استاد دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی
چکیده: بیش از 20 سال است که پژوهش ها بر مفهوم حضور ذهن یا آگاهی از تجربه لحظه حاضرهمراه با پذیرش تاکید دارند. در حال حاضر حضور ذهن به عنوان عامل زیر بنایی موثر بودن رواندرمانی و توسعه بهزیستی عاطفی محسوب می شود. جان کبات ذین حضور ذهن را توجه کردن به طریقی خاص، هدفمند در زمان حال و بدون داوری تعریف کرده است. در این مقاله به این مفهوم می پردازیم که حضور ذهن چیست و چه چیزی نیست. خصوصا براین نکته که حضور ذهن حالت ذهنی بودن در لحظه و حالتی ضد نشخوار ذهنی است تاکید می شود. در نقطه مقابل حضور ذهن عدم حضور ذهن قرار دارد درست مثل زمانی که نام کسی را که هم اکنون به او معرفی می شویم به یاد نمی آوریم و یا بدون اینکه گرسنه باشیم وارد آشپزخانه می شویم تا چیزی بخوریم یا ساعت ها رانندگی می کنیم بدون اینکه بدانیم در اطراف ما چه می گذرد. سپس به این مطلب می پردازیم که چگونه با داشتن حضور ذهن از تفسیر رویداد ها رها می شویم، به جریان امور توجه میکنیم و به این وسیله احساس تازگی، سرزندگی و آزادی خواهیم داشت. حضور ذهن نوعی آگاهی است که کمک میکند تا افکارمان را فقط به عنوان افکار ببینیم و نه آنها را خود یا واقعیت بپنداریم و به ما وقتی در موقعیت دشوار قرارمی گیریم، ایمنی می بخشد و سرانجام ما را از رنج بیهوده می رهاند.
مقدمه: در سالهای1382 و 1383در شروع پژوهشی مشترک با دانشگاه کلگیری کانادا با حضور پروفسور کیت استفان دابسون[1] استاد دانشگاه کلگیری[2] بودم. هدف “مقایسه اثربخشی درمان شناختی رفتاری نوین و درمان شناختی مبتنی بر حضور ذهن بر کاهش نرخ عود افسردگی[3]” در قالب یک طرح ملی بود (محمدخانی، دابسون، حسینی غفاری و مومنی، 1390). از آنجا که تا آن زمان تقریبا هیچ نوشته فارسی در این زمینه نیافتم و مطالعه ای در این باب، انجام نشده بود برای ترجمه برخی واژه ها با مشکل پیدا کردن جایگزین های مناسب، روبرو بودم. یکی از این واژه ها Mindfulness بود و اگرچه با تعمق در معنای آن در گستره متون مربوط، برگردان حضورذهن را مناسب دانستم اما تا قبل از آشنایی با پروفسور جان کبات ذین[4] و شرکت در کارگاه کاهش استرس مبتنی بر حضور ذهن[5] شک داشتم که آیا این برگردان بیانگر مفهومی مناسبی است یا خیر؟ در کارگاه، نخست با موضوع”هدایت خودکار[6]“آشنا شدم. برای جلسه اول با تمرین خوردن کشمش (خوردن به عنوان یکی از خودکارترین فعالیت ها )، مفهوم توجه متمرکز بر تجربه، و این که چگونه از طریق آن، داشتن حضور ذهن و بودن در لحظه میسر است آموزش داده شد. آموختم که چگونه کارهای روزمره را در حالت خودکار و بدون حضور ذهن انجام میدهیم و آوردن توجه به لحظه لحظه فعالیتی که در حال انجام آن هستیم، ذهن را از حالت خودکار ( بودن در حالت نشخواری )جدا می کند و به لحظه حال متصل می کند. سپس در تمرین”وارسی بدنی“[7]آموزش داده شد تا همراه با تنفس، بر قسمتهای مختلف بدن خود تمرکز کنیم و حس های بدنی خود را تا آنجا که می توانیم زیر نظر بگیریم و نسبت به این حس ها آگاهی داشته باشیم.( این توانایی است که بسیاری از مبتلایان به دردهای بدنی، اختلالات روانی از جمله وابستگان به مواد مخدر یا افراد با افکار خودکشی ندارند)محمدی، محمدخانی، دولتشاهی و اصغری مقدم،1390، محمدخانی، خانی پور، جعفری و مبرم، 1392، محمدخانی، خانی پور، آزادمهر، مبرم و ناصری، 2015)). دستورالعمل این بود که لحظه به لحظه به حسهایی که در هر قسمت از بدن جاری است توجه کنیم و هر زمان که توجه ما پراکنده می شود دوباره توجه را به آن ناحیه برگردانیم. به یاد دارم که بارها از جمله” تا آن جا که می توانید به بهترین نحو سعی کنید توجه خود را به قسمت هایی برگردانید که مدنظر است “، استفاده شد. توصیه می شد هرگاه ذهن شما در هنگام انجام تمرین پراکنده می شود نگران نشوید، این کار ذهن است و سعی کنید از طریق آگاه شدن به این تغییر کانون توجه، ذهن را به اینجا و اکنون بیاورید و البته که حس های بدنی ابزاری برای این کار محسوب می شدند. در جلسه اول، هدف از این تمرین ها این بود که افراد توجه نیت مند به تجربه حال حاضر و لحظه به لحظه و قرار گرفتن در اینجا و اکنون را به جای بسر بردن در حالت ذهنی معمول یعنی ذهن خودکار بیاموزند (امیدی و محمدخانی، 1386، امیدی، محمدخانی، دولتشاهی و پورشهباز، 1387، امیدی، محمدخانی، محمدی و زرگر، 2013).
هرچه پیشتر می رفتیم بیشتر در می یافتم که هدف در MBSRافزایش حضور در لحظه از طریق معطوف کردن ذهن به تجربه و سر کردن با تجربه بلافصل (این تجربه می تواند از هر نوعی باشد-حس های بدنی، افکار، تنفس، هیجانها یا حتی انجام تکالیف و امور روزمره) به جای اجتناب تجربه ای است (هنگامی که ذهن در حالت نشخوار [8]قرار می گیرد ). ما تمرین می کردیم که وقتی افکار نگران کنندهای داشتیم با تمرکز بر تنفس، از تنفس بهعنوان ”لنگرگاه یا محمل“ برای بازگشت به زمان حال استفاده کنیم. استنباط من این بود که تنفس، هیجانها، افکار، حس های بدنی، صداها، تصاویر و هر ابزار دیگری مانند مرکبی هستند که توجه بر آنها سوار می شود تا فرصت بازگردان ذهن به زمان حال و ماندن در لحظه فراهم آید. در تمام تمرین های مراقبه یاد می گرفتم که حضور ذهن، حالت ذهنی بدیل ذهن سرگردان و ذهنی است که در نشخوار به سر می برد. چنانچه تیزدل (1999) نیز حضور ذهن را در نقطه مقابل هدایت خودکار یا ذهن سرگردان قرار می دهد. در تمرین ها به خوبی درک کردم که چگونه تغییر حالت ذهنی از نشخوار ذهنی به حضور ذهن و فقط همین تغییر، خود شفا دهنده است. مایلم تا این تجربه را براساس تئوری زیر سیستم های شناختی متعامل[9] بیشتر توضیح دهم.
تئوری زیر سیستم های متعامل: در این تئوری اعتقاد بر این است که ذهن از مجموعه اجزای متعامل تشکیل شده که هر یک اطلاعاتی از سایر حواس یا بخشهای ذهن دریافت و پردازش میکنند. ذهن همواره در پاسخ به محرکهای ویژه، الگوهای بازگشتی را به عنوان پاسخ تکرار میکند. برای مثال در بیماران افسرده، نشخوار فکری به عنوان پاسخ به خلق منفی اثر شدید تری را بر جای میگذارد. تیزدل این الگوهای بازگشتی متعامل بین اجزای ذهنی را حالت های ذهنی نامیده است و آنها را به دندههای اتومبیل تشبیه می کند. همانطور که هر دنده در اتومبیل وظیفهای دارد، هر یک از حالتهای ذهنی نیز نقشهای ویژهای دارند. در ماشین تعویض دنده به صورت خودکار (برای مثال وجود قطعهای در اتومبیل که با ثبت و هشداردهی، خود به خود سرعت را پایین میآورد) و ارادی صورت می گیرد. همان گونه که ماشین نمیتواند درآن واحد در دو دنده قرار داشته باشد، ذهن هم نمیتواند در یک زمان در دو حالت باشد. بر اساس این تئوری ذهن نیز دو حالت یا دو دنده دارد که یک حالت آن حالت ذهنی نشخواری یا خودکار است. نشخوار فکری نوعی فعالیت زبان شناختی ـ مفهومی تکرار شونده برای کاستن از تفاوت های بین وضعیت موجود و وضعیت مورد نظر و به عبارتی نوعی پردازش مبتنی بر حل مسئله برخاسته از حالت ذهنی انجام دادن[10] از دو حالت بودن[11] و انجام دادن است ( ولز 2009 ). در حالت ذهنی انجام دادن یا همان حالت نشخواری، سطحی از پردازش ناهوشیار به گونه خودکار و عادتی به کار می افتد تا پریشانی ناشی از تفاوت بین شرطی سازی های قبلی و نمودهای واقعی فعلی را به حداقل برساند. هوسرل پدیدار شناس بزرگ در این باره می گوید این حالت ذهنی تجربه ای است که در قالب مفاهیم و کارکرد های زبانی قرار می گیرد. به این شکل که در این لحظات، “حس از خود” بر اساس روایت های کلان زندگی و نغمه بی پایان ذهن استقرار دارد. این حالت که عکس حضور ذهن است، فرایندی پایه ای در اکثر آسیب شناسی های روانی است( دیودونا،2009 ). چنانچه در متون فراتشخیص نیز، نشخوار ذهنی از عوامل خطر زیربنایی محسوب می شود و بنا به مداخلاتی که بر اساس این رویکرد توسعه یافته اند، حضور ذهن یا حالت بودن به عنوان حالت شناختی موثر و بدیل محسوب میشود زیرا میتواند آنتیتز پاسخهای بازگشتی حالتهای ناکارآمد ذهنی باشد که ما را درگیر نغمه های بی پایان آشفته ساز حاصل تداعیهای شکل گرفته قبلی( نشخوارها- افکار خودکار ) میکند (محمدخانی و خانی پور، 1393).
حضور ذهن همان حالتی از ذهن است که تمام ویژگیهای بر شمرده شده در زیر را با خود دارد:
الف ) متمرکز بر زبان نیست
ب ) حالت ذهنی موقعیتی را در فرد تقویت میکند
ج ) توجه را به شیوه ای غیر متمرکز بر هدف و فارغ از قضاوت هدایت میکند.
د ) نوعی حالت تمرکز زدایی [12] را نسبت به افکار و احساسات در فرد ترغیب میکند.
حضور ذهن مفهومی برخاسته از آموزه های بودیسم است و ریشه در کلمه ساتی [13] در زبان پالیایی دارد که نزدیکترین معادل برای آن توجه خالصانه [14] یعنی توجه کامل به لحظه حال و نه توجه آگاهی یا ذهن آگاهی و یا هر چیز دیگری است.
اگرچه این مفهوم برخاسته از بودیسم است نزدیکی قابل توجهی میان این حالت از ذهن با نگرش پدیدار شناختی در پردازش هوشیارانه امور وجود دارد (مک، 2008 ). هوسرل در این باره می گوید این تجربه ای است که در قالب مفاهیم ریخته نشده و قالب کلامی به خود نگرفته است. در این حالت حس ما از خود، حالت کمینه گرا[15] دارد، مثل حالتی که ما در اینجا و اکنون به سر می بریم ( مفهوم زندگی وجودی ) یا زمان هایی که به دلیل رویدادی خوشایند شادیم و در آن لحظات گذشت زمان را احساس نمیکنیم. این حالت شبیه تجربه بودن در حالت حضور ذهن است.
هوسرل این نوع از پردازش هوشیارانه را تقلیل گری پدیدار شناختی [16] می نامد که محصول روانشناختی آن ورای مفاهیم، برچسب ها، انگاره ها و قضاوت هاست و می گوید در چنین حالتی فرد از شیوه معمول پردازش گام پس می کشد تا تجربه را همان گونه که بازنمایی می شود بدون برداشت شخصی یا انعکاسی از واقعیت تجربه کند ( هوسرل 1999 به نقل از دیدونا، 2009 ). این نوع پردازش هوشیار در ذهن انسان در مقابل پردازش خود روایتی [17] که متمرکز بر پردازش توأم با نقص است، قرار دارد که از ورای تجربه ناب واقعیت، بینشی خلاقانه را رقم خواهد زد.
حضور ذهن نوعی توجه (نه توجه آگاهی ) به جای تمرکز بر زبان است، که با هدف تعدیل هیجان، توجه را منحصر به یک شی بیرونی ( مثل بدن یا تنفس ) معطوف می کند و فرد را برای تمرکز زدایی و داشتن نگرشی بدون قضاوت نسبت به افکار منفی، احساسات بدنی و هیجان ها یاری می دهد(و نه ذهن آگاهی).
بدینسان تحلیل ICS هدف درمان را تغییر الگو های طرحواره ای میداند که برای توصیف آن به یک نکته اساسی در تفکیک دو شیوه پردازش اطلاعات یعنی الف) شیوه گزاره ای[18] اختصاصی و ب) شیوه تلویحی[19] طرحوارهای نیاز داریم( محمدخانی و خانی پور،1393).
حضور ذهن در درمان: گفته میشود که شناختهای به اصطلاح سرد بیشتر در سطح گزارهای رمزگردانی می شوند. در مقابل اینها، شناختهای داغ هستند که ارتباط بیشتری با هیجانها دارند و در سطح تلویحی رمز گردانی میشوند. این شناخت ها با الگوهای طرحوارهای از تجربه همخوانی دارند و در قالب رمزهای تلویحی بازنمایی میشود. بدین سان معانی در این سطح فاقد ارزش حقیقی قابل ارزشیابی و فرضیه آزمایی با گردآوری داده ها و شواهد هستند.
ویژگیهای حسی همانند آهنگ و بلندی صدا، بازخوردهای حس عمقی، یعنی حسهای بدنی مرتبط با وضعیت بدنی و تجلی چهرهای میتوانند در معنای تلویحی نقش داشته باشند(شرطی شدههای قبلی). بنابراین در ارتباط با خود، معنای گزارهای بر جنبههای ابژه گونه خود و معانی طرحوارهای بر جنبههای سوژه گونه تاکید دارند. همینطور رابطه معانی اختصاصی و طرحوارهای در قیاس شبیه رابطه حروف سازنده یک جمله و معنای برتابیده شده از یک جمله است. بر این اساس جمله ” من بی ارزشم ” میتواند دو نوع معنا را بازنمایی کند:
الف ) معنی اختصاصی: من به عنوان یک شی ارزشی ندارم
ب ) معنی طرحوارهای: این دید گاه از من، محصول پردازش یک بازنمایی عام تر مرتبط از تجاربی است که طی آن فرد خود را از جانب دیگران مورد تمسخر یا طرد میبیند. او درباره اینکه چقدر بدبخت است نشخوار فکری پیدا میکند و حس یک” خود” حقیر و منفور را در ذهن خود خلق میکند. حتی بر این اساس هویتی رشد می یابد که بر روی برنده شدن یا اثبات قدرت ها تمرکز میکند یا همیشه فرمان بر و زیر دست میماند. بدیهی است که در کل این فرایند، هیجان ها و انگیزه ها بر تفکر ما مسلط میشوند (محمدخانی و خانی پور،1393).
بر اساس این دیدگاه دوجنبه ای از معنا، سه نتیجه گیری در درمان به دست خواهد آمد:
1- تنها معانی طرحوارهای با هیجانها رابطه دارند.
2 -معانی اختصاصی و طرحوارهای از لحاظ کیفی متفاوتند، بنابراین امکان تقلیل ساده انگارانه آن ها به هم وجود ندارد.
3-احتمالا برای این دو نوع معنا به دو نوع مداخله متفاوت نیاز است(کلارک و فایربرن،2007).
تفاوت اصلی میان این دو شکل بازنمایی لزوم توجه به روشهای درمان شناختی رفتاری را مورد تاکید قرار می دهد.
پدسکی[20] در پاسخ به این سوال که آیا هدف و مکانیسم اصلی درمان شناختی رفتاری تغییر شناختی است پاسخ می دهد: هم بله و هم خیر. چون بسیاری از شناخت ها ماهیتاً ارزش حقیقی ندارند و در درمان با جمع آوری شواهد برله یا علیه، تغییر نمی کنند.
برای ایجاد تغییر در این سطح تنها جمع آوری شواهد و اقامه ادله بر علیه باور غیر منطقی کفایت نمی کند(کلارک و فایربرن،2007).
پل گیلبرت[21] (2010) در کتاب مقدمه ای بر مفهوم و تمرینات متمرکز بر شفقت[22] به نقل از محمدخانی و قهرمانی (زیر چاپ)می نویسد خبر خوب این است که ما میتوانیم فرایندی که به واسطهی ﺁن، هیجانها و انگیزه ها بر تفکر ما مسلط میشوند را متوقف کرده و از ﺁن ﺁگاه شویم. ما میتوانیم یاد بگیریم که از موضع خود عقب رفته و مشاهده گر امیال و هیجانهای درونی مغز شویم که در بدن ما جریان پیدا می کنند، و سپس تصمیم بگیریم که ﺁیا میخواهیم همراه با این جریان پیش برویم یا مسیر تفکر یا توجه خود را تغییر دهیم. او نیز به این کار،” حضور داشتن“ یا ” ﺁگاهی“ [23]گفته است، و طی آن به این موضوع توجه میشود که ذهن ممکن است تحت تسلط هیجاناتی قرار بگیرد که همیشه مفید نیستند و میتوانند احساس بدی را در ما ایجاد کنند. در این وضعیت احساس میکنیم که گویی توسط ﺁهنرباهای قوی در این حالت گرفتار شدهایم. اما ما میتوانیم یاد بگیریم که از طریق حضور داشتن در لحظه به این وضعیت هشیار شویم و تعمدا افکار و توجه خود را بر اموری متمرکز کنیم که برای ما فایده دارند. در این وضعیت انگار ما خود را سوار بر ﺁن قایق و درون ﺁن رودخانه پر تلاطم احساس میکنیم اما این بار دارای پارو هستیم.
چنین تشبیهی به نظر تیزدل نزدیک است. او این اقتدار در مدیریت هیجانها را مدیون بینش فراشناختی می داند. تیزدل بین دانش فراشناختی( علم به اینکه افکار همواره درست نیستند ) و بینش فراشناختی( تجربه افکار به صورت رویداد های ذهنی در حوزه هشیاری ) تفاوت ظریفی قائل میشود و معتقد است مراقبه حضور ذهن به ایجاد بینش فراشناختی کمک میکند که در آن افکار به عنوان رویداد هایی در حوزه هوشیاری تجربه می شوند و به این واسطه فرد رابطه خود با افکارش را عوض میکند(وقفه در نشخوارها).
در فلسفه غرب بیش از همه، رویکرد پدیدارشناسان و فلاسفه وجودی است که به حضور ذهن نزدیک است. پدیدار شناسی درباره رابطه ابژه و سوژه قائل به درهم تنیدگی آنهاست و از این حیث هم به دیدگاه روشهای مبتنی بر حضور ذهن که بر وحدت و کلیت شناخت معتقدند و مخالف جدا انگاری ابژه و سوژهاند نزدیک است. شاید پیش از کاربرد گسترده درمانهای حضور ذهن، در سنت شناختی- رفتاری از درمانهای مراقبهای دیگر استفاده میشد و روان شناسان به اهمیت کارکرد توجه در شکلگیری ویژگیهای روانی و نقش مراقبه در درمان بیماریهای نفس (روانی) پی برده بودند. در اهمیت نقش مراقبه در تعدیل توجه، شما را به این جمله از جیمز (1972 به نقل از مک، 2008 ) ارجاع میدهم:
“…. قوه ای که توجه سرگردان را بارها و بارها به شرایط اولیه بازمیگرداند قوه ای است که در زیر بنای اراده، قضاوت و منش قرار دارد. هر درمان و آموزشی که بتواند این حالت را اصلاح و تقویت کند بهترین درمان و آموزش خواهد بود….”.
در همین ارتباط کلارک و فایربرن (2007 ) مینویسند”برای ایجاد تغییر نیاز به بازآرایی تجارب واقعی است تا مدلهای جدید خلق و اصلاح شوند یعنی در شیوه بودن تغییر ایجاد شود”. بر اساس این مدل دو راه مهم برای کاهش احتمال پیوند افسرده ساز وجود دارد:
1- شکستن ارتباط پس خوراندی از جانب بدن
2- ایجاد وقفه در سیکلهای نشخواری.
سیکلهای نشخواری بنا به تحلیل عاملی که به عمل آمده بر دو نوع است یک نوع آن غرق شدن در فکر [24] است. غرق شدن در فکر نشخواری است که به راه میافتد و پیرامون مقایسه وضع فعلی با وضع مطلوب غیر دست یافتنی است (چرا امروز حالم خوب نیست یا چرا امروز مثل دیروز نیستم). نوع دیگر نشخواری است که به آن رفلکشن یا تعمق انعکاسی[25] گویند که تلاشی برای حل یک مسئله عاطفی است (ترینر, گونزالس و نالن هاکسیما،2003). هدف درمان کمک به مراجعان برای شناسایی حالتهای ذهنی ناکارآمد، جداشدن از آنها و تغییر به حالت ذهنی مساعدتر است. به عبارتی درمان شناختی مبتنی بر حضور ذهن به صورت یک مدل دو مولفهای مفهوم سازی شده که تمرکز هدفمند بر زمان حال و پیش رفتن با تجربه حال همراه با کنجکاوی،گشودگی و پذیرش از مشخصههای آن است(بیشاپ و همکاران، 2004). افرادی که حضور ذهن بیشتری دارند واقعیات درونی و بیرونی را آزادانه و بدون تحریف ادراک میکنند و توانایی زیادی در روبرو شدن با گستردهای از افکار، هیجانها و تجربهها (چه آنچه برایشان خوشایند و یا ناخوشایند است) را دارند(براون و رایان،2003، براون و رایان، 2003، براون، رایان و کرسول، 2007). توجه از نوع حضور ذهن، همان توجه دقیق فرد به آن چیزی است که او هم اکنون در حال تعبیر آن است و این با جدا کردن واکنشهای خود از دادههای خام حسی انجام میشود(استین، 2003). حضور ذهن ظرفیت توجه و آگاهی پیگیر و هوشمندانه فراتر از تفکر را افزایش میدهد. در واقع آگاهی از طریق فرایند حضور ذهن حاصل میآید و این آگاهی باعث میشود که نیازهای اساسی مورد توجه قرار گیرند و رفتار به منظور ارضا این نیازها تنظیم شود.
بنابراین حضور کامل یعنی تجربه لحظه حال که موجب کاهش اجتناب تجربهای و شناختی میشود و نوعی آگاهی است که در فضای توجه کردن به یک تجربه به شیوه ای خاص به دست می آید: در این حالت توجه متمرکز بر هدف ( توجه به شیوه ای آگاهانه بر روی جنبههای ویژهای از یک تجربه متمرکز میشود )، متمرکز بر لحظه حال ( زمانیکه ذهن در افسوس گذشته و ایکاش آینده فرو میرود، آن را به لحظه حال باز میگردانیم ) و غیر قضاوتی است ( این ویژگی نوعی حس پذیرش [26] هر آنچه در مرکز آگاهی قرار میگیرد را به همراه میآورد) ( کبات ذین، 1993 ).
این حالت نوعی توجه آگاهانه نسبت به اموری است که جریان دارند. این نوع توجه در زمانیکه تجربه شکل می گیرد، توجهی عمیق و مستقیما متمرکز بر تجربه است و با نوعی حالت توأم با پذیرش مرتبط است و تمامی این ویژگیها نقش قابل توجه مشاهده مشارکتی [27] را مورد تأکید قرار می دهند.
-توضیح آنکه واژه حضور ذهن با توجه به خصوصیت فرایندی آن نمیتواند تکنیک یا تمرینی باشد که هدف خاصی مانند آرامش، آرمیدگی و تمرکز را دنبال کند، بلکه حالتی از آگاهی است که برای آن استاندارد خاصی وجود ندارد. معمولا افراد تصور میکنند که حضور ذهن یعنی بیحرکت نشستن و برخورداری از ﺁرامش، سکون کامل و تمرکز کامل توجه و یا آگاهی از توجه. این نیز یک درک غلط است. در واقع، حضور ذهن یعنی صرفا مشاهده کردن و حضور داشتن در هر چیزی که در لحظه رخ میدهد. مثال خوردن سیب که در ادامه خواهد آمد، نشان میدهد که حضور ذهن یعنی حضور در فعالیتی که در حال انجام آن هستیم. میتوان همه فعالیتها را با حضور ذهن انجام داد. حضور ذهن در خود دو معنا دارد معنای آشکار که کنترل توجه و هدایت آگاهانه است و معنای تلویحی که اشاره به کیفیت توجه (بدون قضاوت، توام با پذیرش، کنجکاوانه و با شفقت و نگاهی با وسعت که امور را در هر لحظه به تازگی ادراک میکند)دارد.
یادگیری برای مواظب توجه بودن با ” حضور ذهن“ ارتباط دارد. حضور ذهن عبارت است از با وضوح و شفاف دیدن و توجه کردن. حضور ذهن اغلب به این معنی است که توجه خود را در یک لحظه خاص بر روی یک چیز یا کار خاص متمرکز کرده و سرعت گرایشهای فکری، قضاوت ها و داوریها و انجام کارهای زیاد به طور همزمان را کاهش دهیم. بنابراین، برای مثال، هنگامی که در خیابان راه میرویم، در صورتی حضور ذهن داریم که ذهنمان بر روی راه رفتن، جایی که هستیم، لذت بردن از رنگها و روشنایی خورشید، و صرفا بودن در لحظه حال متمرکز شده باشد. در مقابل، ممکن است راه برویم و در عین حال ذهن ما مملو از چیزهای دیگری باشد، مثلا برای شام چه بپزیم، چگونه مشکلات مالی را حل کنیم، یا به مشاجره ای که به تازگی با کسی داشتهایم فکر میکنیم. بنابراین ما در افکار خود ( یا ﺁفریدههای درونی خودمان) تمرکز میکنیم نه بر روی لحظهای که ما را در بر گرفته است (گیلبرت، 2010 به نقل از محمدخانی و قهرمانی زیر چاپ).
برای مثال، فرض کنید قرار است یک سیب بخورید. چطور میتوانید این کار را با حضور ذهن انجام دهید؟ نخست، به سیب نگاه کرده و به همه رنگها و بافتهای ﺁن توجه کنید و ﺁن را در دست بگیرید و کیفیت پوست ﺁن را حس کنید. عجله نکنید، مدتی را فقط به نگاه کردن به ﺁن بگذرانید. اگر ذهن تان از سیب دور شد ( که اغلب چنین می شود ) به نرمی مجددا تمرکز خود را به ﺁن برگردانید. در این مشاهدات، شما درباره سیب قضاوت و ابراز نظر نمیکنید، بلکه صرفا ویژگیهای ﺁن را نگاه میکنید. سپس چاقویی برداشته و پوست ﺁن را گرفته یا ﺁن را قاچ کنید. مجددا به تاثیری که روی سیب گذاشتهاید، رنگ و بافت زیر پوست میوه توجه کنید. مدتی را واقعا به مشاهده بگذرانید. سپس، کمی از سیب بخورید. اکنون بر روی طعم و مزه و حس ﺁن در دهان خود تمرکز کنید. سپس به ﺁرامی بجوید، بافت ﺁن را در دهان خود حس کنید، توجه کنید که ﺁب میوه چگونه غده های بزاقی شما را تحریک کرده و بزاق در دهان شما چه حسی دارد. واقعا بر روی مزه و طعم ﺁن تمرکز کنید. همچنان که میجوید، توجه کنید که سیب چگونه حریره و لهیده میشود. زمانی که ﺁن را قورت میدهید، به حس قورت دادن توجه کنید.
بنابراین شما سیب را به طور دیداری، از طریق لمس و حس، با بو و بافت و مزه کشف و بررسی کردید. اگر سیب از دست تان افتاده باشد، صدای ﺁن را هم شنیده اید – اما نیازی نیست این کار را امروز انجام دهید. دراین تعامل، هیچ حس قضاوتی وجود ندارد، بلکه فقط تجربه تعامل با سیب در هر لحظه است. به این حالت، توجه ﺁگاهانه (نه توجه آگاهی ) یا توجه توام با حضور ذهن[28] می گویند- حضور داشتن در فعالیت مورد نظر، نه پرت شدن حواس از ﺁن و فکر کردن به چیزهای دیگر، و کشف کامل همه جنبههای فعالیت. اگر شما این فعالیت، یعنی گاز زدن به سیب، را بدون حضور ذهن انجام داده باشید، احتمالا ذهن شما در حال پرسه زنی بوده است(ذهن سرگردان[29]): احتمالا وقتی داشتید سیب را می خوردید، به مشکلات کاری و تماشای تلویزیون فکر می کردید. تا زمانی که حس خوردن سیب و افتادن ﺁن را ادراک نکردهاید، ذهن شما کاملا درگیر فعالیت نیست. ممکن است متوجه شوید ذهن شما روی سیب متمرکز است اما به طریقی قضاوتی: ” این سیب اصلا خوب نیست، از کجا آن را خریدم؟ “ ، ” از این به بعد باید بیشتر میوه بخورم، راستش سیب دوست ندارم“ ، ”اه.. لعنتی، دستم برید“ .
با داشتن حضور ذهن، یاد میگیریم که به حواس پرتی ( و افکار پرسه زن) توجه کرده و به ملایمت و مهربانی ذهن خود را مجددا به تکلیف معطوف کرده و بر ﺁن تمرکز کنیم. در واقع، ﺁنچه در ﺁموزش حضور ذهن اهمیت دارد همین مساله است که چگونه ذهن پرسه زن به همه جا جست و خیز می کند و سرک می کشد و به ﺁسانی توسط تمایلات و هیجان ها تسخیر می شود (گیلبرت، 2010 به نقل از محمدخانی و قهرمانی زیر چاپ).
حضور ذهن و خودﺁگاهی: قبل از اینکه موضوع نحوه کارکرد توجه و اهمیت حضور ذهن در زندگی را به اتمام برسانیم باید مساله کلیدی دیگری که مربوط به حس هشیاری، و البته حس زنده بودن و ﺁگاهی از وجود داشتن به عنوان یک ” self “ یا “خود” است را مطرح کنیم. فرض کنید که ما یک نقطه خودﺁگاهی هستیم که در زمان به پیش می رویم. خودﺁگاهی ما نه در لحظه قبلی و نه در لحظه بعدی بلکه در لحظه کنونی قرار گرفته است. دقیقه ای به این موضوع فکر کنیم. ما فقط در لحظه حال و فقط در اکنون وجود داریم! البته در تخیلات خود می توانیم گذشته یا ﺁینده را مرور کنیم، اما به واقع در ﺁنجا وجود نداریم! ما فقط همین الان و در لحظه اکنون وجود داریم. حضور ذهن به ما کمک می کند تا این موضوع را درک کرده و در جایی که واقعا زندگی می کنیم، بیشتر زندگی کنیم ! حضور ذهن به ذهن ما کمک می کند تا به طور کامل تر در جایی باشیم که هستیم.
دلایل دیگری نیز وجود دارند که مساله حضور ذهن را جالب تر می کنند. حضور ذهن مانند نور افکن است. قدرت نور افکن می تواند چیزهای زیادی را روشن کند: کتاب روی میز، گیاه، عکس روی دیوار، یک قسمت از فرش کثیف، اما خود نورافکن، ﺁن چیزی نیست که روشن می کند. یک ﺁینه می تواند خیلی از اشیاء را منعکس کند، اما خود ﺁینه، ﺁن چیزهایی نیست که منعکس می کند. حضور ذهن همانند ﺁینه است. ﺁب را در نظر بگیرید: ﺁب می تواند حاوی سم یا دارو باشد، اما در حالت خالص فقط ﺁب است، نه چیزی که درون خود دارد.
می توانیم ذهن خود را اینگونه فرض کنیم و تلاش کنیم درون نور افکن زندگی کنیم، یعنی در ماهیت خودﺁگاهی – به چیزهایی که توسط نور افکن روشن می شوند توجه کنیم ( مثل هیجانات یا جریان افکار یا خیالپردازی درباره ﺁینده یا خاطره های گذشته ) اما می توانیم یاد بگیریم این خودﺁگاهی از ماهیت ذهن را از ﺁنچه که درون ﺁن است تشخیص دهیم. در مورد مثال ﺁب، همان طور که ممکن است ﺁب توسط چیزهای زیادی رنگ بگیرد – خودﺁگاهی ما نیز ممکن است مملو از احساسات مختلف خشم، اضطراب یا خاطره های ناخوشایند باشد. یکی از جنبه های حضور ذهن این است که یاد بگیریم به این حقیقت که ” موجودات خودﺁگاه“ هستیم نه به محتویات ذهن توجه کنیم. یادگیری توجه کردن به خودﺁگاهی در این لحظه، یکی از عناصر حضور ذهن است (گیلبرت، 2010 به نقل از محمدخانی و قهرمانی زیر چاپ).
نتیجه گیری: بنابراین مراجعان در خلال کار با MBCT با توسعه حالت هوشیارانهای که از طریق تمرینهای حضور ذهن میسر است قادر میشوند که از لحظه لحظه زندگی خود و جزئیات آن مطلع شوند. آنها گزارش می دهند که در درونشان نیرویی بوجود آمده که درکشان را از امور بیشتر کرده است. توصیف آنها از احوالشان شامل به دست آوردن چشم اندازی وسیعتر است که سرانجام یک گشودگی و باز بودن به تجربه را برایشان به ارمغان میآورد. این دستاوردها رنج آنها را از امور کاسته و از وابستگیها و بیزاریهایشان بیشتر فاصله گرفتهاند.
بدینسان است که معنای جمله « تقدیم به نیروی بالقوه ی هر کدام از ما که لحظه به لحظه می توانیم از رنج رها شویم و تقدیم به تلاشی که صرف درک این حقیقت می کنیم » آشکار می شود. این لحظه ها همان لحظه هایی است که از طریق تمرکز بر تجربه حال حاضر (با ویژگی هایی که برای آن برشمرده شد ) به جای قرار گرفتن در حالت ذهنی نشخواری یا خودکار می شود به ذهن اجازه حضور در لحظه را داد و به این وسیله از غرق شدگی در افکار و پریشانی های ناشی از آن رهایی یافت.
منابع:
Bishop, F.C., Zack M., Shaoiro, S. et al. (2004). Mindfulness: A proposed theoretical operational definition. Clinical psychology: Science and Practice, 11, 30-241
Brown, K.W., & Ryan, R. M. (2003). The benefits of being present:Mindfulness and its role in psychological well-being. Journal of Personality and Social Psychology, 84, 822–848.
Brown, K.W., & Ryan, R. M Creswell. D J)2007). Mindfulness: Theoretical Foundations and Evidence for its Salutary Effects Psychological Inquiry 2007, Vol. 18, No. 4, 211–237
Clark, D. M., Fairburn, C. G. (2007). Science and Practice of cognitive behavior therapy. New York: Oxford university press.
Didonna , F. ( 2009 ) . Hand book of mindfulness . New York . willy press
Kabat-Zinn, J. (1993).Mindfulness meditation: Health benefits of an ancient Buddhist practice. In Goleman, D. & Garin, J. (Eds.),Mind/Body Medicine. Yonkers, NY: Consumer Reports.
Mace , C. ( 2008 ) . Mindfulness and mental Health . New York . willy press
Mohammadkhani, P., Khanipour, H., Azadmehr, H., Mobramm, A., & Naseri, E. (2015). Trait Mindfulness, Reasons For Living and General Symptom Severity as Predictors of Suicide Probability in Males with Substance Abuse or Dependence in Iran. Iranian Journal of psychiatry and clinical psychology, 16, 154-62.
Omidi, A., Mohammadkhani, P., Mohammadi, A., & Zargar, F., (2013). Comparing Mindfulness Based Cognitive Therapy and Traditional Cognitive Behavior Therapy with Treatments as Usual on Reduction of Major Depressive Disorder Symptoms. Iranian Red Crescent Medical Journal, 15(2), 142
Ryan, R. M., & Brown, K. W. (2003). Why we don’t need self-esteem: Basic needs, mindfulness, and the authentic self. Psychological Inquiry, 14, 71–76.
Stein J. (2003). Just Say Om: The Science of Meditation. Time, July 27, 2003.
Treynor WFC, Gonzalez R, Nolen-Hoeksema, S.) 2003 (Rumination reconsidered: A psychometric analysis. Cognitive Therapy and Research;27:247–259.
Teasdel , J.(1999 ) . Metacognition , mindfulness and the modification of mood Disorders . clinical psychology and psychotherapy , 6 , 146 – 155 .
Wells , A. ( 2009 ) . Metacognitive therapy for anxiety and depression . New york . Guilford press .
امیدی، عبدالله و محمدخانی، پروانه .(1386). آموزش حضور ذهن به عنوان یک مداخله بالینی: مروری مفهومی و تجربی. فصلنامه سلامت روان، 1(38)، 9-14.
امیدی، عبدالله، محمدخانی، پروانه، دولتشاهی، بهروز و پور شهباز، عباس. (1387). اثربخشی درمان ترکیبی حضور ذهن مبتنی بر درمان شناختی و درمان رفتاری – شناختی بر کاهش تعمیم پذیری بیش از حد حافظه بیماران روانپزشکی مبتلا به افسردگی اساسی. تحقیقات علوم رفتاری دانشگاه علوم پزشکی و خدمات درمانی اصفهان، 14(2)، 107-117.
کرین، ریکا .(1391). درمان شناختی مبتنی بر حضور ذهن با تأکید بر مشخصههای اختصاصی (پروانه محمدخانی، حمید خانیپور و فیروزه جعفری). انتشارات دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی.
گیلبرت، پل.(2010). مقدمه ای بر مفهوم و تمرینات متمرکز بر شفقت (محمدخانی، پروانه، قهرمانی، مریم ). زیر چاپ.
محمدخانی، پروانه و خانی پور، حمید .(1393). درمانهای مبتنی بر حضور ذهن (به همراه راهنمای عملی درمان شناختی مبتنی بر حضور ذهن برای پیش گیری از عود افسردگی). تهران: دانشگاه علوم بهزیستی و توان بخشی.
محمدخانی، پروانه، خانیپور، حمید، جعفری، فیزوزه و مبرم، اردشیر .(1392). پیش بینی کنندههای اقدام به خودکشی در زندانیان مرد با سوء مصرف و وابستگی به مواد: عوامل محافظت کننده و عوامل خطر. مجلۀ علمی پزشکی قانونی، 19(4-1)، 205-213.
محمدخانی، پروانه، دابسون، کیت استفان، حسینی غفاری، فاطمه و مومنی، فرشته .(1390). مقایسه اثربخشی درمان شناختی مبتنی بر حضور ذهن، درمان نوین شناختی رفتاری مبتنی بر پیشگیری و درمان معمول بر علائم افسردگی و سایر علائم روانپزشکی. روانشناسی بالینی، 3(1)، 19-25.
محمدی، فرزانه، محمدخانی، پروانه، دولتشاهی، بهروز و اصغری مقدم، محمد علی (1390). اثربخشی درمان شناختی حضور ذهن بر شدت درد ادراک شده و محدودیت عملکرد زنان مبتلا به درد مزمن در روند سالمندی، مجله سالمند، 6(1)، 59-65.
[1] Keith S Dobson
[2] Calgary
[3] Relapse
[4] Johan Kabat Zinn
[5] Mindfulness Based Stress Reduction (MBSR)
[6] Automatic Pilot
[7] Body Scanning
[8] rumination
[9] Integrative Cognitive Subsystems Modes of mind (ICS)
[10] Doing mind
[11] Being mind
12- Decentring
13– Sati
14– bare attention
15-minimal self
17– phenomenological reductionism
18– Narrative self
20-Propositional
21-implicational
[20] Pedsky
[21] Paul Gilbert
[22]An Introduction to concept and Compassion-Focused Exercises
[23] mindfulness
[24] Brooding
[25] Reflection
26- acceptance
27-participatory observation
[28] Mindful attention
[29] Wondering mind