یاد برادر
مهندس مرتضی زمانی
بنام آنکه جان را فکرت آموخت
بدیهی است که انسان خاطرات زیادی با برادرش در طول بیش از 80 سال عمر داشته باشد. صرفاً جهت اشاره به بعضی خاطرات که جنبههای شخصی دارد، مراتب زیر را مطرح میکنم.
ما در کودکی و نوجوانی سالهای نسبتاً طولانی در منزلی در تهران، خیابان ژاله، کوچه مشیری زندگی میکردیم. در این کوچه حدود 8، 9 خانواده بودند با تعدادی پسر و دختر که با گذشت نزدیک به 80 سال، هنوز دوستان بسیار خوبی هستند. از همان زمان نوجوانی برادرم با مَنشی متفاوت، آرام، صبور، دقیق، و متواضع بود؛ به نحوی که نه تنها احترام همه را جلب میکرد، ما همه به اسم کوچک شناخته میشدیم؛ فقط ایشان بطور مطلق برای همه «آقا رضا» بود.
برادرم در مطالعه، کار فرهنگی، کار علمی و هر اقدام دیگر، دوران تحصیل در آمریکا؛ به تعریفی فردی کمالگرا بود که گرچه خود را نیز آزار میداد، ولی شاید بخشی از موفقیتهای علمی و اجتماعی او به همین دلیل بوده است.
برادرم همیشه از حرکت، جنبش، فعالیت، خلاقیت، و تنوع کار هراسی نداشت و بسیار عاشق طبیعت بود.
قطعه زمین نسبتاً بزرگی در شمال داشت که در این زمین بخشی را به پرورش گل، بخشی را به باغ مرکبات و کیوی، و بخشی را به پرورش ماهی و نهایتاً بخشی را به پرورش دام و غیره اختصاص داده بود. بطوریکه دوستانش به شوخی، به آن مجموعه لقب «کشتی نوح» داده بودند. دکتر زمانی علاوه بر دانشگاه، انجمن، مجله، انتشارات، ترجمه و غیره این مجموعه را نیز از راه دور و یا سرکشی گاهبهگاه و با وسواس و دقت مدیریت و پیگیری میکرد. تا ماههای آخر به شدت پیگیر یک پروژه بلندمدت خانوادگی بود و وقتی با اعتراضات ما روبرو میشد که از زمان و توان ما گذشته و فرصت تکمیل چنین پروژه بلندمدتی را نداریم، با کمال قدرت میگفت هیچگاه نباید متوقف شد. ما شروع میکنیم اگر فرصت داشتیم به پایان میرسانیم، اگر نشد چه باک؛ بعد از ما برای تکمیل آن، دیگران خواهند بود.
همچنین از جمله کارهای خاص ایشان این بود که آقای دکتر زمانی در طی 4 سال اخیر از سال 1398 درگیر تنظیم و تدوین واژهنامه انگلیسی به فارسی روانشناسی بود و این مهم در پایان سال 1401 تکمیل شد. انشاءا.. فرصت چاپ آن خواهد بود. دنیا همیشه چنین بوده، جمعی آغاز کردهاند و دیگران پایان دادهاند.
یادش بخیر. روح بزرگش شاد باد.