسی به حیات خود ادامه میدهند. تأمل پیاژه در روند رشد فرزندانش، منجر به شکل گیری نظریه رشد شناختی تحولی دورانسازی شد که تا هم اکنون نه تنها روانشناسی شناختی و روانشناسی رشد که سایر حیطه های روانشناسی را هم تحت تأثیر قرار داده است. مفاهیم طرحواره، جذب و انطباق از جمله این مفاهیم هستند. تأملات آدلر در تجارب زیسته شخصی اش منجر به خلق مفاهیمی چون جبران افراطی شد که تا هماکنون درمان شناختی رفتاری را مدیون و وامدار خود نگاه داشته است. توجه پاولف به “حاشیه”های آزمایشگاهش شرطیسازی پاسخگر را برایمان به ارمغان آورد. حتی طبقه بندی تیپ های شخصیتی و اختلالات روانی و نامگذاری آنها در وهله اول مرهون مشاهدات و تأملات امثال کرچمر و کرپلین است. مثال هایی از این دست کم نیستند. درواقع تولد روانشناسی علمی با ایجاد “چارچوبهای مفهومی”، و “ابداع نظریه” شروع شد. تنها پس از این مرحله بود که آزمودن صحت و سقم این نظریه ها و نیز میزان تعمیم پذیریشان مدّ نظر روانشناسی علمی قرار گرفت. آنچه که پیشگامان روانشناسی برای دستیابی به یک نظریه انجام میدادند، تقریباً همان چیزی است که هم اکنون پژوهش کیفی نامیده میشود. هیچ یک از این بزرگان برای تدوین نظریه خود دست به دامان عدد و رقم و ملتمس “عدد معناداری مقدس 0.05” نشدند!
در دوره بعدی تاریخ روانشناسی، اندیشمندانی به عرصه این علم قدم گذاشتند که توان و ظرفیت استنتاج از تک آزمایشها و یا معدود آزمایشها را در فضاهای آزمایشگاهی یا محیط طبیعی داشتند. آزمایشهای حافظه کاری ابینگهاوس، آزمایش واتسون با موش سفید، آزمایش هارلوها با نوزادان میمون، آزمایش بالبی با نونهالان، آازمایش مری کاور جونز با پیتر، مدلسازی رفتار پرخاشگرانه توسط بندورا و آزمایش زندان استانفورد معدود مثالهایی هستند از نظریه ها یا مفاهیمی که فقط و فقط با آزمایشهای غیر پیچیده، در محیط طبیعی یا نیمهآزمایشگاهی و بدور از مدلسازیهای پیچیده آماری تدوین شدند و تا هم اکنون همچنان زیر ساخت بسیاری از پژوهشها و اصول روانشناسی کاربردی معاصر را محسوب میشوند.
در دوره تاریخی بعدی به مدد نظریه احتمالات و قوانین ریاضی آن، تعمیم پذیری این نظریهها به محک پژوهش سپرده شد. و بالاخره عصر مدلسازیهای پیچیده آماری برای رسیدن به نظریه های فراگیر با قابلیت تعمیم بالا و دستیابی به علم پوزیتیویستیک روانشناسی فرا رسید.
غرض از یادآوری تاریخچه مذکور، تردید در رویکرد تجربی به عنوان رویکردی کمّی، قوی و غنی در روانشناسی نیست؛ بلکه هدف هشدار درباره خطر فراموش کردن سنتهای ارزشمند روانشناسی در مشاهده نظاممند، اندیشه ورزی و نظریهپردازی است. درواقع اگر مشاهدات عمیق این بزرگان نبود، اگر ذهن این افراد به دنبال تبیین تجارب زیسته شان نبود، و اگر به ذهن خویش به عنوان قویترین ابزار تبیین تجارب بشری اعتماد نمیکردند، بسیاری از نظریههای مهم روانشناسی وجود نداشتند. بزرگان و پیشکسوتان ما بخوبی میدانستند چگونه ببینند، بشنوند، و دستاوردهای فکری خویش را طبقهبندی، تحلیل و نقد کنند و در نهایت اصول کلی تبیینی برای توضیح روان انسان خلق کنند. متأسفانه در آموزش کنونی روانشناسی در ایران، جایی برای تعلیم این سبک مشاهده و تربیت ذهن دانشجو برای تفکر نظاممند وجود ندارد و این درحالی است که باتوجه به تحولات عظیمی که در عرصه تمدن بشری اتفاق افتاده است و طبیعتاً علم روانشناسی نیز از آن متاثر شده است، توجه مجدد به نظریه پردازی، متناسب با این تحولات ضروری مینماید.
اکنون روانشناسی علمی به نظریه هایی متناسب با روند کنونی رشد روانشناختی انسان هزاره نیاز دارد. عصر صنعت به عصر اطلاعات تبدیل شده است و درنتیجه مواجهه های اطلاعاتی ما بیشتر شده است. ابزارهای انسان معاصر بسی فراتر از ابزارهای مکانیکی نظیر بیل و کلنگ و یا قلم و اتومبیل است. استفاده از ابزارهای نوین نظیر کامپیوتر و نرم افزارها محتاج مهارتهای روانشناختی متفاوتی نظیر جستجوی صحیح اطلاعات، نقد آن و یادگیری خودراهبر است. به بیان دیگر جدّی شدن نقش فضای دوم درزندگی بشر، منجر به تحولاتی اساسی و ماهوی در روند رشد شناختی و حتی هیجانی انسان شده است. نیازهای سطح بالاتر انسانها تغییر کرده است. انگیزه ها متفاوت شدهاند و به تبع آن رفتارها و مقابلهها تازه شدهاند. انسانهای هزاره سوم در تمامی گروه های سنی در معرض اطلاعات متعدد، متنوع و با کیفیتهای متفاوت هستند. این مواجهه ها سبک تجزیه و تحلیل اطلاعات و فرایند تفکر سطح بالاتر نظیر استدلال، تفسیر، قضاوت، نقد و خلق را به شدت متأثر کرده است. مهارتهای مورد نیاز انسان از مهارتهای مبتنی بر قدرت عضلانی و به قول معروف کدّ یمین و عرق جبین به مهارتهای ظریف ولی سریع حرکتی انگشتان تغییر کرده است. سرعت در تصمیم گیری و همچنین انعطاف پذیری شناختی زیاد، رمز بقای انسان هزاره است. و این همه به معنای تغییراتی در ساختار و فرایند تحول روانشناختی انسان است. تغییرات تا بدانجا واضح است که هم اکنون از نسل Y و Z در برابر نسل X صحبت میشود. به نظر میرسد ساختار پیچیده روانشناختی انسان هزاره محتاج بازتبیین و نظریه پردازی است.
تجربه های هیجانی و عاطفی، انگیزه ها و نیازهای انسان هزاره از ابعادی متفاوت با نیاکانش است. رفتارهای سازگار و ناسازگار نیز تعاریف تازهای پیدا کرده اند. تغییر در مفاهیم روانشناختی نظیر معنای خانواده، مفهوم نوجوانی، معنای اخلاق، مفهوم خوشبختی و … نیز محتاج بازنگری مفاهیم حوزه روانشناسی است. تجاربی که اخیراً شیوع بیشتری یافته اند مثل زندگی با یک بیماری روانی یا جسمی مزمن، و یا زندگی با فرد دارای یک اختلال روانی یا جسمی مزمن از دیگر موارد محتاج تبیین مفهومی در روانشناسی معاصر هستند.
به چالشهای فوق که جهانی هستند، باید ابعاد بومی روانشناسی را نیز افزود. از جمله رویدادها روانشناختی بومی محتاج نظریه پردازی میتوان این موارد را یادآوری کرد: خودسوزی زنان، روابط با جنس مخالف در فضای مجازی، پایین آمدن سن مصرف مواد، بلوغ جسمی زودرس، بیکاری یا طلاق به سبک ایرانی آن! با توجه به تمامی آنچه که تاکنون گفته شد، لازم است اندیشمندان روانشناسی معاصر به سنت مشاهده همراه با تأمل و تبیین بازگردند. این بازگشت به معنای دوری از فرایند علمی، تجربی، کمّی و پوزیتیویستی روانشناسی معاصر که باعث شد روانشناسی به عنوان یک “علم تجربی” شأنیت پیدا کند نیست؛ بلکه به معنای تلفیق پارادیم طبیعتگرا با پارادایم تجربهگراست؛ پارادایمی که برآیند عملیاتی آن پژوهش ترکیبی یا آمیخته نامیده شده است.
جان کلام این که آزمودن نظریه های موجود با روشهای کمّی، به امید تعمیم بیشتر آنها ویا افزودن متغیرهای کمّی جدید برای غنا بخشیدن به مدلها یا نظریه های موجود به امید تبیین بهتر ساختار روانشناختی انسان معاصر، تنها بخشی از تلاشهای پژوهشی روانشناسی معاصر را میسازد. بخش مهم دیگری از ماموریت پژوهشی ما پاسخ دادن به “چرا” و “چگونه” هایی است که نوخاست هستند. “شاید”، تأکید میکنم شاید، برای تبیین رشد شناختی انسان معاصر به مفاهیم جدیدی فراتر از مفاهیم یا متفاوت با مراحل رشدی پیشنهادی پیاژه نیاز داریم. شاید باید معنای خانواده بازنگری شود، شاید الگوی فرزندپروی معاصر باید از نو طراحی شود. بدیهی ست که ذهن خوانندگان این سطور نیز پراز شایدهای فراوانی دیگری است که خاستگاه آنها تجارب زیسته هریک از ما به عنوان روانشناس است. روشهای پژوهش کیفی ظرفیت کافی برای پاسخ به این نیاز نوین علم روانشناسی را دارند. حتی اگر نظریه های تاریخی ما سرجایشان بمانند و تغییری نکنند، چالشهای روبروی انسان هزاره نیاز به روشهای کاربردی جدید در علم روانشناسی را به ذهن متبادر می سازد. این روشها نیز از دل پژوهشهای کیفی برمیآیند و البته که تعمیم پذیری آنها مستلزم پژوهشهای کمّی خواهد بود.
چه باید کرد؟
درسایر کشورهای دنیا مدتهاست این حرکت بازگشت به پژوهش کیفی و همچنین پژوهشهای آمیخته و ترکیبی آغاز شده است. مطالعه کارهای دکتر عباس تشکری، سادهترین و دردسترسترین مسیر برای دریافت چگونگی آمیختن پژوهش کمّی و کیفی با یکدیگر در حوزه روانشناسی معاصر است. اما در ایران ما هنوز راه درازی در پیش داریم . باید کاری بکنیم. پیشنهاد میشود از خودمان آغاز کنیم. به عنوان روانشناس:
1) خودمان را برای مشاهده دقیق تر تربیت کنیم.
2) فضای بازاندیشی را برای خود و همکارانمان فراهم کنیم.
3) دانشجویانمان را با فلسفه علم و تفکر علمی به عنوان یک سنت اصلی دانشگاهی آشنا کنیم.
4) برای روشها و طرحهای پژوهش کیفی جایگاه مستقل رسمی در برنامه های درسی در نظر بگیریم.
5) به دانشجویان آموزش دهیم که روانشناسی علاوه بر نظریه های کلان، نیازمند نظریه های کوچکتر و محدودتری داشته باشد که راه کشف آنها پژوهش کیفی به ویژه روش نظریه پردازی داده خاست است.
6) برای انتشار نتایج پژوهشهای کیفی فضای مناسب در مجلات علمی در نظر بگیریم.
7) قلم به دست شویم و مکانیکی ننویسیم، جسارت ابراز ایده ها در چارچوب متدلوژیک سختگیرانه پژوهش کیفی را داشته باشیم.
8) پژوهش کیفی مستلزم تفکر نقاد و خلاق در مطلوبترین سطح ممکن است پس این نوع تفکر را در خود تریبت کنیم.
9) با توجه به این که همین الان هم برای آشنایی با فلسفه علم، روشهای پژوهش کیفی، و فنون نظریه پردازی دیر شده است، با برگزاری سمینارها، مدارس تابستانی و کارگاه ها بخشی از این دورافتادگی را جبران کنیم.
· شایان ذکر است که هم اکنون خوشبختانه در برخی از دانشگاه ها مدتهاست پژوهش کیفی بسیار جدی گرفته میشود.