چه ویژگیهایی باعث گرایش نوجوانان به خود جرحی میشود؟ چه مدلی تبیینکننده این پدیده است؟
مدل تنظیم هیجانی
تعریفهای مختلفی از تنظیم هیجانی وجود دارد. تنظیم هیجانی براساس تعریف گراس (2000) عبارت است از مجموعه متنوعی از فرایندهایی درونی و بیرونی که برای داشتن هیجانی خاص، تعیین مدت زمان تجربه یک هیجان و شیوه تجربه و ابراز یک هیجان به کار گرفته میشوند. این فرآیندها شامل گزینش موقعیت، تغییر موقعیت، تخصیص توجه، تغییر شناختی و تعدیل پاسخ به موقعیت است و علت تفاوت افراد در به کارگیری راهبردهای تنظیم هیجانی تفاوت باورهای ضمنی درباره هیجانها است. افرادی که تصورات ثابت و صفتگونه از هیجانها دارند از روشهای معیوبی برای تنظیم هیجانی استفاده میکنند، در حالیکه افرادی که هیجانها را دارای ماهیت پویا و انعطافپذیر در نظر میگیرند از روشهای سازگارانهتری استفاده میکنند (گراس، 2001).
گراتز (2001) مهارتهای تنظیمهیجانی را به مجموعه مهارتهای شناسایی، پذیرش، ارزیابی، تعدیل و تغییر حالت های هیجانی منفی برای سازگاری با موقعیت های تنش برانگیز درون فردی یا بین فردی تعریف کرده است. همچنین گراتز و رومر ( 2004) مهارتهای سازنده تنظیم هیجانی را شامل این موارد تعریف کرده اند: (الف) آگاهی، فهم و پذیرش هیجانها؛ (ب)توانایی انجام رفتارهای هدفمند و بازداری رفتارهای تکانشی در زمان تجربه هیجانهای منفی (ج) کاربرد انعطافپذیرانه راهبردهایی برای تعدیل شدت و یا دیرش پاسخهای هیجانی به جای حذف کامل هیجانها (د)تمایل به تجربه کردن هیجانهای منفی به عنوان بخشی از تلاشهای معنادار در زندگی (گراتز و رومر، 2004).
بر اساس مدل تنظیم هیجانی، نوجوانهایی که واکنشپذیری هیجانی شدیدتری دارند و در پذیرش، ارزیابی و کنترل پاسخهای هیجانی مشکل دارند مستعد انواع مختلف رفتارهای خودآسیبرسانی هستند. بر این اساس هیجانپذیری بالا و نقص در استفاده از راهبردهای تنظیم هیجانی دو عامل خطر خود جرحی براساس مدل تنظیم هیجانی به حساب میآیند (گراتز و رومر، 2004). خشم، اضطراب، افسردگی و احساس شخصیتزدایی حالتهای هیجانی متداولی هستند که پیشدرآمد خودآسیبرسانی مستقیم مشخص شدهاند و حالت آرامش و به دنبال آن احساس گناه یا شرم نیز به عنوان حالتهای هیجانی پیامد این رفتار است. این توالی هیجانی و تغییر از هیجانهای منفی و تنشبرانگیز به آرمیدگی و رهایی همخوان با مدل تنظیم هیجانی خودجرحی است (کلونسکی، 2007).
فرضیه مدل تنظیم هیجانی این است که رفتار آسیب به خود راهی برای بیان، جان بخشی و یا اداره حالتهای هیجانی منفی است و علت تداوم این رفتار، تاثیر آن در کاهش هیجانهای منفی یا ایجاد حالتهای مثبت و یا رهایی از حالتهای بیحسی و کرختی هیجانی است (کلونسکی، 2007).خود آسیبرسانی چه به شکل مستقیم مثل خود جرحی و چه غیر مستقیم مانند رفتارهای خطرجویی با هیجانها، شیوه کنار آمدن با هیجانها و پیامدهای هیجانی مرتبط است؛ برای مثال در اغلب موارد انگیزه خودجرحی غلبه بر هیجانهای منفی مانند خشم وعصبانیت است (کلونسکی، 2007) و نقص در مهارتهای تنظیم هیجانی یکی از عوامل خطر اصلی در خودجرحی بدون خودکشی است (گراتز و رومر، 2004).
گراتز (2003) رابطه خودجرحی و تنظیم هیجانی را بر اساس سه عامل تبیین کرده است (1) خودجرحی موجب اجتناب از هیجانهای ناخواسته میشود( یعنی، موجب دوری از احساسات غیر قابل تحمّل میگردد) (2) خودجرحی موجب ملموس شدن درد هیجانی میشود و (3) خودجرحی موجب تغییر حالتهای هیجانی منفی میشود و این تأثیر را از طریق آزادسازی اندورفینها انجام میدهد که موجب بیحسی و ایجاد حس راحتی میشود.
مک کنزی و گراس (2013) براساس مدل تنظیم هیجانی گراس (2001) خودجرحی را با شیوههایی که افراد برای تنظیم هیجانی در قالب گزینش موقعیت، تغییر موقعیت، تخصیص توجه، تغییر شناختی و تعدیل پاسخ به کار میگیرند، تبیین کردهاند. برای مثال برخی از نوجوانان دختر برای گریز و اجتناب از موقعیتهایی که در آنها مورد قلدری قرار میگیرند از خودجرحی بدون خودکشی استفاده میکنند. در این مورد، خودجرحی میتواند به دیگران این پیام را برساند که فردی که آن عمل را انجام میدهد قدرتمند و پر زور است و همین پیام موقعیت فرد را در گروه همسالان افزایش میدهد و جلوی روابط قلدرانه بر روی نوجوان را میگیرد. در این مثال خودجرحی از طریق تغییر موقعیت موجب تنظیم هیجانی میشود. یا خودجرحی راهی برای رسیدن به موقعیتهایی است که با سود ثانویه شامل مراقبت شدن و توجه همراه است. در اینجا خودجرحی از طریق گزینش موقعیت موجب تنظیم هیجانی میشود (مک کنزی و گراس، 2013)
درارتباط با نقش خودجرحی به عنوان راهبرد تخصیص توجه در تنظیم هیجانی پژوهشها تأیید میکنند که با این عمل توجه از محرکهای هیجانی آزاردهنده منحرف میشود و ایجاد بی خیالی، حواس پرتی و سرکوب و اجتناب از حالتهای هیجانی ناخوشایند یکی از انگیزههای خودجرحی است. در ارتباط با نقش خودجرحی به عنوان شیوهای برای تنظیم هیجان ها از طریق تغییر شناختی پژوهشها تأیید میکنند این عمل در برخی افراد با یکی از راهبردهای کنترل فکر یعنی تنبیه خود رابطه دارد؛ با انجام این عمل فرد دیدگاه و باوری را که درباره خود دارد دوباره ارزیابی میکند و به این شیوه از بار هیجانهای مرتبط با خود (یعنی احساس گناه و شرم) خلاص میشود (مک کنزی و گراس ، 2013)
همچنین خودجرحی با جا به جا کردن دیدگاه فرد از یک خویشتن عالیمرتبه و والا به خویشتنی دون و پست موجب تغییر شناختی میشود. وقتی از طریق خودجرحی درد جسمی ایجاد میشود، فرد میتواند در سطحی پایینتر از خودش به عنوان یک بدن محض که صرفاً حواس و حرکتها را تجربه میکند آگاه شود و در آن لحظه خودش را که در سطحی عالیتر فردی دارای روابط، اهداف، آرزوها و برنامههای والاتری است، نبیند. این تغییر نحوه نگریستن به خود به ویژه در افرادی که از مسئولیتها و خواستههای خویشتن والا کلافه شدهاند، احساس رهایی ایجاد میکند. بنابراین براساس مدل تنظیم هیجانی عوامل خطر محیطی مانند فرزندپروری سختگیرانه و بیاعتبار ساز و قربانی شدن در گروه همسالان، اثرشان را روی خودجرحی از طریق نقایص تنظیم هیجانی میگذارند (مک کنزی و گراس، 2013).