خبر ویژه
آیین نکوداشت استاد فرزانه آقای دکتر امیر هوشنگ مهریار
به پاس سالها تلاش تاثیرگذار بر بام بلند فرهیختگی، خانه اندیشمندان علوم انسانی و انجمن روانشناسی ایران، در مراسمی با حضور پیشکسوتان و بزرگان روانشناسی ایران و علاقمندان به این استاد ارجمند، از ایشان تقدیر بهعمل خواهد آورد.
تاریخ برگزاری این رویداد پنجشنبه ۲۸ دی ۱۴۰۲، ساعت ۱۶
مکان برگزاری: تهران، خیابان نجاتالهی (ویلا)، نبش خیابان ورشو، خانه اندیشمندان علوم انسانی، سالن فردوسی
دکتر امیرهوشنگ مهریار؛ از عشق به پاس داشت سرزمین تا عشق به توسعه علمی و فرهنگی میهن
پژوهش و نگارش: انوشیروان رضایی
تبار خانوادگی:
«دکتر امیر هوشنگ مهریار» فرزند نقیخان بوزچلو و بانو شاهی امیرفلاح، استاد دوستداشتنی و خوش مشرب روانشناسی ایران که در 30 فروردین 1315 ش چشم به جهان گشود؛ متعلق به ایل قره پاپاق است. ایل قره پاپاق (قره پاپاخ) به معنای کلاه سیاه، یکی از اقوام آذری (آذربایجانی) محسوب میشود که طی 500 سال اخیر متأثر از روابط با حکومت مرکزی و به سبب دلیری و جنگآوری، اغلب از منطقهایی به منطقه دیگر کوچ کردهاند تا ضامن امنیت و آرامش و یا مدافع بخشی از سرحدات کشور باشند. در راستای چنین سیاستی قره پاپاقها که قبل از مشهور شدن به قره پاپاق «بوزچلو یا بزچلو» نامیده میشدند، با شروع عصر صفویه در محلی بین همدان و اراک نزدیک به کمیجان و وفس امروزسکونت داده شدند.که متأثر از این حضور آن محل بزچلو نام گرفت و هنوز گروههایی از این ایل در آنجا سکونت دارند. دراواخر حکومت صفویه قسمت عمده بوزچلوها از طریق زنجان و اردبیل به تفلیس و سرحدات گرجستان کوچانده شدند تا حافظ منافع دولت ایران در آن مناطق باشند. این روند تا زمان عباس میرزای قاجار و جنگهای ایران و روس ادامه داشت. مدتی پس از شکست ایران در دوره اول جنگها (1813- 1803م) عباس میرزا دستور کوچ این قوم به داخل ایران را صادر کرد. با این وجود عدهای از بوزچلوها در گرجستان ماندند که امروزه از اقوام بزرگ آن کشور محسوب میشوند، اما بقیه به سر کردگی نقی بیگ در سال 1204 ش با عبور ازرود ارس وارد مناطقی از عثمانی (اطراف دریای وان در ترکیه امروز) شدند. ظاهرا دراین جا بود که بهجهت کلاههای سیاهی که بر سر میگذاشتند به قره پاپاق شهرت یافتند. دو سال بعد بخشی ازقره پاپاقها از طریق خوی و سلماس وارد سرحدات کنونی ایران شدند و نهایتاً عباس میرزا به پاس خدمات و شجاعتهای آنها دشت سلدوز در آذربایجان غربی را که امروزه مرکزیت آن به شهرستان نقده نامبردار شده است، در اختیار آنها گذاشت و چنانکه معروف است قباله بنام نقی بیگ صادر نمود، تا ضمن آبادانی این دشت زیبا و وسیع مانعی در برابر دولت عثمانی و تحرکات ارامنه و کردهای سنی مذهب منطقه باشند.
ترتیبات ایلی تا زمان رضاخان ادامه داشت و افرادی طبق رسوم به ریاست ایل گمارده میشدند از جمله نجفقلی خان امیر تومان، رضاخان رشیدالسلطنه و خسرو خان خسروی
در زمان رضاخان ریاست بر اقوام از رسمیت افتاد، ولی بزرگان قبایل که هم صاحب ثروت و مکنتی بودند و هم به سبب سوابق خانوادگی جایگاهی بین مردم داشتند برای حفظ انسجام ایل و پاسخگویی به نیازهای مردم محلی همچنان اداره امور ایل را ادامه دادند.
نقی خان بوزچلو معروف به قلی خان سرهنگ، پدر دکتر مهریار و فرزند رشیدالسلطنه که نسب به نقی بیگ رئیس ایل در زمان ورود به سلدوز میبرد، از جمله این بزرگان بین قره پاپاقها بود که روند گذر ایل از دنیای سنتی به جهان امروز را برعهده داشتند.
پس ازشهریور 1320 که با اشغال کشور توسط متفقین دولت مرکزی تضعیف شده و ژاندارمری از هم پاشیده بود. نقی خان بهعنوان بخشدار نقده، با تفنگداران شخصی خود نظم و امنیت منطقه را برعهده میگیرد. پس از تشکیل حکومتهای خودمختار در تبریز و مهاباد در سال 1324؛ نقده به جمهوری مهاباد واگذار میشود، لذا نقی خان راهیِ تبریز شده به معاونت وزیر فرهنگ حکومت آذربایجان که محمد بیریا نام داشت، انتصاب مییابد و سعی خود را بر مسائل آموزشی و فرهنگی معطوف مینماید. از جمله رسیدگی به مدارس، تدوین متون درسی به زبان ترکی و…؛ حتی خود نیز دست به تألیف متون و سرودن شعر میزند. در سال 1325 پس از توافق ایران و شوروی ارتش ایران وارد آذربایجان شده به حاکمیت دولتهای خودمختار پایان میدهد، لیکن جایگاه و اقدامات نقی خان، هم در میان ایل و مردم، و هم از نظر مقامات حکومتی به گونهایی بوده که مزاحمت چندانی برایش ایجاد نمیشود و همچنان پیگیری امور ایل را برعهده داشته است. بطوریکه در دهه 1340 نقی خان مسئولیت جمعیت شیر خورشید نقده را عهدهدار میگردد. به همین منوال وی همواره در امور عامالمنفعه و اقدامات فرهنگی-اجتماعی از پیشقدمان منطقه محسوب میشده و از اموال و املاک خود نیز مایه میگذاشت. ازجمله تأسیس مدرسه، بیمارستان و حتی نخستین دانشگاه نقده یعنی دانشگاه پیام نور در بعد از انقلاب اسلامی، لذا چهرهای مقبول و خوشنام در نقده و سلدوز به شمار میرود که سرانجام در سال 1365 ش دیده از جهان فروبست.
رشد و نمو و تحصیلات:
امیر هوشنگ در طبیعت بکر دشت سلدوز،کنار دریاچه حسنلو؛ در خاندانی که از گذشتههای دور پاسداشت وطن را آرمان خود میپنداشت و با صفا، صمیمیت و صداقت زندگی ایلی نشو و نما یافت. در حالیکه زندگی، حتی برای خانوادههای طبقات متوسطه و برخوردار، بسیار متفاوت با زندگی شهری امروز بود. چهره شهرها شبیه روستاهای بزرگ بود و اثر چندانی از اتومبیل، برق، آب لولهکشی، تلفن و…به چشم نمیخورد. آموزش و پروش جدید ضمن محدود بودن مدارس، هنوز مبتنی بر نگرشهای سنّتی و قدیمی مثل رواج تنبیه بدنی و فلک کردن دانشآموزان اداره میشد.
به هر روی امیرهوشنگ تحصیلات ابتدایی و دوره اول متوسطه را درسلدوز، مدرسهای که پدر بانی آن بود گذراند وبرای دور دوم متوسطه عازم تبریز گردید، در دبیرستانهای لقمان و حکمت تحصیلات خود را به پایان رسانید و با برخی از نامداران آتی فرهنگ و هنر مثل نویسنده شهیر غلامحسین ساعدی (1364-1314) مصاحبتهایی پیدا نمود.
وی تحت تأثیر آثار استاد محمد جواد مشکور (1347-1297) زبانشناس، ادیب و تاریخنگار شهیر-که در این ایام مشغول تدریس در دانشگاه تبریز بود- بهویژه کتاب «کارنامه اردشیر بابکان» ایشان، علاقۀ ویژهای به تحصیل خاصّه زبانهای باستانی پیدا کرده ضمن تلاش برای یادگیری زبان پهلوی، رشته زبان و ادبیات فارسی را برای ادامه تحصیل در دانشسرایعالی تهران برگزید.
در سال 1337 لیسانس ادبیات فارسی را از دانشسرایعالی دریافت نمود در حالیکه از یک سو زبان پهلوی را از زنده یاد دکتر صادق کیا (1380-1299) در حد دستیاری استاد در دورههای تحصیلات تکمیلی آموخته و حتی از بزرگانی چون ابراهیم پور داود اوستاشناس شهیر (1347-1264) بهره برده بود، و از سوی دیگر با برخی از نخستین روانشناسان و متخصصان علوم تربیتی ایران از جمله: دکتر محمد باقر هوشیار (1336-1283) و دکتر مهدی جلالی(1365-1287)، ) دروسی را گذرانده بود.
روال اعزام به خارج برای تحصیلات تکمیلی؛ که در آن زمان برای دانشجویان نخبه و شاگرد اول مرسوم بود. به جهت عملیاتی کردن گسترشی که در دیدار دانشجویان با شاه، به درخواست یکی از دانشجویان وعده داده شده بود تا سال 1340 به تعویق میافتد. در این فاصله امیر هوشنگ جوان که بهعنوان دبیر به استخدام دانشسرایعالی درآمده و نام خانوادگی خود را از «بوزچلو» به «مهریار» تغییرداده بود؛ در مؤسسه علوم اجتماعی دانشگاه تهران دوره دو ساله فوق لیسانس علوم اجتماعی را میگذراند و سال 1339 با بانو «فرحدخت کحالزاده» که از همکلاسهای دانشسرایعالی بود ازدواج مینماید، که حاصل آن، دو فرزند دختر بهنامهای مرجان و میترا است.
درهمین دوره در مؤسسه علوم اجتماعی تحت تأثیر دکتر محمود صناعی (1364-1298 ) و برخی آثار امیرحسین آریانپور (1380-1303) جامعهشناس، مترجم و نویسنده معروف، که درباره انسانشناسی و روانکاوی (دیدگاه فروید) بودند، نخستین جرقههای علاقه به روانشناسی را احساس میکند.
در سال 1340 با بورس دولتی عازم انگلستان شده وارد دانشگاه لندن میشود ودر آنجا برخلاف قصد اولیه برای تحصیل در رشته زبانهای باستانی، تحصیل در رشته روانشناسی را درخواست میکند. لذا در انستیتو تعلیم و تربیت دانشگاه لندن پذیرفته میشود. پس از یک دوره یکساله مقدماتی (آکادمیک دیپلما اجوکیشن) و موفقیت در امتحان مربوطه، در فضای ارتباطی محدود آن زمان که جز تلگراف و تایپ دستی تقریباً امکان تکنولوژیکی دیگری برای تألیف و تحقیق در اختیار دانشجویان قرار نداشت. از آنجاییکه به روانشناسی اجتماعی علاقه پیدا کرده بود با فردی به اسم دکتر جیمز، تزی درباره ادراک اجتماعی دانشآموزان درروابط با دوستان، را انتخاب میکند و بعد از یکسال پژوهش و نگارش که با کمترین ارتباط با استاد راهنما و با مطالعه سخت و تلاش شخصی فراهم کرده بود نظر مثبت دانشگاه از جمله پرفسور ورنون معروف _رئیس وقت گروه روانشناسی دانشگاه لندن_ برای تبدیل تز فوق لیسانس به دکتری را دریافت مینماید، که به معنی امکان پایان تحصیلات در 3 سال به جای 4 سال معمول و جبران دوره 1 ساله مقدماتی و رعایت دوره 4 ساله بورس دریافتی از دولت بود. در سال 1965م/ 1344ش از رساله خود دفاع کرده با درجه Ph.D. فارغالتحصیل میشود. لیکن بهعلت دوستی با دانشجویان طرفدار جبهه ملی که مخالف و معترض سفر شاه به لندن بودند، و از این رهگذر دکتر مهریار و هم اطاقش هم از طرفداران شاه کتک خورده واقدام به شکایت علیه آنها کرده بودند؛ نگران برگشت به کشور بود. لذا بهدنبال کار درخارج از کشور، از بورس دو ساله دانشگاه ادینبورا در اسکاتلند در زمینه روانشناسی بالینی و بهداشت روانی مطلع شده درخواست پذیرش مینماید. پس از اتمام این دوره- عمدتاً عملی-، در بیمارستان مجهز و شیک دانشگاه ادینبورک که دانشگاهی بسیار با سابقه و معتبر در اروپاست و تربیتشدگانی چون چارلز داروین، دیوید هیوم و جیمز ماکسول در کارنامه خود دارد؛ به واسطه دکتر محمدرضا محرری (1395-1307) که مشغول گذراندن دوره روانپزشکی در دانشگاه ادینبورک بود، اطلاعاتی از استخدام هیأت علمی در دانشگاه شیراز به دستش میرسد. دانشگاهی که از 1332 به دانشگاه پهلوی تغییر نام داده و از 1339 از طریق دانشگاه پنسلوانیا الگوی آموزش عالی به سبک دانشگاههای آمریکایی را در پیش گرفته بود. پس از مکاتبه با دکتر صناعی و صلاحدید ایشان، درخواستی برای دانشگاه شیراز ارسال مینماید که به فاصله کمی جواب مثبت برای استخدام بهعنوان دانشیار از دانشگاه شیراز بهدستش میرسد که موقعیت شغلی بسیار مطلوبی به شمار میرفت. لذا به سرعت آماده بازگشت به ایران میشود در بازگشت.برخلاف تصور با مزاحمت جدی از طرف مقامات امنیتی مواجه نمیشود.آنطورکه خود دکتر نقل میکنند موضوع با مقداری سؤال و جواب و توصیه و هشدار در فرودگاه و در یک احضار محترمانه بعدی فیصله مییابد. ظاهرا«آنها عداوت شخص با کسی نداشتند».
شمّهای از سمتهای علمی و اجرایی:
دکتر مهریار در سال 1346 در دانشکده ادبیات و علوم دانشگاه شیراز شروع به تدریس مینماید و به همراه دکتر علی اکبر حسینی (1398-1308) متخصص علومتربیتی، دکتر اصغر رضویه (1389-1310) و دکتر رضا شاپوریان (1387-1312) اعضای هیأت علمی بخش (دپارتمان یا گروه) روانشناسی تازه تأسیس دانشگاه شیراز را تشکیل میدهند. براساس الگوی برگرفته از دانشگاه پنسلوانیا ارتقاء هیأت علمی در دانشگاه شیراز مبتنی بر مقالات چاپ شده در مجلات علمی بینالمللی بود، و دکتر مهریار در کوتاهترین زمان ممکن، یعنی حدود 4 سال (1351) به درجه استادی نائل میشوند. سپس برای فرصت مطالعاتی راهی دانشگاه هاروارد شده گواهی دوره یکساله بهداشت روانی اجتماعی را از آنجا اخذ مینمایند. پس از بازگشت از هاروارد در کنار تدریس و تحقیق، به ریاست مرکز جمعیتشناسی دانشگاه شیراز منصوب میشوند که تا سال 1365 در کنار بقیه فعالیتها ادامه داشته است. در سال 1357-1356 از طرف سازمان جهانی بهداشت بهعنوان مشاور آن سازمان برگزیده شده راهی ژنو میشوند. در بازگشت از ژنو معاونت آموزشی دانشگاه شیراز را برعهده میگیرند.پس از پیروزی انقلاب اسلامی زمانی که دکتر علی شریعتمداری (1395-1302) وزیر علوم بودند به سرپرستی دانشگاه شیراز انتخاب میشوند، و در سال 1359 با شروع انقلاب فرهنگی و پاکسازی اساتید، از این سمت کنارهگیری میکنند. سال 1365-1364 بار دیگر برای فرصت مطالعاتی، راهی آمریکا شده در«مرکزشناخت درمانی» آئرون بک- از بنیانگذاران -CBT، که هنوز خصوصی نشده و وابسته به دانشگاه پنسیلوانیا بود؛ دوره شناخت درمانی را میگذرانند. سال 1367 مجدداً از طرف سازمان جهانی بهداشت، بهعنوان مشاور برای پژوهش در جنبههای اجتماعی-رفتاری HIV ایدز، که درآن زمان مسأله بسیار حادّی در سطح جهان بود، به ژنو فراخوانده میشوند. لیکن اینبار از خواست دانشگاه شیراز برای بازگشت امتناع میورزند که باعث اخراجشان از دانشگاه شیراز در سال 1368 میشود.
تا سال 1372 در ژنو مانده به همکاری با سازمان جهانی بهداشت ادامه میدهند و در این سال به دعوت «مؤسسه عالی پژوهش در برنامهریزی و توسعه» که از سال 1381 پس از ادغام با «مرکز آموزش مدیریت دولتی» به «مؤسسه عالی آموزش و پژوهش مدیریت و برنامهریزی» تغییر نام داد؛ به ایران برگشته تا سال 1386 بهعنوان استاد در این مؤسسه ادامه خدمت داده، ودر سال 86 بعد از 40 سال کار رسمی آکادمیک بازنشسته میشوند. در این دوره علاوه بر تدریس و پژوهش در مؤسسه فوقالذکر، 4 سال (1376-1372 ) سمت معاونت آموزشی-پژوهشی مؤسسه را برعهده داشتند. 6 سال (1385-1379) رئیس مرکز مطالعات و پژوهشهای جمعیتشناسی آسیا و اقیانوسیه بودند. در شورای پژوهشی مؤسسه و مرکز جمعیتشناسی عضویت داشتند. با برخی دانشگاهها مثل دانشگاه قزوین و انستیتو روانپزشکی تهران همکاری نمودند. در تحریریه 3 مجله علمی همراهی کرده سردبیر یک مجله بودند. و مدتی بهعنوان عضو کمسیون تخصصی روانشناسی بالینی سازمان نظام روانشناسی و مشاوره فعالیت کردهاند. خوشبختانه ایشان هنوز سر زنده و باانگیزه هم به دفتر کار خود در مؤسسه، و هم مجامع علمی رفت و آمد داشته، دست از پژوهش و دانشوری نکشیدهاند و الگو و راهنمای شاگردان و دوستدارانشان هستند.
رهآورد تلاشهای علمی و اجرایی:
حدود 200 مقاله علمی (اغلب به زبان انگلیسی)
ترجمه و تألیف بیش از 20 کتاب به زبان فارسی و دو کتاب و چندین مونوگراف به انگلیسی که اغلب در زمینۀ روانسنجی، روانشناسی، رواندرمانی، جمعیتشناسی و . . . است.
بخشی از رهآورد بیش از 55 سال تلاش علمی و اجرایی دکتر مهریار بوده است که دستیابی به فهرستی از آنها برای علاقمندان از طریق فضای مجازی امکانپذیر میباشد. اما نقطههای طلایی این تلاش، نوآوری در برهههایی است که نیازی واقعی در جامعه علمی پیرامون ایشان احساس میگردیده است.
– مثل راهاندازی مرکز مشاوره دانشجویان دانشگاه شیراز در دهه 1350،
– تألیف کتاب «روشهای آماری در علوم رفتاری» ـ دانشگاه شیراز 1349 که از نخستین آثار دراین زمینه به حساب میآید.
– اجرای آزمونهای هوش و شخصیت مثل آزمون AH4 , AH5 ، تست شخصیت 16 عاملی کتل و…که اغلب یا برای نخستینبار بوده یا کیفیت و کمیّت انجام آن متفاوت از تلاشهای پیشین
– مدیریت پروژههای تحقیقی گوناگون در سطح ملی با استانداردهای جهانی در مسائل مهم اجتماعی –رفتاری از توسعه اجتماعی و فرهنگی گرفته تا بهداشت روانی، ، از روانسنجی تا جمعیتشناسی، از اعتیاد تا مسائل جوانان، زنان، کارگران و…
با این همه شخص دکتر مهریار، ارجحتر از همه این تلاشهای ارزشمند؛ میراث خود را پرورش شاگردانی میداند که نه تنها در علم و پژوهش در سطح ملی و بعضاً جهانی خوش درخشیدهاند بلکه همواره در پایبندی به ارزشهای اخلاقی و انسانی ممتاز و سرآمد بوده و هستند.
اما در پس زمینه این کوشش خستگیناپذیر، انگار تحوّلی جوهری در وجود این استاد فرزانه چشمنوازی میکند، و آن حرکت مینوی از عشق به سرزمین و پاسداشت مرزهای آن،که بیشک ریشه در فرهنگ اصیل ایلهای ایران زمین دارد، به عشق به توسعه علمی، فرهنگی و اجتماعی میهن است. امری که نیاز امروز مردمان این کهن بوم زرخیز است.