چرا آدمها جنگافروزی میکنند؟
چیزی که تکامل[1] و روانشناسی تطبیقی[2]، دربارۀ جنگ و کشتار به ما میآموزد.
دکتر دانیل گراهام، 6 دسامبر 2022
ترجمۀ: پانته آ وثوقی
کارشناس ارشد روانشناسی بالینی (دانشگاه آزاد رودهن)
بسیاری از گونههای جانوری برای بقای خودشان موجودات دیگر را میکُشند. دو سوم از تمامِ گونههای حیوانی، حیوانات دیگر را میخورند. اما برای یک گونه، بیمعنی است که به خاطر بقا، همنوعِ خودش را رها کند تا او را بکُشد، چرا که این عمل یعنی دستورالعملی برای انقراض؛ ولی این موضوع در ما انسانها تفاوت دارد، تقریبا” یکی از مشخصههای گونۀ ما کشتن یکدیگر به تعداد زیاد است. هیچ گونۀ دیگری از جانداران، به این شکل مرسومی که ما در مقیاس بسیار بزرگ، جنگ مُهلک و کُشنده راه میاندازیم، جنگ راه نمیاندازند. چرا ما انسانها، به طور پی در پی همنوعهای خود را میکُشیم و چگونه است که گونۀ ما هنوز بقا دارد؟
خشونت در مقابل کشتار
انسانها در ارتکاب خشونت در برابر همنوعانشان، استثناء نیستند. حمله به همنوع، در دنیای حیوانات رایج است؛ به ویژه در نزدیکترین خویشاوندان ما، شامپانزهها که در آنها اعضای گروه با شور و هیجانِ تمام از قلمروی خود، دفاع کرده و افرادِ درون گروه به معنای واقعی کلمه برای حمایت از جفتشان با چنگ و دندان میجنگند. اگرچه خشونت در میان شامپانزهها ممکن است منجر به از دست دادن گوش یا انگشت شود، اما به ندرت به مرگ ختم میشود.
در میان شامپانزهها کُشتن به ندرت اتفاق میافتد، مثلا” ممکن است زمانی این اتفاق بیفتد که یک دسته از شامپانزههای نَر به یک قربانی تنها در مرز قلمرو برخورد کنند، به ویژه اگر آنها در حین گشتزنی، هیجان زده و بیتاب هم باشند. در مقابلِ آنها، انسانها خشونت درونگونهای را از طریق جنگهای مداوم (با استفاده از فنون و تکنیکهای جنگی پیشرفته)، به سطح کاملاً جدید مرگباری میرسانند؛ به طوری که کشتار، روزها، ماهها و حتی سالها ادامه مییابد.
کُشتن همنوع خودت، معمول نیست
شاید تعجب آور باشد با اینکه ما فاقد پنجه های تیز، شاخ های بزرگ و دندانهای بلند هستیم و حتی (مثل برخی از حیوانات تندپا) سرعت زیادی نداریم، اما همنوعانمان را بیدرنگ میکُشیم! اینکه یک گونه چه چیزی میخورد و یا از نظر ظاهری چقدر ترسناک به نظر میآید با احتمال اینکه او همنوعانش را میکُشد، ارتباطی ندارد. خانوادۀ گستردۀ گوزنهای گیاهخوار که شامل شترها، بزها، گوسفندان و غیره نیز میشود، جزء آن دسته از حیواناتی هستند که در آنها بیشتر احتمال دارد نَرها، نَرهای گونۀ خود را بکشند. با این حال، نهنگها که خویشاوندان نزدیک این گروه هستند[3] و فقط حیوان میخورند (گوشتخوارند)، هرگز اعضای گونۀ خود را نمیکشند.
علاوه بر تمامی توضیحات فوق، پژوهشی نیز نشان داده است که طی شواهدی، اعضای بزرگسالِ حدود یک چهارمِ گونههای پستانداران، سایر حیوانات بزرگسال را میکشند. دیدگاه تکاملی معتقد است، موقعیتهایی وجود دارند که در آنها، کُشتنِ همنوع سودمند است. بسیاری از گونههای پستانداران، از جمله انسانها، به کودککُشی عمدی یا غیرعمدی، معروف هستند. کودککُشی، میتواند شانس بقای فرزندانی را که زنده ماندهاند و خودشان نیز توانایی تولید مثل دارند، افزایش دهد. جدای از اخلاقیات یا درستی و نادرستی، کودککُشی، شانس بقای جمعیّت را افزایش میدهد؛ به ویژه زمانی که مصیبت و فلاکت از راه رسیده باشد. اما این مسأله که انسانهای بزرگسال، تعداد بیشماری از انسانهای بزرگسال دیگر را میکشند و آنها میتوانند این کار را در موقعیتهای مشابهِ بسیار زیادی به دفعات انجام دهند، هنوز گیجکننده و تعجببرانگیز است.
با این اوصاف، پس ما چگونه زنده خواهیم ماند؟ (یا نخواهیم ماند)
من فکر میکنم دو توضیح برای اینکه چرا ما میتوانیم از کشتن همنوعانمان بدون توجیه خاصی، قِسِر در رویم وجود دارد. یکی این است که ما عادت خود به کُشتن یکدیگر را با عادت دیگرمان یعنی همکاری افراطی، در هم میآمیزیم. نخستیشناس، سارا هردی، مشاهده کرده که سیستمهای اجتماعی انسان حاوی ترکیبی نادر و عجیب از ویژگیهای یافت شده در گونههای دیگر است. از سوی دیگر، پرخاشگری و بیاعتمادی ما نسبت به افراد غریبه، تا حدودی از ویژگیهای معمولِ پسرعموهایمان، یعنی شامپانزهها است. به عبارتی دیگر همکاری، رفاقت و به اشتراکگذاری داشتهها در ما انسانها، از ویژگیهای معمول در گونههایی از میمونها مانند ماموتها است که نسبت دورتری با ما دارند؛ اگرچه باید این نکته را ذکر کرد که کودککُشی در آنها یک روال عادی است.
همزمان با اینکه ما علیه هم نوعان خود اعمال خشونت میکنیم، به طور مرتب کودکانی از قارههای دیگر را نیز به فرزندی قبول میکنیم و خانوادههای گستردهای میسازیم که تنوع بیپایانی از نظر سن، جنس و وابستگیهای بیولوژیکی دارند. بنابراین یکی از دلایل زنده ماندن ما این است که به یکدیگر کمک میکنیم تا خشونت تخفیف یابد و همین باعثِ جبران کارهای وحشیانه و مرگبارمان میشود. اگر بخواهیم از زاویۀ دیگری به این ترکیب خشونت و مراقبت نگاه کنیم، چون ما توان و قابلیت بالایی برای همکاری با یکدیگر داریم، همین موضوع ما را تشویق میکند که در ایجاد جنگ علیه خودمان نیز خیلی خوب عمل کنیم. طبق مشاهداتِ تاریخدانی به نام ویلیام اچ. مَک نیل، اَعمال قهرمانانه، بیباکانه و فداکارانه بیش از همه، بیانکنندۀ «اجتماعی بودن» انسان است و همچنین پیوندهای همبستگی میان جنگاوران، بسیار محکم و قدرتمند است. شاید خیلی زود باشد که به این درک برسیم که آیا میتوانیم در حالی که همچنان به کشتار یکدیگر ادامه میدهیم با وجود این، باز هم به عنوان یک گونه بقا داشته باشیم؟ انسان امروزی، کمتر از 000,200 سال است که حیات دارد و از حدود 000,15 سال پیش به قبل، شواهد مستندِ زیادی از کشتار انسانها توسط همنوعانشان وجود ندارد. شاید دلیلی وجود داشته باشد که گونه های (جانوری) دیگر، ترکیبی از رفتارهای اجتماعیِ همکاریجویانه و خشونتطلبانۀ ما را نشان نمیدهند. بهتر است امیدوار باشیم که این موضوع، در نهایت سبب فروپاشی و تباهی ما انسانها نخواهد شد.
[1] Evolution
[2] Comparative psychology
[3] . محققان با مطالعه روی فسیلها متوجه شدهاند که سالها پیش، نهنگها در خشکی زندگی میکردند و حتی اجداد آنها با کرگدن، شتر و گوزن اشتراکاتی داشتهاند.(م)